فضيلت
مرگ ((حق )) است
نه فقط در آیات مورد بحث ، ((سکرات موت )) به عنوان ((حق )) معرفی
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 266@@@
شده بلکه در آیات متعدد دیگر روی حق بودن مرگ تکیه شده ، در آیه 99 سوره ((حجر)) می خوانیم : و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین : ((پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ ) به سراغ تو آید)) . (در سوره مدثر آیه 47 نیز تعبیری شبیه آن دیده می شود) .
اینها همه به خاطر آن است که انسان هر چیز را انکار کند نمی تواند این واقعیت را منکر شود که سرانجام مرگ در خانه همه ما را می کوبد و همه را با خود می برد .
توجه به حقانیت مرگ هشداری است برای همه انسانها که بیشتر و بهتر بیندیشند ، و از راهی که در پیش دارند با خبر شوند ، و خود را برای آن آماده سازند .
جالب اینکه در حدیثی آمده است : ((مردی نزد عمر آمد)) ، و گفت : من فتنه را دوست دارم ! و از حق بیزارم ! و به چیزی گواهی می دهم که هرگز ندیده ام ! عمر او را به زندان افکند این سخن به گوش علی (علیه السلام ) رسید ، فرمود : ای عمر! زندان کردن این مرد ظلم است و تو مرتکب ستم شدی گفت چرا؟ فرمود : زیرا او مال و فرزند خود را دوست می دارد که خدا در یکی از آیات قرآن از آن تعبیر به ((فتنه )) کرده است : انما اموالکم و اولادکم فتنه**تغابن-15*** او از مرگ بیزار است و در قرآن از آن تعبیر به ((حق )) شده و جاءت سکرة الموت بالحق**ق-19*** او شهادت به یکتائی خداوندی می دهد که هرگز او را ندیده است ، در اینجا عمر گفت : لو لا علی لهلک عمر : ((اگر علی (علیه السلام ) نبود عمر هلاک می شد)) .**(تفسیر روح البیان) جلد 9 صفحه 118***
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 267@@@
آیه 23-30
آیه و ترجمه
وَ قَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَی عَتِیدٌ(23)
أَلْقِیَا فی جَهَنَّمَ کلَّ کفَّارٍ عَنِیدٍ(24)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَیرِ مُعْتَدٍ مُّرِیبٍ(25)
الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فی الْعَذَابِ الشدِیدِ(26)
* قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَیْتُهُ وَ لَکِن کانَ فی ضلَلِ بَعِیدٍ(27)
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَی وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَیْکم بِالْوَعِیدِ(28)
مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَی وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِیدِ(29)
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ(30)
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 268@@@
ترجمه :
23 - فرشته همنشین او می گوید این نامه اعمال او است که نزد من حاضر و آماده است .
24 - (خداوند فرمان می دهد :) در جهنم بیفکنید هر کافر متکبر و لجوج را .
25 - آن کسی که شدیدا مانع خیر است ، متجاوز است ، و در شک و تردید (حتی دیگران را به تردید می افکند) .
26 - آن کسی که معبود دیگری با خدا قرار داده (آری ) او را در عذاب شدید بیفکنید!
27 - و همنشینش از شیاطین می گوید : پروردگارا من او را به طغیان وانداشتم لکن او خود در گمراهی دور و درازی بود .
28 - خداوند می گوید : نزد من جدال و مخاصمه نکنید ، من قبلا به شما اتمام حجت کرده ام .
29 - سخن من تغییر ناپذیر است ، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم کرد .
30 - به خاطر بیاورید روزی را که به جهنم می گوئیم آیا پر شده ای ؟ و او می گوید آیا افزون بر این هم وجود دارد؟!
تفسیر :
همنشینان انسان از فرشتگان و شیاطین
باز در این آیات صحنه دیگری از معاد ترسیم شده ، صحنه تکان دهنده ای که فرشته قرین انسان ، محکومیت او را برملا می سازد ، و فرمان خداوند برای مجازات او صادر می شود .
نخست می فرماید : ((قرین او می گوید : این نامه اعمال او است که نزد من حاضر و آماده است )) و از تمام کارهای کوچک و بزرگ او در سراسر عمر پرده بر می دارد (و قال قرینه هذا ما لدی عتید) .
در اینکه منظور از ((قرین )) در اینجا کیست ؟ مفسران گفتگو بسیار دارند ، ولی غالبا پذیرفته اند که منظور فرشته ای است که در دنیا همراه انسان و مامور ضبط اعمال او است ، و در دادگاه عدل الهی گواهی می دهد .
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 269@@@
آیات گذشته که می گفت : هر کس وارد عرصه محشر می شود با او ((سائق )) و ((شهیدی )) است ، نیز گواه بر این معنی است ، بعلاوه لحن خود آیه و آیه بعد نیز تناسب با همین معنی دارد .
(دقت کنید) ولی بعضی گفته اند که منظور از ((قرین )) در اینجا ((شیطان )) است ، چرا که در بسیاری از آیات قرآن این کلمه به شیطانی که همنشین مجرمان است ، اطلاق شده ، بنابراین تفسیر معنی آیه چنین می شود ((شیطان همنشین او می گوید : من این مجرم را آماده جهنم کرده ام ، و نهایت کوششی را که در توان داشتم در این راه بکار برده ام ))!
اما این معنی نه تنها متناسب آیات گذشته و آیهای که بلافاصله بعد از این آیه می آید نیست بلکه با تبرئه کردن ((شیطان )) خودش را از گناه اغوای انسانها که در چند آیه بعد می آید سازگار نمی باشد ، چرا که طبق این تفسیر شیطان اعتراف به مسئولیت خویش در اغوای مجرمان می کند ، در حالی که در آیات آینده می خوانیم ((قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید)) : ((قرین او می گوید : پروردگارا! من او را به طغیان وا نداشتم ولی او خود در گمراهی دور و درازی بود)) و کاملا با آن تضاد دارد .
تفسیر سومی نیز در اینجا گفته شده که از همه بعیدتر به نظر می رسد ، و هیچ قرینه ای بر آن گواهی نمی دهد ، و آن اینکه منظور از ((قرین )) دوستان و همنشینهایی از بشر است .
سپس خداوند دو فرشته مامور ثبت اعمال را مخاطب ساخته می گوید : ((در جهنم بیفکنید هر کافر خود خواه متکبر و لجوجی را)) (القیا فی جهنم کل کفار عنید) .
((عنید)) از ماده عناد به معنی تکبر و خودپسندی و عدم تسلیم در
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 270@@@
برابر حق است .
در اینکه این دو نفر که مخاطب به این خطاب هستند کیانند؟ باز تفسیرهای گوناگونی شده است ، جمعی تفسیر فوق را برگزیده اند ، در حالی که بعضی دیگر مخاطب را ((خازنان دوزخ )) (دو نفر از ماموران جهنم ) می دانند .
بعضی نیز گفته اند ممکن است مخاطب تنها یک نفر باشد ، همان شهید و گواهی که همراه مجرم وارد عرصه محشر می شود ، و در آیات قبل به آن اشاره شده ، و تثنیه آوردن فعل برای تاءکید است گوئی دو بار تکرار می کند ((الق )) ((الق )) : ((بیفکن )) ، ((بیفکن )) . . . و استعمال تثنیه در مخاطب واحد در لغت عرب وجود دارد ، اما این تفسیر بسیار بعید به نظر میرسد ، و تفسیر اول از همه مناسبتر است .
در آیه بعد به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم این کافران عنید اشاره کرده ، می گوید : آن کس شدیدا مانع خیر است ، متجاوز است ، و در شک و تردید ، بلکه دیگران را به شک و تردید میافکند (مناع للخیر معتد مریب ) . مناع به حکم اینکه صیغه مبالغه است به کسی گفته می شود که بسیار از چیزی منع می کند ، بنابراین مناع للخیر کسی است که به هر صورت مخالف هر کار خیر است .
در بعضی از روایات آمده که این آیه درباره ولید بن مغیره نازل شد ، در آنجا که به فرزندان برادرش می گفت : هر کس از شما اسلام را بپذیرد من تا زندهام کمکی به او نخواهم کرد .**(روح المعانی) جلد 26 صفحه 168***
معتد به معنی متجاوز است خواه متجاوز به حقوق دیگران باشد یا از حدود احکام الهی تجاوز کند .
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 271@@@
((مریب )) از ماده ((ریب )) به معنی شخصی است که در شک است ، شکی تواءم با بدبینی ، و یا دیگران را با گفتار و عمل خود به شک می اندازد ، و باعث گمراهی آنها می شود .
باز در ادامه اوصاف این گروه عنید در آیه بعد می افزاید : ((همان کسی که معبود دیگری با خدا قرار داده و راه شرک و دوگانگی را پیش گرفته است )) (الذی جعل مع الله الها آخر) .
آری ((چنین کسی را در عذاب شدید بیفکنید)) (فالقیاه فی العذاب الشدید) .
در این چند آیه شش وصف برای این گروه دوزخی بیان شده است که پنج وصف اول در حقیقت علت و معلول یکدیگرند ، و وصف ششم توضیحی است برای ریشه اصلی همه این اوصاف ، زیرا :
((کفار)) به معنی کسی که بسیار در کفر اصرار می ورزد .
و این منتهی به عناد می شود .
شخص معاند نیز اصرار بر منع خیرات دارد ، و چنین کسی طبعا متجاوز به حقوق دیگران و حدود الهی است .
افراد متجاوز اصرار دارند که دیگران را نیز به شک و تردید بیفکنند و ایمان را از آنها سلب کنند .
به این ترتیب اوصاف پنجگانه ((کفار)) و ((عنید)) و ((مناع للخیر)) و ((معتد)) و ((مریب )) پیوند ناگسستنی با هم دارند . و لازم و ملزوم یکدیگرند .**(المیزان) جلد 18 صفحه 381***
در ششمین وصف یعنی ((الذی جعل مع الله الها آخر)) ریشه اصلی تمام
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 272@@@
این انحرافات که شرک است آمده چرا که با دقت روشن می شود که شرک عامل همه این بدبختیها است .
آیه بعد پرده از روی ماجرای دیگری از سرنوشت این گروه کافر لجوج بر می دارد ، و آن مخاصمه و جر و بحثی است که با شیطان در قیامت دارند ، آنها تمام گناهان خویش را به گردن شیاطین اغواگر می افکنند ، ولی ((شیطان قرین او می گوید : پروردگارا من او را به طغیان وا نداشتم ، و به اجبار در این راه نیاوردم او خودش با میل و اراده خویش این راه را برگزید و در ضلال و گمراهی دور و درازی بود)) (قال قرینه ربنا ما اطغیته و لکن کان فی ضلال بعید) .
این تعبیر شبیه چیزی است که در آیه 22 سوره ابراهیم آمده است که شیطان برای تبرئه خویشتن می گوید : و ما کان لی علیکم من سلطان الاان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا انفسکم : ((من هیچگونه سلطه ای بر شما نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما نیز پذیرفتید ، بنابراین مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید))! .
البته شیطان نمی خواهد نقش خود را در اغوای انسان به کلی انکار کند ، بلکه می خواهد این امر را ثابت کند که اجباری در کار نبوده و انسان با میل و رغبت خویش وسوسه های او را پذیرفته ، بنابراین تضادی با آیه ((لاغوینهم اجمعین )) : ((من همه آنها را اغوا می کنم )) (ص - 82) ندارد .
گرچه در این آیات تنها سخن از دفاع شیطان به میان آمده و سخنی از اعتراض کفار بر شیطان دیده نمی شود ، ولی به قرینه سائر آیات قرآن که آنها در قیامت با هم جر و بحث می کنند ، و به قرینه آیه بعد ، گفتار طرفین اجمالا روشن
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 273@@@
می شود ، زیرا در آیه بعد می خوانیم : ((خدا می فرماید نزد من جدال و مخاصمه نکنید ، من قبلا به شما اتمام حجت کرده ام و شما را از این سرنوشت شوم با خبر ساخته ام )) (قال لاتختصموا لدی و قد قدمت الیکم بالوعید) .
اشاره به اینکه از یکسو به شیطان گفته ام : اذهب فمن تبعک منهم فان جهنم جزائکم جزاء موفورا : ((برو هر کس از انسانها از تو پیروی کند جهنم جزای وافر همه شما است )) (اسراء - 63) .
و از سوی دیگر به انسانها نیز اخطار کرده ام لاملئن جهنم منک و ممن تبعک منهم اجمعین : ((به طور مسلم دوزخ را از تو و از پیروانت پر خواهم کرد)) (ص - 85) .
این تهدیدها و وعیدها در سائر آیات قرآن نیز آمده است ، و همگی حاکی از این است که خداوند هم به انسانها و هم به شیاطین اتمام حجت کرده ، و آنها را از اغواگری و اغواپذیری بر حذر داشته است .
سپس برای تاءکید بیشتر می افزاید : ((سخن من تغییر ناپذیر است ، و کلامی نزد من دگرگون نمی شود و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم کرد)) (ما یبدل القول لدی و ما انا بظلام للعبید) .**(لدی) متعلق به (یبدل) است بعضی نیز احتمال داده اند که متعلق به (قول) بوده باشد ولی معنی اول مناسبتر است***
منظور از ((قول )) در اینجا همان تهدیدها و وعیدها است که خداوند در آیات مختلف به آن اشاره کرده و نمونه هائی از آن را در بالا آوردیم .
تعبیر به ((ظلام )) به صورت ((صیغه مبالغه )) (بسیار ظلم کننده ) با اینکه خداوند کمترین ظلمی روا نمی دارد ممکن است اشاره به این باشد که مقام علم و قدرت و عدل خداوند چنان است که اگر ستم کوچکی به کسی کند بزرگ
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 274@@@
و بسیار خواهد بود ، و مصداق ((ظلام )) خواهد شد ، بنابراین او از هرگونه ستمی بر کنار است .
و یا ناظر به کثرت افراد و مصادیق است چرا که اگر ستم کوچکی به بنده ای کند افراد شبیه او بسیارند و مجموعا ظلم بسیار می شود .
به هر حال این تعبیر دلیل بر اختیار و آزادی اراده بندگان است ، نه شیطان مجبور است شیطنت کند ، و نه کافران مجبورند راه کفر و عناد و راه شیطان را پیش گیرند و نه سرنوشت قطعی و خارج از اراده برای کسی مقرر شده است .
در اینجا این سؤال پیش می آید که چگونه می فرماید : ((سخن من تغییر ناپذیر است )) در حالی که جمعی مشمول عفو او می شوند؟
پاسخ این است که عفو نیز طبق برنامه حساب شده ای است ، و فرع بر این است که انسان عملی انجام داده باشد که در عین مجرم بودن قابلیت و شایستگی عفو را داشته باشد ، این خود یکی از سنتهای الهی است که آنها را که شایسته عفوند مشمول عفو خویش قرار دهد و این نیز تغییر ناپذیر است .
در آخرین آیه مورد بحث به فراز کوتاه و تکان دهنده ای از حوادث قیامت اشاره کرده ، می گوید : ((به خاطر بیاورید روزی را که به جهنم می گوئیم آیا پر شده ای ؟! و او در پاسخ می گوید : آیا افزون بر این هم وجود دارد))؟! (یوم نقول لجهنم هل امتلات و تقول هل من مزید) .**در اینکه (یوم) در اینجا متعلق به چیست؟ سه نظر وجود دارد : نخست اینکه متعلق به (اذکروا) محذوف است و مخاطب آن تمام انسانها هستند دیگر اینکه متعلق به (یبدل) است و سوم متعلق به (ظلام) که در آیه قبل آمده است ولی احتمال اول مناسبتر به نظر می رسد***
در اینکه منظور از ((هل من مزید)) چیست ؟ دو تفسیر گفته اند :
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 275@@@
نخست اینکه استفهام ، استفهام انکاری است یعنی جهنم می گوید افزون بر این ممکن نیست ، و به این ترتیب با آیه 13 سوره سجده که می گوید : لاملان جهنم من الجنة و الناس اجمعین : ((سوگند یاد می کنم که دوزخ را از جن و انس پر می کنم کاملا هماهنگ است ، و تاءکیدی است بر این معنی که تهدید الهی در آن روز کاملا تحقق می یابد و دوزخ از کافران و مجرمان مالامال می شود)) .
دیگر اینکه منظور از این جمله طلب فزونی است ، یعنی ((آیا باز هم افراد دیگری پیدا می شوند که به دوزخ بیایند))؟! و اصولا طبیعت هر چیزی این است که هم سنخ خود را دائما جستجو کند و هرگز سیر نمی شود ، نه بهشت از نیکوکاران ، و نه دوزخ از بدکاران .
ولی این سؤال باقی می ماند که مفهوم این سخن آن است که دوزخ هنوز پر نشده ، در حالی که با آیه بالا (سوره سجده - آیه 13) که می گوید : ((دوزخ را از جن و انس پر می کنم )) سازگار نیست .
اما باید توجه داشت که طلب فزونی دلیل بر پر نشدن نمی باشد ، زیرا ((اولا)) ممکن است ظرفی مثلا پر از غذا باشد باز هم کسی تمنا کند که روی آن انباشته شود و متراکم گردد ، ((ثانیا)) این تقاضا ممکن است به معنی تقاضای تضییق مکان بر دوزخیان و مجازات دردناکتر باشد ، یا تمنای وسعت یافتن و سپس نفرات بیشتری را به خود پذیرفتن .
به هر حال این آیه به خوبی نشان می دهد که دوزخیان بسیارند و جهنم منظره هولناک و وحشتناکی دارد و تهدید الهی جدی است ، و به گونه ای است که فکر درباره آن لرزه بر اندام هر انسانی می افکند و هشدار می دهد نکند یکی از آن نفرات تو باشی ! و همین اندیشه می تواند او را در برابر گناهان بزرگ و کوچک کنترل کند .
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 276@@@
سؤال دیگر اینکه چگونه دوزخ که موجود فاقد شعوری است مخاطب واقع می شود و پاسخ می گوید؟ برای این سؤال سه جواب است .
نخست اینکه این یک نوع تشبیه و بیان ((زبان حال )) است ، یعنی خداوند به لسان ((تکوین )) از جهنم سؤال می کند و او هم به زبان حال پاسخ می گوید و نظیر این تعبیر در زبانهای مختلف فراوان است .
دیگر اینکه سرای آخرت سرای حیات و زندگی واقعی است ، حتی موجوداتی همچون بهشت و جهنم از یک نوع حیات و درک و شعور برخوردار می شوند ، بهشت سخت در اشتیاق مؤمنان است و دوزخ سخت در انتظار مجرمان .
جائی که اعضای پیکر انسان به سخن در آیند و شهادت و گواهی دهند تعجب نیست که بهشت و دوزخ چنین باشند .
بلکه به اعتقاد بعضی در این دنیا نیز تمام ذرات این جهان از نوعی درک و شعور برخوردارند ، و لذا تسبیح و حمد خدا می گویند ، که این تسبیح و حمد در آیات مختلف قرآن منعکس است .**به تفسیر (نمونه) جلد 12 صفحه 133 (ذیل آیه 44 سوره اسراء مراجعه فرمائید)***
دیگر اینکه مخاطب ماموران و خازنان دوزخند و همانها هستند که پاسخ می گویند .
همه این تفسیرها قابل قبول است هر چند تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد .
@@تفسیر نمونه جلد 22 صفحه 277@@@
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب