حضرت عباس عليه السلام
اینگونه توسل کن
سیّدمحمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى، داستانى را از آیت الله العظمى مرعشى نجفى(ره) اینچنین نقل فرمود:
یكى از علماى نجف اشرف، كه مدّتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل كرد كه: من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسكرى امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشریف عرضه داشتم و از وى خواستم كه نزد خدا شفاعت كند تا مشكلم حل شود.
براى همین منظور به كرّات به مسجد جمكران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم . روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم : مولاجان، آیا جایز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم ؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم علیه السلام متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟!
از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجّت بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشریف مواجه شدم. بدون تامل به حضرتش سلام كردم .حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:
نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوّسل شوى، بلكه شما را راهنمائى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگویى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادركنى»؛ اى آقا پناهم بده .
به حضرت ابوالفضل علیه السلام كه سهل است، اگر به بند كفش من كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضل علیه السلام هستم از این جهت كه نوكرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد
مریض زردشتى
شیخ كاظم صدیقى زنجانى، بیان می كند: چند سال قبل دهه عاشورا در مجلسى صحبت داشتم . روز تاسوعا صاحب و بانى مجلس كه پدر شهید هم بود به من گفت : آقا، از كرامات حضرت اباالفضل العباس علیه السلام صحبت كنید و سپس افزود: روزى یك خانم زردشتى به منزل ما آمد، مقدارى قند و چاى آورد و گفت : اینها نذر حضرت قمر بنى هاشم اباالفضل العباس علیه السلام شدم و آن بزرگوار فرزندم را شفا داد.
وفای به نذر
مولف کتاب كرامات العباسیّه از والده محترمه شان نقل می کند که : مادرى را مقابل ضریح دیدم كه زیاد گریه مى كرد، از او پرسیدم : چرا اینقدر گریه و زارى مى كنى ؟!
گفت : من نذر كرده بودم كه اگر آقا حضرت اباالفضل علیه السلام بچه اى به من عنایت فرمود، سر تا پاى او را طلا بگیرم و داخل ضریح بیندازم، وقتى كه بچه به دنیا آمد طمع مرا گرفت و گفتم :براى چه طلاها را توى ضریح بیندازم تا خدام بخورند، حضرت طلا نمى خواهد. خلاصه زیر بار نرفتم، یك وقت متوجه شدم كه بچه ام فلج شده هر جا او را بردم نتیجه نگرفتم . حالا او را آورده ام و به ضریح مطهر بسته ام، و از گفته هاى خود پشیمانم و توبه كرده ام ، و حاضرم به نذرم عمل كنم و آقا او را شفا دهد.
درمان وسوسه
شیخ محمد اهل تبت چین بود و خیلى مشتاق علم و تحصیل بود ولى چون به مرض وسوسه دچار شده بود، وقت وضو خیلى به زحمت مى افتاد و از این مرض رنج مى برد. ایشان به نجف اشرف مشرف مى شود و براى این دو مشكل به ضریح مطهر حضرت امیرالمۆمنین على علیه السلام پناهنده شده و به تضرع و گریه و زارى مشغول مى شود و از حال طبیعى خارج مى گردد، در همان لحظه مى شنود كه گوینده اى مى گوید: تو به تحصیل علم موفق مى شوى و براى رفع مرض وسوسه ات خدمت حضرت ابوالفضل العباس برو.
گفت : وقتى كه بحال آمدم، بلند شدم رفتم كربلا، بعد از زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام به زیارت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مشرف شدم بعد به مدرسه آمدم و شب را در حجره مدرسه خوابیدم .
در عالم خواب دیدم كه به حجره وارد شدم، دیدم حضرت رسول الله صلى الله علیه و آله و آقا امیرالمۆمنین علیه السلام نشسته اند. سلام كردم، جوابم داده و بعد اجازه نشستن به من فرمودند، همین طور كه نشسته بودم یك وقت دیدم حضرت ابوالفضل علیه السلام تشریف آوردند و به آقا رسول الله صلى الله علیه و آله عرض سلام کرد. آقا بعد از جواب فرمود: بنشین، سپس امیرالمۆمنین علیه السلام رو به پیغمبر صلى الله علیه و آله از حضرت عباس علیه السلام شروع به تعریف و تمجید نمودند.
حضرت فرمود: مى دانم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: یك انعام و هدیه اى به او عنایت فرمائید. حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمودند: بهترین هدیه این است كه برخیزد و وضو بگیرد و به نماز بایستد .
حضرت عباس علیه السلام برخاستند وضو گرفتند، یك مقدار كمى آب به صورت خود زدند و آن را شستند بعد به شستن دست راست و دست چپ و بعد مسح سر و پاها مشغول شدند و بعد رو به من كرده و فرمودند: ما این طور وضو مى گیریم .
از خواب پریدم و بعد از آن دیگر هیچ وسوسه اى وقت وضو نداشتم .
حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوّسل شوى، بلكه شما را راهنمائى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگویى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل علیه السلام حاجت بخواهى، این چنین بگو: «یا اباالغوث ادركنى»؛ اى آقا پناهم بده
ناله جوان سرکش
شیخ فضل الله شفیعى قمى، نقل می کند: یكى دو سال به انقلاب مانده بود. در تهران ، خیابان غیاثى ، شب تاسوعا شخصى پس از دیدن سقاخانه ها، به مقام شامخ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام جسارت مى كند. به خانه كه مى آید، مى بیند مادرش مشغول خوردن شله زرد است و در آنجا نیز مى گوید: مادر دست از خرافات بردار، از امشب من مى خواهم مشروب بخورم كیف كنم ! مادر او را از این كار منع مى كند ولى او مى گوید: من ابوالفضل نمى شناسم .
مادر از او جدا شده و مشغول كار خود مى گردد، كه ناگهان صداى فرزندش بلند مى شود: سوختم ! سوختم ! وقتى كه مى آید مى بیند بساط مشروب پهن است ولى جوان نیست و فقط صداى او مى آید، گویى به زمین فرو رفته بود. تا یك ماه صداى جوان مى آمد ولى كسى او را پیدا نكرد.
ارادت به بند كفش نوكر آقا
در ایام بیمارى مرحوم علامه امینى رضوان الله تعالى علیه صاحب كتاب شریف الغدیر فردى براى عیادت به منزل موقت ایشان واقع در پیچ شمیران تهران رفت؛ و علامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود.
آن فرد در ضمن حرفها گفت : آقا مثلاً اگر انسان به حضرت عباس علیه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به كجاى ایمان او صدمه مى خورد؟!
علامه امینى متغیر شده و با آن حالت نقاهت ، نشست و فرمود:
به حضرت ابوالفضل علیه السلام كه سهل است، اگر به بند كفش من كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضل علیه السلام هستم از این جهت كه نوكرم علاقه نداشته باشد، والله به رو در آتش خواهد افتاد.(معاد شناسى: 7/83)
منابع:
كرامات العباسیّه ؛ على میرخلف زاده.
چهره درخشان قمر بنى هاشم، جلد اول ؛ على ربانى خلخالى.
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب