6
آذر

زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟

دکتر «عائشه بنت الشاطی » ، بانوی نویسنده و اهل تحقیق اهل سنت، چنین می گوید:

«زینب در آغاز جوانی چگونه بوده است؟ مراجع تاریخی از وصف رخساره زینب در این اوقات خودداری می کنند; زیرا که او در خانه و روبسته زندگی می کرد . ما نمی توانیم مگر از پشت پرده وی را بنگریم، ولی پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون می آید و مصیبت جانگداز کربلا او را به ما نشان می دهد .[1]»

تاریخ او را ندیده، چرا که حیای او مانع از آن شده است و مادرش فاطمه توصیه کرده است که:

« خَیْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ [2]

برای زنان بهتر است که آنان مردان را نبینند، و مردان [نیز] آنها را نبینند .»

و اگر دستور الهی و آسمانی نبود که «ان الله شاء ان یراهن سبایا; به راستی که خدا خواسته که آنها را اسیر ببیند» حسین علیه السلام هرگز به خود اجازه نمی داد خواهر را در سفر کربلا به همراه ببرد .

بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب

ورنه این بی حرمتی را کی روا دارد حسین

[1] . عائشه بنت الشاطی، بانوی کربلا، مترجم: سید رضا صدر (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم 1378)، ص 58 - 59 . برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید!

[2] . وسائل الشیعه، ج 14، ص 43، حدیث 7 .

( منبع: گناه شناسی )


free b2evolution skin
6
آذر

اصول عملي امام حسین(عليه السلام)



امام حسین (ع) گنجی از گنجهای عرش خدا بود که همه ارزشهای گرانبها را در خود جا داده بود و به زیبا‌ترین هنرهای آفرینش آراسته بود. گویی امام حسین (ع) خلاصة زیباییهای عالم بود. چنین وجود گرانقدری که خداوند گوهر وجودش را به قله‌های کمال رسانید و به فرموده قرآن از هر بدی پاک و پاکیزه گرداند، الگویی متعالی برای بشریت و بویژه عالم اسلام است. چه اینکه خودشان فرمودند: «فَلَکُم فی اُسوَةُ» وقتی شخصیتی الگو قرار گرفت، شناخت او یک ضرورت جدی خواهد بود. در اینجا به بررسی ابعاد وجودی آن حضرت می‌پردازیم تا نتیجه آن به عنوان منشور عملی شیعه فرا راه پیروان او قرار گیرد.


۱ـ عبادت: امام حسین (ع) چهره برگزیده عبادت کنندگان عصر خود بود. او در اوج عشق و معرفت خدا را می‌پرستید و لحظه لحظه‌های عمرش را صرف عبادت می‌کرد. و عبادت ایشان نه از سوی طمع و ترس، بلکه عبادت آزادگان بود که آن را بهترین نوع پرستش می‌دانستند.
۲ـ عرفان: امام (ع) چهره درخشان عالم عرفان بود. عرفان حسینی، عرفانی ناب، حرکت آفرین و شورانگیز است. عرفان حسینی‌‌ همان عرفان علوی و محمدی بود که بدون هرگونه ضعف و واسطه از سرچشمه‌های زلال و گوارای وحی نشأت می‌گرفت.

ادامه »


free b2evolution skin
6
آذر

پیشقدم شدن

 قال َحُسَیْنِ بن علىّ(علیه السلام): أیُّما إثْنَیْنِ جَرى بَیْنَهُما کَلامٌ، فَطَلِبَ أَحَدُهُما رِضَى الاْخَرِ، کانَ سابِقَهُ إلىَ الْجَنّةِ.

 

حضرت امام حسین (علیه السلام) فرمود: چنانچه دو نفر با یکدیگر نزاع و اختلاف نمایند و یکى از آن دو نفر، در صلح و آشتى پیشقدم شود، همان شخص سبقت گیرنده، جلوتر از دیگرى به بهشت وارد مى شود.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة (ط - القدیمة)، ج‏2، ص: 33

 منبع: گناه شناسی


free b2evolution skin
5
آذر

اربعین عطش‏های پرپر


کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم ‏های سرخ، از عطش‏های پرپر شده.

این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته ‏اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده ‏اند به نقطه ‏ای از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه‏ های گریه، از شام رسوا برگشته است و تصاویر جراحت، در سوزنده‏ ترین بیان قاب می‏شود و در سوزنده ‏ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏ شود در صحرا.

دوبیتی‏ های پرلهیب، سطح مصیبت ‏زده دشت را گلگون‏تر می ‏کند. اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است. قافله‏ای زخم خورده، وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.

اینان اربعین را با خود آورده ‏اند؛ با نقل خاطرات قطعه قطعه شده. دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما! سلام بر آن گام‏های شکیباتان که جاده‏ های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غمبار اربعین که می‏ آید، اطراف ما پر می‏ شود از هیئت‏های مذهبی التماس و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین، از لابه‏ لای واژه‏ های مذاب مداحان، دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم، بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏ گونه می‏ سوزیم و گریه سر می‏ دهیم برای فاصله‏ های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!

خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ، برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ، برای بی‏تابی بچه‏ های آسمان!

سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر از گریه را برای ما به راه می‏ اندازد!

من برای گریستن، به آغوشت محتاجم.

آويني


www.digikala.com


free b2evolution skin
5
آذر

به برکت ترک گناه

حجةالاسلام قاضی زاهدی گلپایگانی می‌گوید: من در تهران از جناب آقای حاج محمدعلی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می‌گفت: من از اول جوانی مقید بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن‌قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة اللّه روحی فداه مشرف گردم. لذا سال‌ها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می‌شدم.

در یکی از این سال‌ها که عهده‌دار پذیرایی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آن‌که حجاج به عرفات بیایند، برای زوّاری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه‌هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده‌ای؟ مگر نمی‌دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده‌ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت کنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می‌مانم و خودم از اموالم محافظت می‌کنم.

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه‌های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوان‌ها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوان‌ها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود.
ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟ فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده‌ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین (علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می‌خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان (علیه السلام) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.

محمد علی فشندی

سؤال کردم: روز عرفه، که می‌گویند حضرت ولی عصر (علیه السلام) در عرفات هستند، در کجای عرفات می‌باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می‌بیند؟ فرمود: بله، او را می‌بیند ولی نمی‌شناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر (علیه السلام) به خیمه‌های حجاج تشریف می‌آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می‌آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) متوسل می‌شوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاج محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‌ام ولی چای نیاورده‌ام. عرض کردم: آقا اتفاقاً چای نیاورده‌ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می‌روم و برای مسافرین چای تهیه می‌کنم.
آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای‌های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی‌خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می‌دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ارواحنافداه بوده‌اند، به خصوص که اسم مرا می‌دانستند و فارسی حرف می‌زدند! نامشان مهدی (علیه السلام) بود و پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) بودند.
بالاخره نشستم و زارزار گریه کردم. شرطه‌ها فکر می‌کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده‌اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه‌ام شدید شد.
فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده‌اند: «فردا شب من به خیمه شما می‌آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس (علیه السلام) متوسل می‌شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بودم.
بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر (علیه السلام) بیرون خیمه ایستاده‌اند و به روضه گوش می‌دهند و گریه می‌کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه روحی فداه آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل (علیه السلام) گریه می‌کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر (علیه السلام) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین (ع)، ص23، قضیه 5.

 ( منبع: گناه شناسی )

en.farsnews.com


free b2evolution skin
 
مداحی های محرم