24
شهریور
نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده قرآن
نمونه هايى از معارف غيبى انكار شده
اكنون نمونه هايى از معارف غيبى قرآن را مى آوريم كه ملحدان به انكار آن ها پرداخته اند و از آن ها شگفت زده شده اند و بيزارى جسته اند و از آن معارف غيبى به اسطوره ياد كرده اند. زيرا اين گمان بر اوهام شان چيره شده كه موجود فقط شى ء محسوس است و هر چه را كه حس به ذات و جوهر آن نمى رسد، فرض وجودش محال است ، و نيز هر چيزى كه مانند جسم ذاتا يا به سبب چيزى كه در آن است ، مانند احوال جسم ، اختصاص به مكان يا وضعيتى نيابد، بهره اى از وجود ندارد.
روشن است كسى كه نهايت درجه ى علمش اين مقدار اندك است كه موجود را در محسوسات منحصر مى سازد، چگونه او خدا را مى تواند درك كند؟ خدايى كه لا تدركه الاءبصار و هو يدرك الاءبصار و هو اللطيف الخبير و نيز چگونه شدنى است چنين كسى نشئه ى نهايى را بشناسد كه ملائكه ديده نمى شوند، مگر اين كه در همان نشئه باشد يا اگر هنوز به آن عالم نرفته ، در آن حالت ويژه باشد، چنان كه خداى متعالى مى فرمايد: يوم يرون الملئكة لا بشرى يومئذ للمجرمين و يقولون حجرا محجورا .
آنان نيز مى گفتند: لو لا نزل هذا القران على رجل من القريتين عظيم . زيرا آن ها به زمين متمايل بوده ، گمان كرده اند كه اصالت براى ماده است و هر كه مالك تجملات و زينت آن باشد. او بزرگ است و نبوت هم مقام مادى بسيار بزرگى است كه ناگزير از آن بزرگ مادى است .
روشن است كه محدوده ى علمش اين اندازه ناچيز است ، چگونه مى تواند درك كند كه نبوت يك شاءن الاهى و داراى عظمت معنوى است و فقط صاحب خلق عظيم و ملكات نفسانى عظيمى چون عصمت ، به آن دست مى يابد. از اين رو، با بى خردى مى گويد: لن نؤ من حتى نؤ تى مثل ما اءوتى رسل الله . چنان كه خداوند از آنان حكايت مى كند: بل يريد كل امرى منهم اءن يؤ تى صحفا منشرة و نيز مى گفتند: ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين و ءاذا متنا و مكنا ترابا ذلك رجع بعيد؛ يعنى از حد امكان و از فهم عقلى ما دور است كه انسان ها پس از مرگ دوباره زنده و برانگيخته شويم . از اين جهت چنين افرادى از معاد وحشت داشته ، از آن تعجب مى كنند و مى گويند: هل ندلكم على رجل ينبئكم اذا مزفتم كل ممزق انكم لفى خلق جديد .
آرى كسى كه حوزه ى علمش اين اندازه تنگ باشد، چگونه مى تواند درك كند كه انسان با مردن نيست مى شود، بلكه متوفى مى گردد و در زمين گم نمى شود، بلكه از خانه اى به خانه ديگر مى رود.
موارد فوق نمونه هايى است كه به مبداء و معاد و وحى و نبوت مربوط مى شود و مبناى همه ى آن ها عدم انحصار معيار شناخت در حس ، و موجود در محسوس است . از اين رو، ملحدانى كه گمان مى كنند هر چه حس به آن نمى رسد، ممتنع الوجود است و هرگز پديد نمى آيد، در برابر معارف غيبى چنين مى گويند: ان هذا الا اءساطير الاءولين .
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب