وقايع(ولادت «شهيد شيخ فضل اللَّه نوري» (1259 ق)
شرحی مفید
تاریخ وقوع: ولادت «شهيد شيخ فضل اللَّه نوري» (1259 ق)
حاج شيخ فضل اللَّه نوري از شاگردان برجسته ي ميرزاي بزرگ شيرازي در عراق بود. وي در سال 1300 ق به تهران رفت و به شدت با جدايى دين از سياست مخالفت ورزيد. شيخ فضل اللَّه در اوايل مشروطيت، از پيشگامان و مجاهدان اين نهضت به شمار ميرفت و دوشادوش سيدعبداللَّه بهبهاني و سيدمحمدطباطبايى به مبارزه عليه استبداد مشغول بود. ولي پس از چندي پي برد كه دستهاي پليد و پنهاني به قصد پايمان كردن خونهاي ريخته شده در راه اين نهضت ميباشند و مشروطه را نه به معني حكومتي كه مشروط به رعايت حدود و اجراي قوانين الهي باشد، بلكه رژيمي كه مردم در مقابل آن، مشروط به سكوت باشند، ميخواهند.
=====
شیخ فضلالله نوری یکشنبه، ۳ دی ۱۲۲۲ در روستای لاشک در منطقه نور و کجور، مازندران به دنیا آمد. پدرش عباس کجوری طبرسی پیشنماز و مادرش مجتهد آسیه محدث نوری بود.
=====
شیخ فضلالله نوری از مجتهدان شیعه دوازده امامی از رهبران قیام تنباکو در تهران و از مدعیان مشروطه مشروعه و معتقد به انحراف فرهنگی مشروطه بود.
شیخ فضلالله در آغاز جنبش مشروطه از مخالفان سید محمد طباطبایی و عبدالله بهبهانی و از متحدان میرزای شیرازی بزرگ , میرزاحسن آشتیانی و عینالدوله نخستوزیر مقتدر مظفرالدین شاه بود اما پس از مدتی به مشروطهخواهان پیوسته و در مهاجرت به قم به آنها همراهی کرد. اما پس از مدتی به مخالفت با فرقههای پیدا شده آنارشیست، نیهیلیست، سوسیالیست، ناطورالیست و سکرت فراماسون برخاست.
او در مخالفت با مشروطه، هم عهد و پیمان محمدعلی شاه بود و تمام حرکاتش از تحریکات او بود، شاه هم پول می داد و هم دستور میداد. و یا به عبارت دیگر:"… محمدعلیشاه با درباریان او، خود را به او میچسباندند و او را از خود میشمردند که به آن وسیله حیثیتی احراز کنند.” انتقادهایش به انحراف جنبش مشروطه جنبه مذهبی و ضد استعماری داشت و از مخالفان قانون گذاری بیرون از حوزه فقیهان بود.
وی پس از فتح تهران به دست مشروطهخواهان و به حکم دادگاهی به ریاست قاضی شیخ ابراهیم زنجانی عضو لژ بیداری در میدان توپخانه به دار آویخته شد. به گفتهٔ مهدی بامداد، به دستور هیات مدیرهای که پس از انحلال مجلس عالی تشکیل شد، شیخ فضل الله نوری به دار آویخته شد.
تحصیلات
تحصیلات ابتدایی را در بلده (دهکدهای کوهستانی در شهرستان نور مازندران) آغاز کرد. پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد. او به همراه دایی خود علامه حسین محدث نوری به نجف رفت و نزد میرزا حبیبالله رشتی و شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدتی در درس میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد. با هجرت میرزای شیرازی به سامرا وی نیز با او راهی سامرا شد.
بازگشت به ایران
وی پس از تحصیل علوم دینی مقیم تهران گشت. او در وقایع انقلاب مشروطه ایران با حمایت و همراهی میرزای شیرازی بزرگ , میرزاحسن آشتیانی , سید جمال الدین اسدآبادی, عینالدوله نخستوزیر مظفرالدینشاه , آخوند ملا قربانعلي زنجاني ، سيد محمد كاظم يزدي مشهور به صاحب عروه ، حسین محدث نوری ، حاج شيخ علي لنکراني , حاجي ميرزا حسن آقا مجتهد تبريزي ، آخوند ملامحمد خمامي رشتي , آخوند رستمآبادی ، سید احمد طباطبایی برادر سید محمد طباطبایی ، ملا محمد آملی ، شیخ عبدالنبی نوری ، سید محمد یزدی ، شیخ محمد بروجردی ، حاج میرزا لطف الله ، حاج آقا نورالله مجتهد عراقی ، شیخ علی اکبر مجتهد ، سید علی قطب نخجوانی ، شیخ محمد علی پیشنماز ، آقا جمال الدین لافجهای ، شیخ علی اکبر طالقانی و برخي ديگر از فقيهان عصر قاجار و مشروطيت به مبارزه اصولي با مشروطه و هواداران آن برخاست.
فضلالله نوری الگوهایی ارائه داد که به مشروطه مشروعه مشهور شد. او نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشدهاست را نادرست میدانست و با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت میورزید. «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها به انبیا و اولیا توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم میشوم؟ من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم. معاندین گفتند این قرآن نبوده است، بلکه قوطی سیگار بوده، حال با همچو مردمی چگونه مخالفت نکنم؟ چگونه بی طرف شوم و سخنی نگویم؟ من مخالف اساس مشروطیت نیستم؛ بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد.»
او مشروطه به دستیاری دشمنان و منافقین را فتنه میخواند و قانون اساسی (منظور متن ترجمه شده قانون اساسی کشور فرانسه توسط مشیرالملک و مؤتمنالملک پسران صدراعظم) را «دستور ملعون» و «ضلالتنامه» (رساله حرمت مشروطه، ترکمان، ص ۱۰۷) مینامید. “… امروز دشمنان شما در این مملکت به دستیاری منافقین وضعی فراهم آوردهاند که دین شما و دولت شما هر دو را ضعیف کردهاند و در خطر عظیم جماعت آزادی طلب به توسط دو لفظ دلربای عدالت و شورای برادران ما را فریفته و به جانب لامذهبی میرانند آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید. اگر این سرّ سیاسی را از دارالخلافه و غیرها استکشاف فرمودید، خواهید دید که در این فتنه عظمی برز الاسلام کلّه الی الکفر کلّه …” (ترکمان، ص ۱۴۹ و ۱۵۰)
در مقابل یکی از مواد آن که «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود» به طور مشخص مخالفت کرد و گفت «محال است با اسلام حکم مساوات». تقسیم قوا به سه قوه را «بدعت و ضلالت محض» خواند.(در قانون اساسی تفکیک قوا ذکر شده بود)"… بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیأت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفتهاند کذب محض است.” (ترکمان، ص ۴۶)
از جمله نظریات شیخ فضلالله نوری حضور هیئتی از مجتهدین واجد شرایط برای مراقبت بر مجلس شورا بود. این چند نفر هیئت مستقل از مجلس و موازی نهاد مجلس بود.
همسر و فرزندان
همسر او سکینه، دختر دائی اش فرزند محدث نوری بود او دارای چهار پسر به نامهای شیخ مهدی نوری، ضیا الدین کیا، حاج هادی نوری و جلال الدین کیا و هشت دختر به نامهای زینب الشریه، انیسه الشریهه (مرضیه)، احترام الشریه، بدیه الزمان، منیره، اقدس الزمان، انور الزمان و خدیجه بود.
در نهضت تنباکو
شیخ فضل الله در نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعّالی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از میرزاحسن آشتیانی برخاست. وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضل الله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد، حکم حرمت استعمال توتون و تنباکو را لغو ننمود.
فروش قبرستان متروکه به بانک استقراضی روسیه تزاری
در مسأله فروش قبرستان متروکه به بانک استقراضی روس شیخ فضلالله بود که مدرسه قبرستان متروکه را به این بانک فروخت. در آن زمان بانک استقراضی روسیه تزاری به دنبال زمینی برای ساختن شعبه در مرکز شهر بود و به سراغ مدرسه متروکه و قبرستانی در بازار تهران میروند. شخصی به نام مستشارالتجار به نمایندگی از بانک سعی میکند تا آن را از سید محمد طباطبایی بخرد. طباطبایی پاسخ میدهد که اینجا موقوفه و قبرستان مسلمین است. نه موقوفه را میتوان فروخت و نه مردگان را میتوان از خاک بیرون کشید. مستشارالتجار سپس به سراغ شیخ فضلالله نوری رفته و آن به بهای هفتصدوپنجاه تومان از او میخرد و بانک ساختوساز در آن را آغاز میکند. طباطبایی همچنان به اعتراض خود ادامه میدهد و این کار را خلاف شرع عنوان میکند. تا اینکه در چهارم آذر ۱۲۸۴ (۲۷ رمضان) شیخ محمد واعظ از خطیبان پرشور مخالف استبداد و متحدان طباطبایی و بهبهانی، نمازگذاران مسجد را به عنوان زیارت قبور به سوی این محل هدایت کرده و مردم به سرعت ساختمان را ویران میکنند. پس از این واقعه از اعتبار شیخ فضلالله بسیار کاسته شده و بر اعتبار طباطبایی و بهبهانی و قدرت مخالفان استبداد افزوده میشود.
ترور شیخ فضلالله نوری
کسروی از واقعه ترور شیخ فضلالله نوری یاد میکند که در روز ۱۹ دیماه ۱۲۸۷ اتفاق افتاد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد». حاج شیخ فضل اللّه نیز پس از ترور به مدت سه ماه و نیم بستری بود. شیخ فضلاللّه در مورد کریم جوانمردی از خود نشان داد و از خون او در گذشت. نکته عبرتانگیز تاریخی این است که کریم دواتگر - عامل ترور شیخ - درست ۸ سال پس از شهادت شیخ تنها با اختلاف یک روز یعنی در ۱۲رجب ۱۳۳۵ به دست رفقای خویش در کمیته مجازات (رشید السلطان، سید مرتضی و میر عبد الحسین ساعت ساز) ترور شد و به قتل رسید.
مرگ و شهدت شیخ فضل الله نوری
پس از فتح تهران، شیخ فضلالله نوری بازداشت شد و به حکم شیخ ابراهیم زنجانی عضو لژ بیداری در ۹ مرداد ۱۲۸۸ برابر با۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری در میدان توپخانه حدود یک ساعتونیم مانده به غروب به دار آویخته شد. خانواده اش جسد او را در منزلش دفن کردند و بعد از ۶ ماه نبش قبر و جسدش به قم منتقل و دفن شد.
به همین نمط باید به عدم هراس شیخ از مرگ و پایداری شگفت وی در حین محاکمه و نیز در پای دار اشاره کرد که ایضاً مورد اعتراف دوست و دشمن قرار داد. احمد کسروی، که عنادش با علمای دین مشهور آفاق است، وقتی به آخرین برگ زندگی شیخ میرسد، با آنکه از کنار این حماسه، سریع و شتابان میگذرد باز کلامش حاکی از «خونسردی» و «خویشتنداری» شیخ در پای دار و عدم هراس وی از مرگ است؛ و مهدی ملکزاده نیز که مخالفت سرسخت با شیخ را از پدرش (ملک المتکلمین) به ارث برده- این چنین به مقاومت، صلابت و صراحت شیخ شهید اعتراف میکند:
شیخ از زمانی که حبس شد تا موقعی که اعدام گشت، تمام ساعات را با بردباری و خونسردی و متانت گذراند و ضعف نفس از خود نشان نداد، و راه عجز و ناله و توسل به این و آن را در پیش نگرفت و شخصیت خود را حفظ کرد… برق تفنگ و سرنیزهها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره میکرد. محکوم، فاصله میان محبس و محل اعدام را با خونسردی و متانت پیمود و با کبر سن و پیری، ضعف و ناتوانی از خود نشان نداد و در دقایق آخر عمر، ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید.
یکی از محققین مینویسد: «محکمه انقلابی در سومین روز ورود مجاهدین به پایتخت تشکیل گردید، کسانی چون صنیع حضرت، مفاخرالملک، آجودانباشی، میرهاشم دوچی، شیخ فضل الله نوری محاکمه و محکوم به مرگ شدند و حکم اعدام نیز درباره آنها به اجرا درآمد. عده دیگری نیز به زندانها فرستاده شدند و گروهی از پایتخت تبعید گردیدند. اما شاهزاده عین الدوله، در همان موقع که آتش انتقام بدین گونه تند و تیز بود و شرربار بود، درست روزی که سران انقلاب و زعمای مشروطه به مناسبت فتح تهران، در بهارستان جمع شده بودند، تا به یاد آن روز تاریخی عکس بردارند، عصا زنان خود را به جمع آنها میرساند و در ردیف آنها میایستد وبی انکه از جانب کسی اعتراض و اکراهی شود، با سپهدار، سردار اسعد، عضدالملک، مستوفی الممالک و … در جلو بهارستان عکس یادبود بر میداشت.
خانه شیخ فضل الله نوری
خانه شیخ فضل الله نوری در محله سنگلج قدیم تهران و در خیابان بهشت، خیابان شیخ فضل الله نوری، بنبست جوان قرار دارد.
این خانه به مدت ۱۸ ماه پس از اعدام شیخ فضل الله نوری، محل دفن ایشان بود و در حال حاضر به علت عدم رسیدگی در حال تخریب میباشد.
مقام علمی
مقام علمی شیخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانشهای دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکی از کسانی که شیخ را ملاقات کرده است، مینویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ کس از دوست ودشمن منکر نبود و لکن گمان میکردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است. نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع کافی دارند.».
ناظم الاسلام مینویسد: «نگارنده روزی که مشارالیه (شیخ فضل الله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملاّی سیصد سال قبل به کار امروز نمیخورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد. ملای امروز باید عالِم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.» ادوارد براون، محقق و تاریخ نویس نامدار مینویسد: «شیخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف و فقیه جامع و کامل … مجتهد سرشناس و عالمی متبحّر … و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود …» انقلاب ایران،
مهدیقلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمی اش بالاتر از (دو سید) مسند نشین (طباطبایی و بهبهانی) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند.» ابوالحسن علوی میگوید: «شیخ فضل الله از شاگردهای نمره اوّل حاجی میرزا حسن شیرازی معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.» فریدون آدمیت نوشته است: «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضل الله نوری بود. از علمای طراز اوّل که پایهاش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند.» احمد کسروی مینویسد: «حاجی شیخ فضل الله نوری… از مجتهدان بنام و باشکوه تهران شمرده میشد.» و بالاخره یپرم خان ارمنی ـ که خود عاقبت مجری حکم اعدام شیخ شد ـ در یادداشتهای خصوصی خود نوشته است: «شیخ فضل الله نوری … روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب میشد».
اندیشهشناسی شیخ فضل الله نوری
شیخ فضلالله نوری : “ای خداپرستان این شورای ملی و حریت و آزادی و مساوات و برابری و اساس قانون مشروطهٔ حالیه لباسی است به قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند هویدا است. این فرقه فرنگان که سپاس دین و آیین ندارند قهراً و بالضروره ناگزیر از تأسیس ذاکون و قانونی خواهند بود که اساس مملکتداری و سیاستگذاری و تنظیمات ملکیه و انتظامات کلیه و حفظ حقوق و نفوسشان در تحت آن قانون و مربوط بدان ذاکون باشد و الا حیات و زندگانی صورت نبندد، بلکه مجبور از مشروطیت نیز خواهند بود… ولی ما فرقه علیه اسلامیان که با افتخار و مباهات بحمدالله و المنه کتابی داریم آسمانی، ناسخ صحف انبیا جپن قرآن مجید و پیغمبری عقل اول و صفوت آدمیان که و ما ینطق عن الهوی ان هولا وحی یوحی، عاشیهٔ رسالتش به دوش و حلقهٔ اطاعتش در گوش چگونه توانیم به مجلس آزادان درآییم و شورای ملی و مساوات بخواهیم متابعت فرنگان خسیس و مشروطهطلبان پاریس و انگلیس نماییم دین به دنیا فروشیم و در تحریف کتاب خدا بکوشیم.”
زمانی که شیخ فضلالله نوری استبداد محمدعلی شاه را با عنوان حکومت مشروعه توجیه شرعی میکرد، رهبر دینی نهضت مشروطه آخوند خراسانی به وی یادآوری کرد که اگر چه در زمان غیبت، حکومت مشروعه (حکومت اسلامی) ممتنع است، اما تنها حکومت مشروع حکومت مبتنی بر عدالت است که قدرت سیاسی مقید و محدود به قانون و تحت نظارت نمایندگان مردم باشد. در دوره استبداد صغیر شیخ به دفاع از شاه پرداخت.
احمد کسروی مینویسد: شیخ فضل الله از مخالفان جنبش مشروطه و داعیه دار روشی بود که مشروعه خوانده شد.
کسروی اذعان دارد که همدستی شیخ فضل الله و سیدین سندین امر مشروطیت را به پیش برد و به صراحت اعلام میدارد که شیخ فضل الله در نظر داشت احکام شرعی را به صورت قانون در آورد و یک حکومت شرعی بنیان نهد
دکتر قاسم غنی در نامه به عبدالحسین دهقان (بیستوسوم بهمن 1330.ش) مینویسد: «مرحوم شیخفضلالله نوری از دانشمندترین و بزرگترین علمای شرع بعد از مرحوم حاج میرزای شیرازی محسوب است. مرحوم علامه قزوینی نزد او فقه درس خوانده بود. از وسعت مشرب و آزادی و آزادمنشی و رندی و صفات بزرگ و همه چیز او حکایتها میکرد که متواتراً از همه شنیدهام… همان حس برتری شیخفضلالله آنها را حسود ساخته بود، او را به کشتن داد. شیخ هم با مناعتی که داشت، نخواست به کسی متوسل شود. محمدعلیشاه با درباریان او، خود را به او میچسباندند و او را از خود میشمردند که به آن وسیله حیثیتی احراز کنند. باری، باید از مرحوم تقوی، حاجمخبرالسلطنه، حاجفاضل خراسانی، آقازادة خراسانی مرحوم، واردین به مشروطه و طبقات مختلف معاصر با او پرسید و حقیقت را بهدست آورد… .»
در نگاه سید روحالله خمینی موضوعی که آیت الله شیخ فضل الله نوری را از دیگران متمایز میکرد و همین تمایز، مشکلاتی را برای ایشان پیش آورد، این بود که فهم ایشان فراتر از فهم زمان خود بود و بسیاری مسائل و حوادث را را پیش از آنکه دیگران درک کنند، ایشان درک میکرد. در بسیاری از نهضتها و انقلابها، روند انحراف به شکلی فراگیر میشود و به گونهای همه عرصهها را در مینوردد که حتی رهبران و بزرگان انقلاب نیز نمیتوانند به خوبی جریان انحراف را تشخیص بدهند، ولی آیت الله شیخ فضل الله نوری عالمی بود که انحرافات را در همان مراحل اولیه تکوین به خوبی تشخیص میداد. به همین دلیل است که وی در حالی که از بنیانگذاران اصلی نهضت بود، در همان مراحل اولیه بعد از پیروزی، متوجه شد که غرب گرایان و عوامل استعمارگران خواب دیگری برای نهضت دیدهاند و میخواهند آن را به سمتی کاملا مخالف و متضاد با اهداف اولیه نهضت بکشانند. به همین دلیل، وی بدون کم ترین مسامحه و ملاحظه کاری و با صراحت و شجاعت تمام در برابر منحرفان ایستاد و از تهمتها و تهدیدها و حتی از جان خود نترسید.
مرتضی آوینی مینویسد:قانون یا باید خود را «حافظ شریعت» بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بیآنکه خود بدانیم. شیخ فضل الله نوری به همین «نسبت» توجه یافته بود، چرا که «شرع» نیز در مقام احکام به مجموعهای از شرطها و حدود – یعنی قانون – مبدل میشود.
شیخ فضلالله نوری به صراحت از امتناع آزادی در متون دینی سخن میگوید و معتقد است: «بنای قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است.» وی از سوئی منکر وجود آزادی در مهمترین متن دینی میگردد و از سوی دیگر بر این باور است که اعتقاد به آزادی مطلق حرف اشتباهی است و حتی «این سخن در اسلام کلیتاً کفر است.» نوری در قطعه فوق از آزادی مطلق سخن میگوید و آن را نفی میکند و برابر با کفر مینشاند. گو اینکه میتوان نتیجه گرفت که وی با آزادیهای مضاف (بیان، قلم و…) سازگاری دارد و آنان را میپذیرد. اما با دقت در سخنان او نمیتوان چنین نتیجهای گرفت اساساً وی نه تنها با آزادیهای مضاف مخالف است، بلکه حتی پیشنهاد میکند واژه آزادی از بحثهای موجود حذف شود: «اگر از من میشنوید، لفظ آزادی را بردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد.»
مخالفت با مشروطیت
احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی مینویسد: «… چون میبایست نظامنامه داخلی نوشته میشد، کسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان قانون اساسی نیز نوشته میشد.» سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن مینویسد: «گویا مشیرالملک و مؤتمنالملک پسران صدراعظم آن را مینوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه میکردند…»
این مسأله همان سرآغاز اختلاف و اعتراض و جدایی شیخ فضلالله از جریان نهضت مشروطیت و مخالفت با حکومت مشروطه است. شیخ فضلالله در نامهای به یکی از علمای شهرستانها مینویسد: «… آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟…» شیخ فضلالله همان زمان در جایی گفته بود مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت سردرآورد، نمیخواهد.
در رساله حرمت مشروطه در سوالی نسبت به موافقت اولیه و مخالفت ثانویه با مشروطه نوشته شده است: «چرا مساعدات جدی اولیه حجتالاسلام به مخالفت با مشروطیت و مهاجرت به حضرت عبد العظیم پیوست؟ آیا این مخالفت موجب شرعی داشت و به این سبب بود که مشروطه را با قوانین شریعت آسمانی مخالف یافتند؟ اگر علت مخالفت با مشروطیت موجب شرعی نداشت، پس به چه دلیل با آن مخالفت کردید؟» این خلاصه سوال از شیخ است.
شیخ در پاسخ در رساله حرمت مشروطه میگوید: “… مِن جمله خودِ داعی هم (من نیز به عنوان مدعی مشروطه) اقدام به این امر نموده و متحمّل زحمات سفر و حضر شدم و اصحاب هم مساعدت نمودند.
وقتی که شروع به اجرای این مقصد شد دیدیم دستهای از مردم که همه وقت مَرمِیّ به بعضی از انحراف بودند وارد بر کار شدند. کمکم کلمات موهمه از اینها شنیده شد که حمل بر صحت میشد. تا اینکه یک درجه پرده از آن برداشتند و بنای انتخاب وکلاء و مبعوثین با اعتماد بر اکثریت آراء گذاردند، باز هم اغماض شد. که اینها برای انتظام امور و بسط عدالت است. تا رفته رفته، بنای نظامنامه و قانون نویسی شد. گاهی با بعضی مذاکره میشد که این دستگاه چه معنا دارد؟ چنین مینماید که جعل بدعتی و احداث ضلالتی میخواهند بکنند و الاّ وکالت چه معنا دارد؟ موکّل کیست؟ و موکّل فیه چیست؟ اگر مطالب امور عرفیه است، این ترتیبات دینیّه لازم نیست و اگر مقصد امور شرعیه عامه است، این امر راجع به ولایت است نه وکالت. و ولایت در زمان غیبت امام زمان (عج) با فقهای مجتهدین است نه فلان بقال و بزّاز…
عبدالعلی حائری از محققین تاریخ مشروطه در علت جدایی شیخ فضل الله از مجلس و مشروطیت مینویسد که پس از تصویب قانون اساسی (در سال ۱۲۸۵ شمسی/۱۹۰۷ میلادی)، شیخ فضل الله که متوجه شد مشروطه با اسلام سازگاری ندارد، از دیگر رهبران روحانی انقلاب جدا شده و به مخالفت با تصویب قوانین برگرفته از قوانین غربی پرداخت. این مخالف ریشه در مسائل ایدئولوژیکی و نظری داشت، شیخ فضل الله اعلام داشت که برای مطابقت این قوانین با قوانین اسلامی باید از پنج نفر از مجتهدین طراز اول تهران به انتخاب علماء، امور مجلس را تحت نظارت خود قرار دهند تا از تصویب قوانین مخالف شرع مقدس اسلام جلوگیری نمایند.
روزنامه “صبح صادق” اصل پیشنهادی شیخ فضل الله مبنی بر نظارت پنج مجتهد بر مصوبات مجلس را در شماره ۴۸ خود به چاپ رساند که به تحریک مخالفان شیخ فضل الله مورد غارت قرار گرفت و مدیر روزنامه - مویدالملک- مجبور شد که شماره فوق روزنامه را باطل اعلام کرده و شماره جدیدی انتشار دهد.هجوم تبلیغات روزنامهها، شبنامهها، صبح نامهها و دهها جراید دیگر بر ضد شیخ فضل الله، وی را بر آن داشت که به مناسبت ایام فاطمیه در مسجد جامع به تبیین اندیشههای خود بپردازد که در آنجا نیز مورد حمله قرار گرفت.
ملکزاده در تاریخ مشروطهاش مینویسد:
در اول ظهور مشروطیت حاجی شیخ فضلالله با سایر روحانیون مشروطهخواه همفکر و همقدم بود و با اینکه با عینالدوله صدراعظم وقت دوست بود در مهاجرت به حضرت عبدالعظیم و قم شرکتکرد و تا صدور فرمان مشروطیت و افتتاح مجلس شورای ملی کوچکترین مخالفتی از او مشاهدهنشد ولی طولی نکشید که میان او و هممقامانش مخصوصاً بهبهانی مخالفت پیدا شد و چون بهبهانی و طباطبایی در نتیجه پافشاری و فداکاری مظهر مشروطیت شناخته شده بودند حاجی شیخ فضلالله بجای آنکه توجه به اصول مشروطیت و مبانی حکومت ملی و ایدهآل عالی آزادی داشتهباشد مشروطیت را ملک مسلم و مطلق همکاران و هم مقامهای خود پنداشت، بعبارت دیگر مشروطیت در شخص بهبهانی و طباطبایی در نظر او جلوهکرد و چون از آنها ناراضی و دلتنگ بود از مشروطیت سرباز زد و قیام برضد مشروطیت نمود. برای حاجی شیخ فضلالله مشروطیت در چهره رقبایش که برای او مکروه بود جلوهگر شده بود و چون از آنها خوشش نمیآمد و آنها را دشمن خود میپنداشت از مشروطیت هم بیزار شد.
در ادامه وجود منافع شخصی را نیز بی تأثیر در این مخالفت نمیداند:
حاجی شیخ فضلالله نوری از اول امر چون استحکام اساس مشروطیت را مخل منافع شخصی خود دید و دانسته است که با توسعه اسباب عدل و تحقیق که از جمله مزایای این اساس عالی است، طرق استفاده شخصی مسدود میگردد، در خفی و آشکار گاهی بعنوان موافقت و گاهی با اعلان مخالفت در اخلال ارکان سعادت مملکت کوتاهی نداشته…
اما مطلبی را که ملکزاده در ادامه ذکر میکند ریشه مخالفتهای شیخ با مشروطه را بسیار عمیقتر از رقابت و حسادت در مرجعیت دینی تصویر میکند:
عجیب در اینست که در روزهای آخر سلطنت محمدعلیشاه با آنکه همه یقین داشتند که استبداد باغشاه دوامی نخواهد کرد و چراغ سلطنت شاه بیدادگر در شرف خاموش شدن است و خود شاه و سعدالدوله و اکثر درباریان به قبول مشروطیت دردادهبودند، حاجی شیخ فضلالله همانطوری که در نامههایش به کامرانمیرزا نایبالسلطنه ثابت میکند با منتهای سرسختی و شدت در نگاهداری دستگاه استبدادی و مخالفت با مشروطیت مبارزه کرد و در آخر کار مسلک جنگجویی را با مقام روحانیت توأم نمود و بنفع استبداد جمعی را مسلح کرد و در جنگ سهروزه تا فتح تهران شرکت کرد و سبب قتل جمعی از مردم بیگناه شد.
قانون اساسی
عبدالله نصری در رویارویی با تجدد مینویسد: شیخ فضلالله که همواره با تدوین قانون اساسی مخالفت میکرد در اواخر دوران تحصن خود ناگزیر شد تا بر لزوم تکمیل قانون اساسی اصرار بورزد. در یکی از لوایح او اینچنین ذکر میکند:
مجلس شورای ملی و اجتماع وکلا و مبعوثین در آن، و مقصد رفع ظلم و نشر عدالت و اصلاح مملکت، بدون نظامنامه [قانون اساسی] که عموم اهالی و حکام و کارگزاران ممالک به آن رویه حرکت نمایند، چگونه تصور میشود. تدبیر منزلی، که اول مرحلهٔ حکمت عملی است، بدون دستور نمیشود، تدبیر مملکتی، چگونه بدون قانون ممکن خواهد بود.
مجلس قانونگذاری
شیخ فضلالله مجلس قانونگذاری را نمیپذیرد، جرا که قانونگذاری را خلاف شرع میداند. او قانونگذاری را مخالف با خاتمیت و کمال دین تلقی میکند:
پس این دارالشورا که مردم خواستند منعقدش نمایند و از روی موافقت (با) طباع اکثریت آرا تعیین قانون کنند، اگر مقصودشان جعل قانون جدید بود، چنانکه این هیئت را مقننه میخوانند، بیاشکال تصدیق به صحت آن منافات با اقرار به نبوت و خاتمیت و کمال دین داشت. اگر مقصود، جعل ترتیب قانون موافق شرع بود، اولاً: آنکه ابداً ربطی به آن جماعت نداشت و بالکلیه از وظیفهٔ آن هیأت خارج بود و ثانیاً آنکه عمل به استحسان عقلی است و حرام اما برخلاف منتقدانی که شیخ را نزد مردم مخالف مجلس و مشروطه جلوه میدادند، خود شیخ فضل الله در لوایح حضرت عبدالعظیم چنین مینویسد: «خدای تعالی راضی مباد از کسی که دربارهٔ مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و نتقیح، خیالی داشته باشد؛ و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار میدهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه میاندازند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود میسازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهند که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شدهاند»
عدالتخانه
شیخ اصلاح امور را با تأسیس مجلسی با عنوان عدالتخانه میسر میدانست. در واقع شیخ به دنبال تأسیس نهادی بود که از این طریق جلوی بیعدالتیها را بگیرد.
ولایت، نه وکالت
شیخ دخالت در امور عامه را از باب ولایت میدانست نه وکالت. از این روی نمایندگان را به عنوان وکیل مشروع نمیدانست.
مگر نمیدانید که در امور عامه وکالت صحیح نیست، این باب ولایت شیعهاست. یعنی تکلم در امور عامه و مصالح عمومی ناس مخصوص است به امام علیهالسلام یا نواب عام او و ربطی به دیگران ندارد و دخالت غیر آنها در این امور حرام و غصب نمودن مسند پیغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) و امام علیهمالسلام است.
برابری و برادری مردم فارغ از دین
او با برابری حقوق مسلمانان و غیر مسلمانان مخالف بود. در این باره گفت: «ای بیشرف و ای بی غیرت! ببین صاحب شرع برای این که تو منتحل به اسلامی، برای تو شرف مقرر فرموده و امتیاز داده تو را و تو خودت از خودت سلب امتیاز میکنی و میگویی: من باید با مجوس و ارمنی و یهودی برادر و برابر باشم؟»
عقاید وی درباره مدرسه به سبک جدید
او از مخالفین احداث مدرسه دخترانه بود. شیخ فضلالله نوری در جلسهای خصوصی به ناظمالاسلام کرمانی روزنامهنگار عصر مشروطه ایران و مخالف سرسخت اندیشههای فضلالله نوری درباره مدارس جدید میگوید: «ناظم الاسلام، تو را به حقیقت اسلام قسم میدهم. آیا این مدارس جدیده خلاف شرع نیست؟ و آیا ورود به این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک عقائد شاگردان را سخیف و ضعیف نمیکند؟ مدارس را افتتاح کردید. آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟ نمیدانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اتاق را متعدد نمایم باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم باید مالیات بدهم و کذا و کذا.»
«اباحه مسکرات و اشاعه فاحشهخانهها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدسه در ایجاد کارخانجات و تسویه طرق و شوارع…»
فتوایی از مراجع نجف در مورد شیخ فضلالله
در جلسه روزشنبه ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ انجمن تبریز که مطالب آن در روزنامه انجمن چاپ شده متن تلگرافی منتشر میشود که از علمای تراز اول شیعه نجف به تهران رسیدهاست. مضمون آن چنین ذکر شدهاست:
“(تلگراف ثانی) جنابان حجتالاسلام بهبهانی و طباطبائی: نوری چون مخل آسایش و مفسد است، تصرفش در امور حرام است.”
—محمد حسین نجل میرزاخلیل - محمدکاظم خراسانی - عبداله مازندرانی،
جلسه ویژه تطبیق قانون اساسی مشروطه با شرع
بحث تطبیق قانون اساسی با شرع از همان ابتدا مطرح بود و به خصوص در چند ماده از قانون این مسأله صورت جدیتری به خود گرفت و لذا یک جلسهٔ فوقالعاده تشکیل شد که در آن عدهای از علما هم شرکت کردند. شیخ فضلالله نوری از علمای مدعو به این جلسهاست. او بعدها درباره آن مینویسد:
تا آنکه آن دستور ملعون که مسمی به قانون اساسی است نوشته شد و خواهش تطبیق آن با قواعد اسلامیه نمودند. داعی با یأسی که از فلاح این ترتیبات داشتم مماشاتاً مساعدت نمودم و وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و به قدر میسور تطبیق به شرع یک درجه شد.
کتابشناسی
از مهمترین تألیفات او کتاب تذکرةالغافل و ارشاد الجاهل، صحیفه مهدویه و نیز رساله حرمت مشروطه است.
روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضل الله)
حرمت مشروطه
رساله منظوم فقهی «الدرر التنظیم» به عربی
بیاض (کتاب دعا)
رساله فقهی فی قاعده ضمان الید
رساله فی المشتق
صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه)
ضمایمی بر کتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسی (در پایان کتاب)
اقبال سید بن طاووس با توضیحات شیخ
رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه
حاشیه بر کتاب شواهد الربوبیه ملا صدرا
حاشیه بر کتاب فرائد الاصول شیخ انصاری.
غارت کتابخانه خاندان نوری
شیخ فضل الله نوری
حسین محدث نوری و خاندان نوری دارای کتابخانه و مرکز اسناد جامع معتبر و بینظیری که در ایران و خاور میانه نظیر آن در کمیّت و کیفیّت یافت نمیشد. محدث نوری تلاشهای زیادی جهت پیدا کردن آثار قدیمی شیعه و حفظ آنها از آسیب نابودی داشته و این امر در برخی از نامه نگاریهای وی با علمای شیعی کاملاً واضح است. آن کتابخانه شامل هزاران جلد کتاب نفیس و نسخههای خطی ارزشمند و گران بها و کمنظیر و یا منحصر به فرد بود. حسین محدث نوری فهرست کتابخانه بی نظیر خویش که به ترتیب الفبایی نوشته شده و درمقدمه اش به تفصیل در خصوص کتاب و نویسندگی سخن گفته است. پس از مرگ حسین محدث نوری شیخ فضل الله نوری وارث، صاحب و محافظ کتابخانه و مرکز اسناد بود. پس از مسمومیت حسین محدث نوری، قتل شیخ فضل الله نوری و شیخ مهدی نوری پسر حاج فضلالله نوری کتابخانه به کلی پراکنده و یا به غارت رفت. در میان اسناد وکتابها نسخه اصلی خطی:
تألیفات محدث نوری مستدرک الوسائل شامل نسخه خطی ۲۳ هزار حدیث (شامل ۷۵ کتاب) ,نجم الثاقب فی أحوال امام الغائب، لؤلؤ و مرجان، فصل الخطاب فی تحریف الکتاب , … ;
شجره نامههای خانوادههای اصیل ایرانی و سادات;
نامههای تاریجی، اسناد جغرافی ایران و منطقه که بر اساس انها زیر نظارت میرزای شیرازی فارس نامه ناصری نوشته شده;
نسخههای اصلی خطی تألیفات فلسفه، اصول شیعیان و دیگر مذاهب;
نسخههای اصلی خطی تألیفات در شعر، طب، ادبیات، تاریخ و … ;
نامهها و اجازهنامهها و کتابهای نایابی همانند «نقض عثمانیه» ابن طاووس.
درخواست اسلحه و امتناع شیخ از پناهندگی
امتناع شیخ (در روزهای آخر عمر) از پناهندگی به سفارتخانههای اروپایی (و به قول خود وی به بیرق کفر) که دشمنانش آن را فرصتی برای اعدام وی شمردند، مورد اعتراف همگان قرار دارد. به گفته دکتر تندرکیا: «غیرت اسلامی شیخ نوری، به او رخصت امداد از کفر را نمی داده. امری حتمی است که هنگام بروز خطر، به کرات از جانب بیگانگان به او پیشنهاد حمایت شده، او نپذیرفته است.» در جریان فتح تهران و در زمانی که سپهدار تنکابنی، شهر قزوین و سردار اسعد بختیاری قم را تسخیر کرده و بطرف تهران رهسپار بودند، شیخ از طریق مشیرالسلطنه (صدراعظم) از نایبالسلطنه درخواست ۱۰۰ قبضه سلاح نمود تا ضمن محافظت از خود درمقابل مردم، نیروهای محله سنگلج بتوانند با مشروطه خواهان به مقابله و جنگ بپردازند.
دادگاه شیخ فضلالله
مخالفان شیخ، با فتح تهران، فرصت را غنیمت شمرده نزد مجاهدان و یپرم خان ارمنی که دو روز بود به ریاست کل شهربانی منصوب شده بود رفته و اظهار داشتند که هرگاه شیخ نوری زنده بماند، امکان دارد در سراسر کشور مردم را وادار به مخالفت با فاتحان تهران کند و حرکتی مذهبی توسط مردم علیه آنها به وجود آورد و اگر فرصت از دست برود بیم وقوع همه گونه حوادث مخاطره آمیز خواهد رفت. یپرم خان که نه مسلمان بود و نه ایرانی، تصمیم گرفت تا زمانی که مردم هیجانزده هستند، اعدام شیخ را به موقع اجرا بگذارد.
روز ۱۲ رجب جمعی از مجاهدین به خانهٔ شیخ رفتند و او را دستگیر نمودند و به وسیله درشکه به میدان توپخانه آوردند و در یکی از اتاقهای طبقه فوقانی محبوسش نمودند. شیخ از زمانی که حبس شد تا موقعی که اعدام گشت تمام ساعات را با بردباری و خونسری و متانت گذراند و ضعفنفس از خود نشان نداد.
شیخ فضلالله نوری بر چوبه دار
اعضای دادگاهی که محاکمه شیخ را انجام داد، عبارت بودند از ۱۳ نفر: منتصرالدوله پیشکار سپهدار، نظام سلطان، حمیدالملک شیبانی، جعفرقلی خان استانبولی، سالار فاتح، یمین نظام، میرزا علی محمدخان ، میرزا علی محمدخان عمیدالسلطان، میرزا محمد مدیر روزنامه نجات، اعتلاء الملک، سید محمد ملقب به امامزاده، جعفرقلی خان بختیاری، شیخ ابراهیم زنجانی عضو لژ بیداری.
کیفرخواست
در استنطاق مفاخر الملک و صنیع حضرت، معلوم میشود که تمام دستور العملها و نیز تهورات و سفاکیهای محمد علی میرزا و جسارتهای اشرار همه از این شیخ بوده است. متن کیفرخواست را شیخ ابراهیم زنجانی قرائت نمود.
دفاع شیخ
ملکزاده در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت ایران خود ذکر میکند که علیرغم تلاش و جستجویی که انجام داده صورتجلسهٔ مکتوبی از آن دادگاه به دست نیاوردهاست و ظنقوی اینست که صورتجلسهای تنظیم نشده و یا اگر شدهاست در همان روزها از میان رفتهاست و بنابراین مطالب را به صورت نقلقول از بعضی از اعضای محکمه یا روسای مجاهدین نقل میکند.
مراسم اعدام
وسایل اعدام از چند روز پیش فراهم شده بود و داری را که صنیع حضرت و آجودانباشی با آن به دار آویختهشده بودند در میدان توپخانه سرپا بود. در روز اعدام تمام میدان توپخانه پر از جمعیت بود و مردم هلهله کنان و شادی کنان تماشای مکافات او را میکردند. در همانروز یکی از مشروطه خواهان ماده تاریخ اعدام او را در قالب شعری گفتهاست:
چون شیخ بی خبر ز خدا زیب دار شد عنوان کفر بر سر دار آشکار شد
بر امر شهریار همی فتنه ساز کرد تا داد، دین زدست سرافراز دار شد
گه طینتش مخرب دین رسول گشت گه نیتش مخالف پروردگار شد
تاریخ اوچو خواستم از پیر عقل گفت «نوری ز دار داخل دار بوار شد»
تجلیل پس از مرگ او
تمبری که برای تجلیل از شیخ فضلالله در عصر جمهوری اسلامی منتشر شد
جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از ۲۰۰ سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد».
سید روحالله خمینی در سخنرانیهای بسیاری از شیخ فضل الله نام برده و از او به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار یاد کرده است. سید روحالله خمینی در جمع مردم قم گفت: «لکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله رحمة الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین و خارجیهایی که قدرتی را در روحانیت میدیدند کاری کردند که برای شیخ فضل الله مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما، او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.» و در جای دیگر میگوید: «جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست. انسانی است او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی میکنید.»
محمود طالقانی گفته است:«کشته شدن مرحوم آقا شیخ فضلالله نوری بدون محاکمه، لکّه ننگی در تاریخ مشروطیت نهاد.» پس از پیروزی انقلاب ۵۷ در ایران، نظام جمهوری اسلامی ایران از وی به عنوان «شهید شیخ فضلالله نوری» یاد میکند و بزرگراهی در شهر تهران را نیز به نام وی نامگذاری کردهاست. در جمهوری اسلامی ایران، نهاد نظارت استصوابی شورای نگهبان بر پایه نظر شیخ فضلالله نوری[نیازمند منبع] پیشبینی شد.
آثار و تألیفات درباره شیخ فضل الله نوری در سالهای اخیر
درباره افکار و اقدامات سیاسی مذهبی این مجتهد سیاسی آثار و تألیفات زیادی منتشر شده است که برخی از مهمترین این آثار در سالهای اخیر عبارتند از:
نامه علامه قزوینی به شیخ فضلالله نوری , پژوهشگر: علی ابوالحسنی (مُنذِر), مركز اسناد انقلاب اسلامی 19 مرداد 1385
حکایت پای دار، روایت زندگی شهید شیخ فضل الله نوری/ محسن مومنی شریف/ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان / ۱۳۸۱
اندیشه سبز، زندگی سرخ، زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری/ علی ابوالحسنی/ عبرت / ۱۳۸۱
کارنامه شیخ فضل الله نوری، پرسشها و پاسخ ها/ ناصر ابوالحسنی/ عبرت / ۱۳۸۱
آخرین آواز قو!؛ بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله نوری بر اساس، آخرین برگ، زندگی او/ علی ابوالحسنی/ عبرت / ۱۳۸۱
ستارهای بر دار، نگاهی به زندگی شهید شیخ فضل الله نوری/ عباس آقایی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ ۱۳۸۳
شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه/ علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران / ۱۳۸۵
کارنامه شیخ فضل الله نوری / علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران / ۱۳۸۵
در محضر شیخ فضل الله نوری؛ اسناد حقوقی عهد ناصری/ منصوره (نظام مافی) اتحادیه، سعید روحی، سیدعلی آل داود (مقدمه)/ تاریخ ایران / ۱۳۸۵
دیده بان، بیدار!؛ دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری/ علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ۱۳۸۵
اندیشه سبز، زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری/ علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ۱۳۸۵
نگاه دوم؛ روایتی دیگر از زندگی و اندیشههای شیخ فضل الله نوری/ شمس الدین تندرکیا، مجتبی شکوری (به اهتمام)/ عقل سرخ / ۱۳۸۵
کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ فضل الله نوری؛ فروش مدرسه چال به بانک استقراضی، رشوه گیری از شاه و امین السلطان و… / علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ۱۳۸۵
خانه، بر دامنه آتشفشان؛ شهادتنامه شیخ فضل الله نوری/ علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران / ۱۳۸۵
شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخنگاری مشروطه/ علی ابوالحسنی/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ۱۳۸۵
بازخوانی روزنامه شیخ فضل الله نوری/ ستار شهوازی بختیاری (به اهتمام)/ موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ ۱۳۸۶
مشروطه شرعی و مشروعه شرطی؛ بازخوانی نظریات میرزای نائینی و شیخ فضل الله نوری/ طرح فردا / ۱۳۸۷
سر دار؛ گزارشی تحلیلی از بر دار رفتن آیتالله شیخ فضل الله نوری در نهضت مشروطه/ تندر کیا/ کتاب صبح / ۱۳۸۷
مشروطه شرعی و مشروعه شرطی؛ بازخوانی نظریات میرزای نائینی و شیخ فضل الله نوری/ طرح فردا / ۱۳۸۷
تاریخ مشروطه ایران/ احمد کسروی/ نگاه / ۱۳۸۷
تاریخ هیجده ساله آذربایجان (بازمانده تاریخ مشروطه ایران)/ احمد کسروی/ نگاه / ۱۳۸۷
تاریخ بیداری ایرانیان (تلخیص و بازنویسی تاریخ بیداری ایرانیان)/ محمدبن علی ناظم الاسلام کرمانی، منیژه ربیعی (به اهتمام)/ میراثبان
منبع: ویکی پدیا
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب