سعيد بن جبير آخرين كشته به دست حجاج ملعون
سعيد بن جبير آخرين كشته به دست حجاج ملعون
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
آخرين كسى كه به دست حجاج كشته شد فقيه زاهد و عالم عابد و مفسر بزرگ قرآن سعيد بن جبير بود حجاج او را به خاطر طرفدارى از امام سجاد عليه السّلام گرفت و به شهادت رساند، وقتى او را نزد حجاج آوردند حجاج گفت : تو شقى بن كسير هستى ، سعيد گفت : مادرم بهتر مرا مى شناخت كه نام مرا سعيدبن جبير گذارد، حجاج گفت : در مورد ابوبكر و عمر چه مى گوئى ؟ آيا در بهشت هستند يا جهنم ؟
سعيد گفت : من به بهشت و جهنم نرفته ام اگر مى رفتم ساكنين آنجا را مى شناختم ، حجاج كه دنبال بهانه بود گفت : در مورد خلفا چه مى گوئى ؟ سعيد گفت : من وكيل آنها نيستم ، حجاج گفت : كداميك نزد تو محبوبتر است ؟ سعيد گفت : هر كدام كه نزد خداوند پسنديده تر است ؟ حجاج گفت : كداميك نزد خداوند پسنديده تر است ؟ سعيد گفت : اين را خدائى كه داناى اسرار و نجواى آنان است مى داند! حجاج گفت : نمى خواهى مرا تصديق كنى ؟ سعيد گفت : نخواستم تكذيبت كنم .
در برخى كتابها آمده است كه حجاج گفت : خودت انتخاب كن چگونه تو را بكشم ؟ سعيد گفت : تو براى خودت انتخاب كن كه قصاص در مقابل است .
در روايت است وقتى دستور داد سعيد را بكشند سعيد رو به قبله اين آيه را تلاوت كرد: ((و جهت وجهى للذى فطر السماوات والارض حنيفا مسلما و ما انا من المشركين ؛ يعنى : صورت خود را بطرف كسى نمودم كه آسمانها و زمين را آفريد و من به راه حق و مسلمانم نه از مشركين .))
حجاج گفت : روى او را از قبله بگردانيد، سعيد اين آيه را خواند: ((فاينما تولوا فثم وجه اللّه ؛ يعنى : به هر طرف كه روى كنيد آنجا جهت خداست .))
حجاج گفت : او را به صورت زمين اندازيد، سعيد اين آيه را خواند: ((منها خلقناكم و فيها و منها نخرجكم تازة اخرى يعنى : شما را از خاك آفريديم و به آن برمى گردانيم و از آن دوباره خارج مى كنيم .))
مسعودى مى گويد: وقتى سعيد را براى كشتن مى بردند خنديد، حجاج دستور داد او را برگرداندند بر تو تعجب كردم و چون خواستند سر او را ببرند دعا كرد و گفت : خدايا بعد از من او را بر كسى مسلط نكن كه او را بكشد، و همينگونه نيز شد، پانزده شب بعد از قتل سعيد، حجاج مبتلا به بيمارى آكله (كه داراى خارش و نابودى عضو است ) شد. روايت است كه بعد از قتل سعيد، حجاج مكرر مى گفت : مرا با سعيد بن جبير چه كار هر وقت مى خواهم بخوابم گلويم را مى گيرد.
ابن خلكان گويد: وقتى حجاج به اين بيمارى در شكم مبتلا شد، دكترى را خواست تا او را مداوا كند، او گوشتى را به نخى بست و در حلق او فرو برد، پس از لحظاتى آن را خارج كرد، ديد كه كرم فراوانى به آن چسبيده است ، و خداوند سرما را بر او مسلط نموده بود، منقلهاى آتش را در اطراف او برافروخته مى كردند به گونه اى از نزديكى به آتش پوست او مى سوخت ولى او حس نمى كرد.
از شدت ناراحتى به حسن بصرى شكايت كرد، حسن به او گفت : به تو گفته بودم كه با نيكوكاران خشونت مكن ولى تو ادامه دادى .
حجاج گفت : اى حسن از تو نمى خواهم كه دعا كنى خداوند مرا شفا دهد، مى خواهم دعا كنى خداوند هر چه زودتر مرا بميراند و عذاب مرا طولانى نكند، پانزده روز اينگونه بود تا به جهنم واصل شد لعنتهاى خدا بر او باد.
دوران حكومت او بيست سال بود، و اما اينكه حضرت امير عليه السّلام فرمود: حكومت او بيست سال است اگر برسد، شايد چند ماه از آن كمتر بوده است و اهل تاريخ معمولا با سال محاسبة مى كنند نه با ماه ، برخى نيز احتمال داده اند اين جمله را حضرت اينگونه بيان فرموده كه آن ملعون مغرور نشود و احتمال بدهد كه زودتر از دنيا برود.
نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب