تسلیت می گویم آقا!
آقا فدای فلب محزونت شوم میدانم که الآن غصه داری…
آقا فدای دل غمناکت شوم می دانم که اکنون غم بزرگی بر سینه مبارکت نشسته است ..تسلیت می گوییم…
خودت که می دانی آقا…
حاجیان عزیزما به شوق دیدار تو لباس احرام پوشیدند و مظلومانه ناله های فراق تو را در زمزمه های عرفاتی خود در سایه جبل الرحمه سر دادند …
همانها که به سویت مشتاقانه تا میقات پرکشیدند و در وادی حضور مبارکت خود را در چشمه سار ناله های عاشقانه شستشو داده بودند …
همانها که دوستدارانشان بی تاب برگشتنشان بودند و چه غریب شربت شهادت نوشیدند تا برگی دیگر از خیانت و خباثت آل سعود افشا شود…
نمی دانم شاید قبل از رسیدن به قربانگاه منا آنها را به حضور پذیرفتی و برگزیدی…
کاش ما هم می دانستیم که در نجواهای عاشقانه شان در عرفات چه گفتند و چه خواستند که این چنین لیاقت حضور یافتند و سبکسار در میعادگاه عاشقی به سوی معبود با سفر بستند…
اما الان آنها که با اشتیاق منتظر بودند تا عزیز سفرکره شان برگردد،چه غمبار در سوگی سنگین منتظرند تا پیکر بی جان عزیزشان را ببیند.
می دانی آقا من خیانت این سعودی های کثیف را از غربت خود رسول الله فهمیدم..همان زمانی که دیدن گنبد خضرا چشمم را به جای اینکه روشن کند پر از اشک غربت میکرد…
غربت علی…
غربت فاطمه…
غربت حسن…
غربت حسین…
غربت سجاد و زینب و رقیه…
و غربتهای غریبانه ای که اندازه ندارند.
اقای ما دیگر صبرمان تمام شده…تا کی لحظات و ثانیه ها ر ابشماریم…
قلبمان از این همه مظلومیت شیعه دارد از تپش می افتد وشما در کنج عزلت غریبانه تان هستید…
فریاد العجل ما دیگر به عرش رسیده است…
این طرف حاجیان را با لباس احرام و حج ناتمام لگدمال می کنند و آن طرف زنان و کودکان یمنی را به خاک و خون می کشند…
دنیا منتظر دستان با کفایتت توست تا نه فقط مسجدالحرام و مسجدالنبی که اداره کل جهان را به دست گیری…
دل نوشته از:رقیه رحیمی طلبه دانش آموخته
با سلام
مدرسه علمیه محدثه سلام الله علیها بروجرد
تسلیت می گویم آقا!
آقا فدای فلب محزونت شوم میدانم که الآن غصه داری…
آقا فدای دل غمناکت شوم می دانم که اکنون غم بزرگی بر سینه مبارکت نشسته است ..تسلیت می گوییم…
خودت که می دانی آقا…
حاجیان عزیزما به شوق دیدار تو لباس احرام پوشیدند و مظلومانه ناله های فراق تو را در زمزمه های عرفاتی خود در سایه جبل الرحمه سر دادند …
همانها که به سویت مشتاقانه تا میقات پرکشیدند و در وادی حضور مبارکت خود را در چشمه سار ناله های عاشقانه شستشو داده بودند …
همانها که دوستدارانشان بی تاب برگشتنشان بودند و چه غریب شربت شهادت نوشیدند تا برگی دیگر از خیانت و خباثت آل سعود افشا شود…
نمی دانم شاید قبل از رسیدن به قربانگاه منا آنها را به حضور پذیرفتی و برگزیدی…
کاش ما هم می دانستیم که در نجواهای عاشقانه شان در عرفات چه گفتند و چه خواستند که این چنین لیاقت حضور یافتند و سبکسار در میعادگاه عاشقی به سوی معبود با سفر بستند…
اما الان آنها که با اشتیاق منتظر بودند تا عزیز سفرکره شان برگردد،چه غمبار در سوگی سنگین منتظرند تا پیکر بی جان عزیزشان را ببیند.
می دانی آقا من خیانت این سعودی های کثیف را از غربت خود رسول الله فهمیدم..همان زمانی که دیدن گنبد خضرا چشمم را به جای اینکه روشن کند پر از اشک غربت میکرد…
غربت علی…
غربت فاطمه…
غربت حسن…
غربت حسین…
غربت سجاد و زینب و رقیه…
و غربتهای غریبانه ای که اندازه ندارند.
اقای ما دیگر صبرمان تمام شده…تا کی لحظات و ثانیه ها ر ابشماریم…
قلبمان از این همه مظلومیت شیعه دارد از تپش می افتد وشما در کنج عزلت غریبانه تان هستید…
فریاد العجل ما دیگر به عرش رسیده است…
این طرف حاجیان را با لباس احرام و حج ناتمام لگدمال می کنند و آن طرف زنان و کودکان یمنی را به خاک و خون می کشند…
دنیا منتظر دستان با کفایتت توست تا نه فقط مسجدالحرام و مسجدالنبی که اداره کل جهان را به دست گیری…
دل نوشته از:رقیه رحیمی طلبه دانش آموخته
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب