26
شهریور

کرامت امام زمان عجل الله تعالي عليه( امام زمان به خادمش بنزین می رساند)

کرامت امام زمان عجل الله تعالي عليه( امام زمان به خادمش بنزین می رساند)

مرحوم حاج فتح الله رنجبر از افراد بسیار نیکوکار و ارادتمندان صاحب الزمان عج بود . مسجد جمکرانش ترک نمی شد و در راه جبهه و جنگ نیز شهید گردید.

جمعی از دوستان تهرانی روزی از جاده ی قدیم , رهسپار مسجد مقدس جمکران شدند. و چون تابلو نداشت, اول جاده راه را اشتباه می روند. وقتی متوجه می شوند راه را اشتباه رفته اند , برمی گردند و خود را به مسجد می رسانند . در این هنگام با حاج فتح الله رنجبر روبه رو می شوند و به او می گویند: ما حاضریم یک ورق آهن از تهران تهیه کنیم , جهت تابلوی مسجد که هرکس می آید مثل ما سرگشته نشود.آقا فتح الله جواب می دهد: ما خودمان این کار را انجام می دهیم.

در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان, حدود یک ساعت به غروب , تابلوی تهیه شده را با وسایل مورد نیاز می آورد آن را اول جاده نصب می کند. وقتی سوار ماشین می شود ماشین روشن نمی شود . متوجه می شود که بنزین ماشین تمام شده. وقت افطار نزدیک شده رو میکند به طرف مسجد جمکران و می گوید: آقا جان!آمدم برای مسجد شما تابلو بزنم که علاقمندانت که به مسجد می آیند , راهنما داشته باشند و گم نشوند. الان نزدیک افطار است و من باید به منزل برگردم مادر پیرم منتظر است. بنزین ماشین تمام شده , اگر چهار لیتر بنزین می رسید خوب بود.

ناگهان می بیند یک آقای نورانی با وقار از پشت ماشین جلو آمد و یک گالن چهارلیتری بنزین در دست دارد, می فرماید:«این بنزین»

حاجی عرض می کند: آقا شما از کجا آمده اید که یک مرتبه اینجا حاضر شدید؟ من متوجه آمدن شما نشدم.می فرماید:« مگر شما چهار لیتر بنزین نخواستید؟»

می گوید: چرا. ظرف بنزین را می گیرد و می گوید : ظرفش را می آورم آنجا- و به مسجد اشاره می کند-.

آقا می فرماید:«باشد» و می رود.

حاج فتح الله ماشین را بنزین می کند و دیگر آن آقا را نمیبیند. می آید به سمت مسجد می بیند در مسجد بسته است . احتمال می دهد آن آقا برای افطاری رفته باشد. ظرف بنزین را پشت در مسجد می گذارد و به خانه می رود؛ ولی در فکر بود که این آقا که بود؟همین که به درب منزل می رسد می بیند درب منزل باز است . وارد می شود می بیند مادرش مضطرب پشت درب ایستاده . سلام می کند و می پرسد: مادر چرا اینجا ایستاده ای؟

مادر می گوید: چون تو دیر کرده بودی ناراحت شدم که مبادا اتفاقی برایت افتاده باشد. آمدم درب منزل, بی اختیار گفتم: مهدی فاطمه! پسرم دیر کرده به منزل نیامده و الان وقت افطار است. یک دفعه دیدم یک آقای نورانی جلوی درب منزل ایستادند. سلام کردند و فرمودند: منتظر فتح الله هستی؟

عرض کردم: بلی.

فرمودند: آمده بود برای ما, تابلوی راهنمای مسجد جمکران بزند, بنزین ماشینش تمام شده بود. از ما چهار لیتر بنزین خواست به او دادیم و الان می رسد. در ادامه فرمود: من مهدی فاطمه ام .من قدری گیج بودم تا حالم سرجایش آمد دیدم آقا از نظرم ناپدید شد . تازه آقای رنجبر متوجه می شود که مولا هرگز خادم خود را رها نمی کند و هنگام نیاز به داد او می رسد.

منبع: کراماتی از مهدی موعود ص 44 تا 46

ملاقات با امام زمان در مسجد جمکران ص 267


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...