راهب مسيحى مسلمان مى شود
راهب مسيحى مسلمان مى شود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مرد راهب از بالاى دير تمامى اين امور را زير نظر داشت ، وقتى كار به پايان رسيد صدا زد: اى مردم مرا پائين آوريد، پائين آوريد (گويا راه خروج او نردبانى بوده است كه از بيرون ، ديگران بايد نصب مى كردند يا پيرمردى ضعيف بوده كه نياز به كمك داشته است ) هر طور شده او را پائين آوردند، آمد و در مقابل حضرت امير عليه السلام ايستاد و گفت : اى مرد تو پيامبر مرسل هستى ، حضرت فرمود: نه ، گفت : فرشته مقرب هستى ؟ فرمود: نه ، گفت : دستت را باز كن تا بر دست تو مسلمان شوم ، حضرت دست مبارك را گشود و فرمود: شهادتين بگو، راهب گفت :
اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شريك له و اءشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و شهادت مى دهم كه شما وصى پيامبر خدا و تنها كسى هستى كه لياقت خلافت را دارى ، آنگاه حضرت شرايط اسلام را به او ياد داد، سپس فرمود:
چطور شد كه بعد از اينهمه مدت طولانى كه مسلمان نبودى ، الآن مسلمان شدى ؟ عرض كرد: مى گويم يا اميرالمؤمنين ، اين دير در اينجا براى (شناسائى ) كسى كه اين سنگ را مى جويد و آب را از زير آن خارج مى كند ساخته شده است .
دانشمندان بسيارى قبل از من در اينجا سكونت داشته اند ولى اين توفيق نصيب آنها نشد و خداوند روزى من كرد.
ما در كتابهاى خود و آثار دانشمندانمان يافته ايم كه در اين مكان چشمه اى است كه بر روى آن سنگى است و مكان آنرا كسى جز پيامبر يا وصى پيامبر نمى داند.
ولىّ خدا به ناچار مردم را به سوى حق مى خواند و علامت آن اين است كه او جايگاه اين سنگ را مى داند و بر كندن آن قدرت دارد. و من چون ديدم آنچه انجام دادى ، بر من ثابت شد آنچه منتظر بودم و به آرزوى خود رسيدم ، و امروز به دست شما مسلمان شدم و به حق شما ايمان آورده غلام تو هستم .
اميرالمؤمنين عليه السلام وقتى اين سخنان را از راهب شنيد آنقدر گريه كرد كه محاسن شريفش تر شد و گفت : سپاس خداوندى را كه مرا فراموش نكرده ، سپاس خداوندى را كه ياد من در كتابهاى او بوده است . آنگاه مردم را دعوت كرده فرمود: آنچه برادر مسلمانتان مى گويد بشنويد، مردم شنيدند و خدايرا بسيار سپاس گفتند و شكرشان بر نعمت خدا و شناخت اميرالمؤمنين عليه السلام افزون گرديد.
راهب با حضرت همراه شد و در جنگ صفين با اهل شام شركت كرد و به درجه شهيدان نائل آمد حضرت امير عليه السلام خودش نماز و دفن او را بر عهده گرفت و بسيار بر او استغفار نمود و هر گاه ياد او مى شد مى فرمود: ((ذاك مولاى ؛ او دوست من بود.)) در برخى روايات آمده است : حضرت امير عليه السلام بعد از شهادت اين راهب در ميان شهداء دنبال او مى گشت ، و خود حضرت بر او نماز گزارد و با دست خود او را دفن كرد و فرمود: به خدا سوگند گويا او را مى بينم كه در منزلش با همسر خويش كه خداوند او را به آن گرامى داشته به سر مى برد.
شيخ مفيد (ره ) مى فرمايد: اين جريان را مورخين ذكر كرده و در ميان شيعه و اهل سنت مشهور است به گونه اى كه شعراء آنرا به شعر درآورده و گويندگان بليغ آنرا در سخنرانى ذكر كرده اند
نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب