آگاهى اميرالمؤمنين از دوست و دشمن خود
خبرهائى كه حضرت على عليه السّلام از حوادث گذشته و آنچه در قلبها خطور كرده بيان كرده است .
آگاهى اميرالمؤمنين از دوست و دشمن خود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
اميرالمؤمنين عليه السّلام در ميان اصحاب خود نشسته بود كه مردى از شيعيان حضرت وارد شد و گفت : يا اميرالمؤمنين خدا آگاه است كه من شما را دوست دارم در نهان همانگونه كه آشكارا دوست دارم .
حضرت فرمود: راست گفتى ، براى فقر پوششى بردار كه فقر به طرف شيعيان ما سريعتر مى آيد از فرود آمدن سيل به دامنه كوه .
آن مرد با شنيدن اين كلمات ، از شوق گريه كرد و رفت .
يكى از خوارج كه در مجلس حضور داشت به رفيق خود گفت : به خدا قسم تا كنون مانند اين نديده ام ، مردى نزد او آمد و اظهار محبت كرد و او هم تصديق كرد - از قلب او آگاه بود - رفيقش گفت : مساءله اى نيست به هركه بگويند تو را دوست دارم او مى گويد راست مى گوئى .
سپس افزود: عقيده ات در مورد من چيست ، آيا گمان مى كنى من از دوستان او باشم ؟ رفيقش گفت : نه او گفت : الان نزد على مى روم و مانند آنچه آنمرد گفت مى گويم و خواهى ديد كه جواب مرا هم مثل آن مرد مى دهد، اينرا گفت و برخاست و مقابل حضرت آمد و همان كلام را گفت : (من تو را در نهان دوست دارم همچنانكه در آشكارا) حضرت امير عليه السّلام با شنيدن اين سخن نگاه عميقى به او نمود و فرمود: به خدا قسم دروغ گفتى ، نه تو مرا دوست دارى و نه من تو را دوست دارم .
آن مرد منافق براى فريفتن حضرت امير عليه السّلام گريست و گفت : يا اميرالمؤمنين آيا از من اين چنين استقبال مى كنيد در حاليكه خداوند خلاف اينرا مى داند، دستت را بگشا (تا به نشان محبت ) با تو بيعت كنم ! حضرت فرمود: به چه شرط؟ گفت : به آنچه زريق و حبتر (اولى و دومى ) انجام دادند حضرت فرمود: دست بردار لعنت خدا بر آن دو، به خدا كه تو را مى بينم كه در مسير گمراهى كشته شده اى و چهار پايان عراق صورت ترا له كنند به گونه اى كه قوم تو را ترا نشناسند.
چند زمانى نگذشت كه اين مرد همراه خوارج نهروان شورش كرد و كشته شد
نام كتاب : پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام
مؤ لف : سيد محمد نجفى يزدى
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب