30
مهر

دستان خشک

دستان خشک

روز عاشورا برای اهلبیت پیغمبر(ص) مالامال غم و اندوه بود. هتاکی دشمن و مظلومیت خاندان امام حسین(ع) دلها را می آزارد و اشکها را روان می سازد. پس از شهادت امام حسین(ع) که پیکر مقدسش بر خاک گرم کربلا قرار گرفت شخصی به نام ابحر بن کعب لباس امام را از تن بیرون آورد و بدن او را برهنه روی زمین رها کرد. به گفته تاریخ بر اثر این کار زشت دو دستش در تابستان مانند دو چوب خشک بخشکید و در زمستان تر بود و خون و چرک از آن می آمد و به آن حال بود تا هلاک شد.(20)

در غم شهادت امام حسین(ع) پیامبر گریست و امامان معصوم عزادار شدند و از آن زمان تاکنون حرارت عشق و سوزناکی این واقعه التیام نیافته. بطوری که هر ساله بیش از سال قبل در ایام عزاداری آن حضرت مردم به یاد مصائبش اشک می ریزند و نهضت مقدّسش را گرامی می دارند. حضرت سجاد(ع) که در حادثه کربلا حضور داشته و در طول سالیان بسیار، با یادآوری آن روز به شدت اشک ماتم می ریخت، به طوری که اصحاب ترسیدند از اینهمه فشار غم و غصه جان دهد، آن حضرت در بیان خاطراتش می فرمود: من با چشمان خود دیدم پدر و برادران و خویشاوندانم را کشتند و آن ها را در بیابان افکندند، اینک چگونه آن مصائب را فراموش کنم. من هنگامی که میدان جنگ کربلا و بدن های متلاشی شده را از نظر می گذرانم گریه گلویم را می گیرد و آن هنگام که خواهران و عمه هایم از این خیمه به آن خیمه فرار می کردند را هرگز فراموش نمی کنم.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

20. لهوف، ص 73.

جنبه های غیبی عاشورا


free b2evolution skin
نظر از:  

رقیه حلالم بکند ❤️❤️❤️

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه وغم خوردم از این غم که نشد

تیر نامرد اگر یاور مشکلم می شد..

می شد این آب شود چشمه زمزم که نشد

حیف شد چیز زیادی به حرم راه نبود

سعی کردم بدنم را بکشانم که نشد

تا دو دستم به بدن بود علم بر پا بود

خواستم حفظ شود بیرق و پرچم که نشد

سعی کردم که نیفتم ز روی اسب ولی

ضربه آنقدر شتابان زد و محکم که نشد

گفتم این لحظه آخر که در آغوش توام

لا اقل روی تو را سیر ببینم که نشد

هر دو دست و سر و چشمم به فدای سرتو

هر چه آمد به سرم نصف شما هم که نشد

بگو از من به رقیه که حلالم بکند

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

التماس دعا

1394/08/01 @ 01:05


فرم در حال بارگذاری ...