22
شهریور

على (عليه السلام) و ردّ امانات مردم

-امام حسين-عليه السّلام-فرمود: روزى على-عليه السّلام-ندا كرد: «هر كس از رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-طلبكار است يا عطايى را مى‌طلبد، بيايد و آن را بگيرد» .

هر روز عده‌اى مى‌آمدند و چيزى را مى‌خواستند و على-عليه السّلام-جا نماز پيامبر را بلند مى‌كرد و همان مقدار در آنجا مى‌يافت و به شخص طلبكار مى‌داد.

خليفه اوّل به خليفه دوّم گفت: على با اين كار آبروى ما را برد! چاره چيست؟ عمر گفت: تو نيز مثل او ندا كن شايد مانند او بتوانى بدهى‌هاى رسول خدا -صلّى اللّٰه عليه و آله-را ادا كنى.

ابو بكر ندا كرد: هر كس از رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-طلبى دارد بيايد.

اين قضيه به گوش على-عليه السّلام-رسيد فرمود: «او بزودى پشيمان مى‌شود» .

 

رداى آن روز، ابو بكر در جمع مهاجر و انصار نشسته بود، عربى بيابانى آمد و پرسيد: كدام يك از شما جانشين رسول خدا است. به ابو بكر اشاره كردند.

گفت: تو وصى و جانشين پيامبر هستى؟ ابو بكر گفت: بلى، چه مى‌خواهى؟ گفت: پيامبر اكرم-صلّى اللّٰه عليه و آله-قول داده بود كه هشتاد شتر به من بدهد اكنون كه او نيست پس آنها را تو بايد بدهى.

ابو بكر گفت: شترها بايد چگونه باشند؟ عرب گفت: هشتاد شتر سرخ موى و سيه‌چشم.

ابو بكر به عمر گفت: چه كار كنيم؟ عمر گفت: عربها چيزى نمى‌دانند. از او بپرس آيا شاهدى بر گفتۀ خود دارد؟ ابو بكر از او شاهد خواست.

عرب گفت: مگر بر چنين چيزى شاهد مى‌خواهند؟ به خدا سوگند تو جانشين پيامبر نيستى.

سلمان برخاست و گفت: اى عرب! دنبال من بيا تا جانشين پيامبر را به تو

148نشان دهم. عرب به دنبال او به راه افتاد تا اينكه به على-عليه السّلام-رسيدند.

عرب گفت: تو وصى پيامبر-صلّى اللّٰه عليه و آله-هستى؟ حضرت فرمود: بلى، چه مى‌خواهى؟ عرب گفت: رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-هشتاد شتر سرخ موى و سيه‌چشم براى من تعهد كرده بود. اكنون از تو مى‌خواهم.

حضرت فرمود: آيا تو و خانواده‌ات مسلمان شده‌ايد؟ در اين هنگام عرب دست على-عليه السّلام-را بوسيد و گفت: تو وصى بحقّ پيغمبر خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله-هستى. چون بين من و پيامبر شرط همين بود. ما همه مسلمان‌شده‌ايم.

على-عليه السّلام-فرمود: «اى حسن، تو و سلمان، با اين عرب به فلان صحرا برويد و بگوييد: «يا صالح، يا صالح!» وقتى كه جوابتان را داد، بگو: امير المؤمنين به تو سلام مى‌رساند و مى‌گويد: هشتاد شترى كه رسول خدا-صلّى اللّٰه عليه و آله- براى اين عرب تعهد كرده بود بياور» .

سلمان مى‌گويد: به جايى كه على-عليه السّلام- «فرموده بود، رفتيم. امام حسن-عليه السّلام-همان گونه كه على-عليه السّلام-فرموده بود، ندا سر داد. پس جواب دادند: لبيك يا بن رسول اللّٰه. امام حسن-عليه السّلام-پيام امير المؤمنين را رساند. گفت: روى چشم، اطاعت مى‌كنم. چيزى نگذشت كه افسار شتر از زمين خارج شد و امام حسن-عليه السّلام-آن را گرفت و به عرب داد و فرمود: بگير.

شترها پيوسته خارج مى‌شدند تا اينكه هشتاد شتر با همان اوصاف تكميل شد 1.
1) بحار:41/192، حديث 4.


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم