19
فروردین

سلام بر یوسف زهرا سلام الله علیها

دوباره همه از تو می‌گویند و می‌شنوند
شیرینی نام تو و شهد یادت به کام‌ها می‌نشیند
دوباره طاق‌ها برای نصرت تو قد علم می‌کنند
کاغذهای رنگی به شاد باش تو در باد می‌رقصند
دوباره همه دیوارهای شهر با سرانگشتانِ احساس چراغان می‌شود.
اما…

 

 

 

 


کاش گفتن و شنودن از تو سهم همه ثانیه‌ها باشد و یادآوریت همه دقایق را پر کند و خدمت به تو انگیزه همه حرکت‌ها شود!
کاش سینه‌مان صندوق صدقه‌ای شود و قلبمان سکه‌ای نذر سلامتت!
کاش دردمان همیشه با توسل به تو آرام گیرد و دستمان جز به دعا برای تو به آسمان نرود،
کاش انتظار تو زنگی باشد که از نافرمانیت بازمان دارد!
کاش حال و هوای همیشه دلمان به رنگ نیمه شعبان باشد…!

 

 

 

 

هنگامه­‌ زمزمه­‌ دعای عهد با همهمه­‌ تسبیج پرندگان و نیایش دریاها، و خش خش برگ‌ها در هم می‌آمیزد و صبحی پرطراوت و سرشار از امید، آمیخته با بوی گل نرگس را به ارمغان می‌آورد. روزی که سرمشقش نام یار باشد آکنده از یاد اوست. یاد مهربان یاری که صبح هنگام «رنگین کمانِ» رنگ رنگ وجودش، گل محفل دوستارانش است.
انگار که صبح، نم نم باران عهد آمده باشد و همان وقت هم نگاه آفتاب تابنده­ هستی به این خیل مشتاق افتاده باشد و از این دو «رنگین کمانی» بر آسمان آبی و پاک دل منتظرانش، نقش ببندد. «رنگین کمانی» که هر رنگش نشانی از او دارد؛ از محبتش، از دعایش، از اشکش، از …

 

 

 


و باز آن زمان که خورشید آهنگ رفتن می‌کند، انگار که با سرخی خود می‌گوید که شب غیبتش را تاب بیاورید به این امید که آفتاب وجود او، فردای شما را روشن کند؛ آن وقت شراری از سرخی خورشید به دل دوستداران می­‌افتد که:
من کجا و آفتاب وجود او کجا؟
این همه گناه من کجا و نیم نگاه او کجا؟
دل سیاه من کجا و امید به آمدن او کجا؟
و خبر ندارد این دل بیچاره از گناه، که او، لحظه به لحظه مراقبش است. مراقب، که مبادا به دامی در افتد.

دعا گو، که مبادا به چاله­‌ای فرو غلتد. و نمی‌داند این دل سیاه از گناه، که آنی که شیطان وسوسه‌اش می‌کند این اوست که دست به دعا بلند می‌کند و از خدا نجاتش را می‌طلبد و نمی‌داند این دل تنها، که او فقط یک دل را نمی‌بیند، بلکه هزاران دل را نظاره‌گر است…!

 

 

 



☆•☆•☆

سلام بر جان‌ها، طراوت هستی، شادابی بخش روزگاران
سلام بر امام عالَم و آدم، مولای انس و جان، یکتا نگار جهان
سلام بر امید زندگی و مایه حیات…!
سلام بر مهدی، آنکه نام دلنشینش جان را معطر می‌کند و یاد دل‌انگیزش روح را طراوت می‌بخشد… سلام بر تو ای بقیه اولیای خدا در زمین، ای ذخیره خاندان وحی، ای آخرین امید سالروز میلادت را جشن می‌گیریم و یکدیگر را غنچه‌های تهنیت نثار می‌کنیم و شکوفه‌های تحیت می‌افشانیم…

 

 

 


اما همینکه خاطر را از یاد ولادتت خوش می‌داریم، گلخنده‌های شوق بر لب‌هایمان می‌پژمرد و غمی بزرگ بر جانمان سایه می‌افکند و نقش خیال را برهم می‌زند. غم دوری تو عزیزترین…
آخر کدام هجران دیر پای تاریخ است که بیش از هزار و صد سال به درازا کشیده شده باشد؟!
آیا هجران امروز ما به فردای وصال تو نمی‌رسد؟!
آیا درد عالم سوز ما را درمانی نیست؟!
آیا تشنگی ما را آب گواراریی فرو نخواهد نشاند؟!
آری وعده خدا تخلف‌ناپذیر است. به یقین روزی خواهد آمد…!

 

 

 


این یلدای هجران را صبحی در می‌رسد. این زمستان بی‌فروغ را قدوم بهاران در هم خواهد شکست.
روزی خواهد رسید که آفتاب از کعبه می‌دمد و گل‌های امید شکوفه می‌کند. زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود.
تو خواهی آمد، ذوالفقار علی در دست. بر کعبه تکیه خواهی زد و فریادی جهانگیر بر خواهی داشت که: انا بقیه الله المنتقم!

ای مهدی!
حسرت یک لحظه دیدار، دل‌­های شیفتگانت را گداخت و امید وصل تو جان­‌های به لب رسیده را به نسیم لطف بنواخت. گوش‌­ها منتظر انتشار سرود ظفر و چشم­‌ها در اشتیاق دیدار رهبر، نفس‌ها در سینه حبس؛ و تو ای حبیب، هم­چنان در پس پرده­ غیبت نهانی و نمی­‌دانیم تا كی…

اللهم عجل لولیک الفرج

نوشته صفورا دادخواه


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...