4
مهر

جسارتهاى متوكل ملعون به قبر امام حسين عليه السلام

جسارتهاى متوكل ملعون به قبر امام حسين عليه السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

و از سنتهاى ناجوانمردانه او جسارتهاى مكرر اوست نسبت به مرقد مطهر سيد الشهداء عليه السلام ، او مردم را از زيارت حضرت منع مى كرد و هر كه به زيارت مى آمد مجازات و چه بسا اعدام مى شد، يكى از مغنيان متوكل با كنيز خود به زيارت سيد الشهداء در ماه شعبان رفته بود، متوكل از احوال او پرسيد، گفتند سفر رفته است ، او به زيارت كربلا رفته بود، بعد از مراجعت متوكل از كنيز آن زن خواننده پرسيد: كجا رفته بوديد؟ گفت : به حج رفته بوديم متوكل گفت : حج در ماه شعبان ؟ دخترك گفت : منظور زيارت قبر حسين مظلوم عليه السلام است متوكل از شنيدن اين سخن به شدن خشمگين شد كه كار قبر حسين عليه السلام به جائى رسيده كه زيارت او را حج مى نامند.


فرمان داد تا آن خواننده را زندانى كرده و اموال او را مصادره كرد و يكى از اصحاب خود را كه ديزج نام داشت و يهودى بود كه به ظاهر مسلمان شده بود به كربلا فرستاد تا زائرين حضرت را مجازات كند و قبر شريف حضرت را نابود كنند. مسعودى مى گويد: اين واقعه در سال 236 بود، ديزج با كارگران بسيار بر سر قبر شريف حضرت آمد هيچكدام جراءت بر تخريب آن مكان شريف نكردند، خودش بيلى بر دست گرفت و قسمت بالاى قبر شريف را خراب كرد، كارگران ساير بنا و آثار قبر را نابود نمودند.
ابوالفرج گويد: هيچكدام را جراءت انجام اين كار نبود، ديزج گروهى از يهود را آورد، و تا دويست جريب از اطراف قبر را شخم زدند و آب بر آن انداختند و اطراف آن به فاصله هر يك مايل نگهبانى گماشتند تا مانع زوار شوند.
متوكل مكرر قبر مطهر را مورد تعرض قرار داد، گاهى آب جلو نرفت ، گاهى گاوهائى كه براى شخم زدن آورده بودند پيش نمى رفتند، تا آنكه ديزج ملعون طبق روايتى قبر مطهر را شكافت و بوريائى كه بنى اسد هنگام دفن حضرت آورده بودند ديد كه هنوز باقى است و جسد مطهر بر روى اوست ، ولى به متوكل نوشت : قبر را شكافتم چيزى نيافتم . شخصى به نام محمد بن عبدالحميد گويد: من با ابراهيم الديزج رفيق صميمى و همسايه بودم و به من اعتماد داشت در آن بيمارى كه ابراهيم فوت كرد به عيادتش رفتم ، در حالت اغماء مثل افراد بيهوش افتاده بود به گونه اى كه توضيحات دكتر را كه مورد دواى او بود متوجه نشد وقتى دكتر رفت و مجلس خلوت شد از حالش سئوال كردم گفت :
خبرى به تو مى دهم و از خداوند استغفار مى كنم ، متوكل مرا ماءمور كرد به نينوى نزد قبر حسين عليه السّلام بروم و دستور داد قبر را ويران كنيم و آثار آنرا محو گردانيم .
بعد از ظهر با كارگران به آنجا رسيديم ، دستور دادم قبر را خراب و زمين را شخم بزنند، و خودم از خستگى خوابيدم كه ناگاه در اثر سر و صداى زياد از خواب پريدم ديدم غلامان براى بيدارى من آمدند. برخاستم و با حالت ترس گفتم : چه شده ! گفتند: حادثه اى بس شگفت !
گفتم : چيست ؟ گفتند: كنار قبر (سيدالشهداء گروهى هستند كه مانع ما شده و ما را تيرباران مى كنند برخاستم تا خودم مساءله را دنبال كنم ، ديدم همانطور است ، آن شب ، شب اول از سه شبى كه ماه روشن است بود، دستور تيراندازى دادم اما با كمال تعجب تيرها به طرف تيراندازها برمى گشت به گونه اى كه هر كه تير انداخت به تير خودش كشته شد! وحشت مرا فرا گرفت ، تب و لرز كردم ، بلافاصله از اطراف قبر كوچ نمودم در حاليكه خود را به خاطر ناتمام گذاردن دستور متوكل آماده مرگ كرده بودم .
راوى گويد: به او گفتم : نجات يافتى از خطر، ديشب متوكل كشته شد و فرزندش منتصر نيز در اين كار كمك كرد ديزج گفت : شنيده ام ، اما چنان ضعيف شده ام كه اميد زنده ماندن ندارم ، همينطور نيز شد زيرا شب نشده بود كه ديزج از دنيا رفت .
ولى هيچكدام از اين جنايات سبب نشد كه زيارت سيدالشهداء تعطيل شود بلكه مردم روز به روز مشتاق تر مى شدند و از كشته شدن واهمه اى نداشتند و مى گفتند: اگر همگى كشته شويم بازماندگان ما به زيارت خواهند آمد.
قبل از متوكل ، هارون الرشيد ملعون نيز اين كار ننگين را انجام داده بود، متوكل هفده بار قبر شريف را خراب كرد باز به صورت اولى برگشت .


نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام

مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...

 
مداحی های محرم