30
دی

دعای امام زمان جهت گشایش و برطرف شدن خطرها

از ابو الحسین بن ابی البغل کاتب نقل شده است که مدتی در خدمت ابی منصور بن صالحان بودم و برای او کار می‌کردم. تا اینکه اتفاقی افتاد و باعث ایجاد کدورت میان ما شد. من از ترس جانم، خود را از او پنهان کردم. او افرادی را نزد من فرستاد و مرا ترسانید.


با وجودی پر از ترس به حرم ائمه کاظمین پناهنده شدم.شب جمعه بود. تصمیم گرفتم که شب را در آنجا بمانم و مناجات کنم. شب بارانی و طوفانی بود. از ابوجعفر که خادم حرم بود، در خواست کردم تا درها را ببندد و مرا در خلوت رها کند. تا با خیال آسوده مناجات کنم و ترس کسی را نداشته باشم. درها را بست. شب از نصف گذشت و باد و باران مردم را از آمدن به حرم منصرف کرد. در آنجا ماندم و به دعا و نماز و زیارت مشغول شدم.
ناگهان صدای پایی را شنیدم. مردی در حال زیارت امام موسی کاظم‌علیه السلام بود. به آدم و انبیای اولوالعزم سلام کرد. بعد از آن به تک تک ائمه‌علیهم السلام سلام کرد. تا اینکه به صاحب الزمان رسید و آن را ذکر نکرد. با خودم گفتم شاید از یادش رفته و یا اعتقادی به ایشان ندارد. وقتی که زیارت را تمام کرد، دو رکعت نماز خواند و به طرف من آمد و امام محمّد تقی‌علیه السلام را مانند امام کاظم‌علیه السلام، زیارت کرد. من از او می‌ترسیدم؛ زیرا او را نمی‌شناختم. او جوانی خوش اندام بود. لباس سفید و عمامه‌ای با تحت الحنک و عبا به تن داشت.
بعد از اینکه زیارت را تمام کرد، به من گفت: ای ابوالحسین چرا دعای گشایش را نمی‌خوانی؟
عرض کردم: آن دعا کدام است؟!
فرمود: دو رکعت نماز بخوان و بگو:
یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَسَتَرَ الْقَبِیحَ یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَلَمْ یَهْتِکِ ای کسی که زیبایی را آشکار و بدی را می‌پوشانی. ای کسی که به خاطر گناهان نمی‌گیری السِّتْرَ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ و آبرویمان را نمی‌بری. ای صاحب نعمت عظیم و گذشت بزرگوارانه، ای صاحب یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ یَا مُنْتَهَی کُلِّ نَجْوَی وَیَا غَایَةَ کُلِّ شَکْوَی مغفرت وسیع و ای دستان باز رحمت، ای منتهای هر مناجات و ای نهایت هر شکایت یَا عَوْنَ کُلِّ مُسْتَعِینٍ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا و ای یاور هر یاری خواه و ای آغازگر نعمت‌ها قبل از استحاق آنها.

ده بار: یَا رَبَّاهْ
ده بار: یَا سَیِّدَاهْ
ده بار: یَا مَوْلَیَاهْ
ده بار: یَا غَایَتَاهْ
ده بار: یَا مُنْتَهَی غَایَةِ رَغْبَتَاهْ
أَسْأَلُکَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ‌علیهم السلام إِلَّا از تو می‌خواهم به حقّ این نام‌های مقدّس و به حقّ محمّد و خاندان پاکش‌علیهم السلام تا گرفتاریم مَا کَشَفْتَ کَرْبِی وَنَفَّسْتَ هَمِّی وَفَرَّجْتَ غَمِّی وَأَصْلَحْتَ حَالِی را برطرف کنی و اندوه و غمم را از میان برداری و حال و روزم را اصلاح کنی. وَتَدْعُو بَعْدَ ذَلِکَ مَا شِئْتَ وَتَسْأَلُ حَاجَتَکَ
بعد نیازهای خودت را به زبان می‌آوری.
بعد از آن، گونه راستت را روی زمین می‌گذاری و صد بار می‌گویی:
«یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ وَانْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ»
سپس گونه چپت را روی زمین می‌گذاری و صد بار می‌گویی: «أَدْرِکْنِی» حتی سعی کن آن را بیشتر از صدبار بگویی.
یک نفس تمام هم «الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ» می‌گویی و سرت را برمی‌داری. خداوند با لطف خود مشکلت را برطرف می‌کند.
وقتی که به نماز و دعا مشغول شدم، رفته بود. بعد از نماز و دعایی که یادم داده بود، پیش ابو جعفر خادم حرم رفتم تا درباره او سؤال کنم که او چگونه وارد شده است. اما دیدم که همه درها قفل هستند. تعجب کردم. با خودم گفتم شاید او هم مثل من قبل از قفل شدن درها آمده و در اینجا مانده است. وقتی که به ابوجعفر رسیدم، او از اتاق بیرون آمد. درباره آن مرد و چگونگی وارد شدنش سؤال کردم. گفت: همان طور که می‌بینی همه درها بسته است و من در را برای کسی باز نکرده‌ام! همه ماجرا را برایش نقل کردم. گفت: این آقا، امام زمانمان است. من بارها ایشان را دیده‌ام که در همچو شب‌های خلوتی برای زیارت تشریف آورده است. من از اینکه ایشان را به موقع نشناخته بودم، خیلی متأسف شدم. نزدیک فجر بود به طرف کرخ به راه افتادم. به همان جایی که خود را پنهان می‌کردم، رفتم. هنوز خورشید کامل درنیامده بود که اصحاب ابن صالحان دنبال من می‌گشتند و مرا از دوستانم می‌پرسیدند. آنها امان نامه‌ای از وزیر به همراه داشتند. که در آن کلی مطالب دلنشین نوشته شده بود. با چند نفر از دوستان مورد اعتمادم پیش او رفتیم. مرا احترام کرد و طوری تحویل گرفت که تا به آن روز بی‌سابقه بود.

بعد از آن گفت: کارت به جایی رسیده است که از دست من خدمت امام زمان‌علیه السلام شکایت می‌کنی. گفتم: من تنها دعا و درخواست کردم. گفت: وای بر تو، امشب آن حضرت را در خواب دیدم. یعنی شب جمعه، او به من دستور داد که در مورد تو هر کار خوبی که بتوانم انجام دهم و مرا در این مورد تهدید کرد. گفتم: لااِلَهَ اِلَّا اللَّه شهادت می‌دهم که آنها برحقّ هستند و نهایت آن می‌باشند. من هم امشب در بیداری مولایمان را دیدم. فلان چیزها را به من گفت. همه تعجب کردند. وزیر از آن به بعد کارهای خوبی انجام داد و به واسطه او، خیراتی به من رسید که هیچگاه به فکرم نمی‌رسید. همه از برکت امام زمان‌علیه السلام بود.

 

منبع دعاهای صادره از امام مهدی عجل الله تعالی و فرجه الشریف در عصر غیبت صغری/محمدتقی  اکبر‌نژاد

 


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...