3
مهر
اميرالمؤمنين به ناچار مالك را احضار كرد
اميرالمؤمنين به ناچار مالك را احضار كرد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
مالك اشتر سردار رشيد لشكر اميرالمؤمنين عليه السلام به سختى مشغول نبرده بود، جنگ به لحظات حساسى رسيده بود و علائم فتح و پيروزى در سپاه حضرت على عليه السلام نمايان گشته بود، با اصرار اين فريب خوردگان ، اميرالمؤ منين شخصى به نام يزيد بن هانى را به طرف مالك فرستاد و فرمود: به مالك بگو: نزد من بيا.
مالك در گرماگرم جنگ بود و متوجه حساسيت امر و آنچه در پشت صحنه مى گذشت نشد به فرستاده حضرت گفت : به حضور بگو، الان وقت احضار من و بيرون آوردن من از موقعيت (حساس ) نيست ، اميدوارم خداوند فتح و پيروزى را (به زودى ) نصيب من گرداند، عجله نفرما!
يزيد بن هانى برگشت و پيغام مالك را رساند. اندكى نگذشته بود كه از لشكر شام ناله ها برخواست و صداها درهم پيچيد و آثار پيروزى در لشكر عراق و آثار شكست در لشكر شام ظاهر شد.
اما آن قوم نادان به حضرت على عليه السلام گفتند: تو (عمدا) به مالك دستور ادامه جنگ داده اى ! حضرت فرمود: شما آيا فرستاده مرا نديديد؟ آيا من در مقابل شما آشكار صحبت نكردم و شما شنيديد؟
گفتند: بفرست تا مالك برگردد وگرنه بخدا سوگند كه ترا بركنار خواهيم كرد!!
حضرت به فرستاده خود فرمود: واى بر تو اى يزيد برو به مالك بگو بيا نزد من كه فتنه محقق شد، وقتى فرستاده حضرت پيغام را به مالك داد، مالك گفت : آيا بخاطر اين قرآنها (ى بر نيزه ) فتنه واقع شد؟ گفت : آرى . مالك گفت : به خدا سوگند كه فكر مى كردم فتنه واقع شود، اين كار، حيله عمرو عاص است .
سپس به فرستاده حضرت گفت :
آيا نمى بينى (علائم شكست اهل شام را، نمى بينى آنچه خداوند (از پيروزى ) نصيب ما كرده است ؟ سزاوار است كه اين (موقعيت ) را رها كرده از دست بدهيم ؟
فرستاده حضرت گفت : آيا دوست دارى تو در اينجا بر اين گروه پيروز شوى اما اميرالمؤمنين در جاى خود گرفتار شده او را به دشمن تسليم كنند؟
مالك گفت : سبحان الله ، نه بخدا قسم ، اين را دوست ندارم .
فرستاده حضرت گفت : آنها به حضرت گفته اند يا بفرست اشتر را كه برگردد يا حتما تو را با شمشيرهاى خود مى كشيم همچنانكه عثمان را كشتيم و يا تو را تسليم دشمن مى كنيم !
مالك كه شرائط پشت جبهه را به شدت نگران كننده يافت ، با يك دنيا خشم برگشت و صدا زد: اى گروه سست عنصر و پست ، آيا اينها در اين زمان كه شما پيروز شديد و آنها نااميد شدند، قرآنها را بر سر نيزه كرده شما را به قرآن دعوت مى كنند؟
مرا به مقدار دوشيدن شتر مهلت دهيد كه من پيروزى را احساس مى كنم .
آن گروه نادان و كوردل گفتند: نمى شود.
مالك گفت : مرا به مقدار دوانيدن يك اسب مهلت دهيد كه اميد دارم پيروز شوم .
گفتند: اگر اينگونه باشد ما هم در گناه تو شريك خواهيم بود.
و سرانجام آن شد كه كار به حكميت كشيد و در تاريخ مضبوط است
نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب