شجره طوبي37
گرچه این دو گنج جدایى بر نمى تابند و در كنار هم، عامل هدایت اند، اما مصدریّت و محوریت از آنِ قرآن است.
پیامبر و امامان، میزان سنجش گفتار خویش را قرآن قلمداد كرده و انتساب آن چه را با قرآن نسازد از خود سلب كردند:
خطب النبى(ص) بمنى فقال: ایها الناس ماجاءكم عنى یوافق كتاب الله فانا قلته وما جاءكم یخالف كتاب الله فلم اقله.(2)
عن ابى عبدالله(ع) قال: ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف.(3)
با این همه، تاریخ قرآن و حدیث و گذشته آن، دردآور است. در برهه اى از تاریخ، نظریه «حسبنا كتاب الله» غلبه یافت و عترت و سنت كنار نهاده شدند؛ كتابت حدیث ممنوع و از خلافت عترت جلوگیرى به عمل آمد. و این ضایعه اى جبران ناپذیر بر جامعه اسلامى بود.
از سوى دیگر برخى، تنها حدیث را برگرفته و به مهجوریت قرآن دامن زدند و تا آن جا پیش رفتند كه ظهور قرآن را بدون حدیث حجت ندانسته(4)و كناره گیرى از قرآن و روى آوردن به حدیث را عاقبت به خیرى تلقى كردند.(5)و نیز تا بدان جا كشیده شد كه تفسیر قرآن كریم ذبح علمى شمرده شد(6)و تخصص در علوم اسلامى به ویژه فقه بدون فراگیرى آیه اى از قرآن میسور گشت.(7)شكل گیرى نحله اى با عنوان «اهل الاخبار»(8) یا «اخبارى گرى» حكایت از این دارد. علامه طباطبایى در تفسیر ارزش مند خود پس از نگاهى دردآلود به این گذشته اسف بار مى گوید:
ان اهل السنة اخذوا بالكتاب وتركوا العترة؛ فآل ذلك الى ترك الكتاب لقول النبى(ص): «انهما لن یفترقا». و ان الشیعة اخذوا بالعترة و تركوا الكتاب؛ فآل ذلك منهم الى ترك العترة لقوله(ص): «انهما لن یفترقا» فقد تركت الامة القرآن و العترة (الكتاب و السنة) معاً». (9)
اهل سنت كتاب را گرفته و عترت را رها ساختند و در نتیجه قرآن هم كنار نهاده شد، زیرا پیامبر(ص) فرمود: قرآن و عترت جدایى ندارند. شیعیان عترت را گرفته و قرآن را رها كردند و این به ترك عترت انجامید، زیرا رسول خدا(ص) فرمود: آن دو از یكدیگر جدا نمى شوند. از این رو امت اسلام، قرآن و عترت و كتاب و سنت را رها ساختند.
امام خمینى نیز رنج مهجوریت قرآن را چنین بیان كرده است:
… تا آن جا كه قرآن كریم كه براى رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمان ها بلكه عائله بشرى، از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدى(ص) تنزل كرد كه بشریت را به آن چه باید برسند، برساند و این ولیده علم الاسماء را از شر شیاطین و طاغوت ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولیاءالله معصومین ـ علیهم صلوات الاولین و الاخرین ـ بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گویى نقشى براى هدایت ندارد». (10)
اینك كه به اجمال از پیشینه غم آلود جدایى قرآن و سنت سخن رفت و بر همراهى حدیث با قرآن تأكید شد، این پرسش خود مى نماید كه حدیث در جنب قرآن چه نقشى دارد؟ كدامین گره و عقده قرآن با حدیث باز مى شود؟
چراكه از یك سو قرآن خود را نور معرفى كرده و در پرتوافشانى، به غیر خود نیازمند نیست،(11) و از سوى دیگر قرآن، بیان
(12) و تبیان(13) است و از روشن گرى جز خود بى نیاز. و از طرف دیگر جامع است كه: الیوم اكملت لكم دینكم(14) لارطب ولایابس الا فى كتاب مبین(15)؛ مافرطنا فى الكتاب من شئ(16)و آیات دیگر.(17)
پس قرآن نه امرى را فروگذار كرده كه به حدیث نیاز باشد و نه در بیانش اجمال و ابهام است كه روشن گرى بطلبد.
این پرسشى جدى است و دغدغه گروهى از محققان بوده و هست.
علامه طباطبایى كه در مقدمه تفسیرش بر بى نیاز قرآن از غیر خود تاكید ورزیده(18) در كتاب «قرآن در اسلام »با این پرسش به طور جدّ مواجه شده و چنین پاسخ گفته است:
آن چه گفته شد منافات ندارد، با این كه پیغمبر و ائمه اهل بیت(ع) عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احكام شریعت كه از ظواهر قرآن مجید به دست مى آید، بوده اند. و هم چنین سِمَتِ معلمى معارف كتاب را داشته اند چنان كه از آیات ذیل در مى آید:
«و انزلنا الیك الذكر لتبیّن للناس ما نزل الیهم»(19)
«و ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا»(20)
«و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله(21)
«هو الذى بعث فى الامیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمة».(22)
به موجب این آیات، پیغمبر اكرم(ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلمِ الهى قرآن مجید مى باشد و به موجب حدیث ثقلین پیغمبر اكرم، ائمه اهل بیت را در سمت هاى نام برده جانشینان خود قرار داده است و این مطلب منافات ندارد با این كه دیگران نیز با اعمال سلیقه اى كه از معلمین حقیقى یاد گرفته اند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.(23)
و نیز فرموده است:
نتیجه این دو مقدمه این است كه در قرآن مجید برخى از آیات با برخى دیگر تفسیر شود و موقعیت پیغمبر اكرم(ص) و اهل بیت او در برابر قرآن، موقعیت معلمین معصومى باشد كه در تعلیم خود هرگز خطا نكنند و قهراً تفسیرى كه آنان كنند با تفسیرى كه واقعا از انضمام آیات به همدیگر به دست مى آید مخالف نخواهد بود.(24)
برخى دیگر از پژوهش گران با عنوان «مجالات خدمة السنة للقرآن» از پنج حوزه خدمت حدیث به قرآن سخن رانده اند:
1. تقریر مضمون قرآن؛
2. تفسیر مافى القرآن؛
3. تخصیص عمومات قرآن؛
4. بیان موارد نسخ؛
5. ابداع و بیان احكامى كه در قرآن نیست.(25)
یكى دیگر از حدیث پژوهان در كتاب «مكانة السنة فى التشریع الاسلامى» نقش قرآن را در وادى تشریع چنین بازگفته است:
نصوص سنت سه دسته است: قسمى از آن موید احكام قرآن است و در اجمال و تفصیل با قرآن سازگارى دارد، مانند احادیث وجوب نماز، زكات، حج و روزه.
دسته اى دیگر مبین احكام قرآنى است كه حاوى تقیید مطلق، تفصیل مجمل و تخصیص عام مى باشد، مانند روایاتى كه احكام مفصل نماز و روزه را بیان داشته است.
دسته سوم روایاتى است كه بر حكمى دلالت دارد كه در قرآن نیست مانند حرمت جمع میان زن و عمه اش، احكام شفعه، رجم زانى محصن و….
در دو دسته اول نزاعى میان عالمان نیست و در دسته سوم اختلاف نظر است.
نویسنده پس از بیان دیدگاه ها نسبت به دسته سوم روایات مى گوید:
هردو گروه اتفاق نظر دارند كه احكام تازه اى در سنت وجود دارد كه در قرآن بدان تصریح نشده است، لكن دسته اى آن را استقلال در تشریع مى انگارند و گروه دوم آن را به گونه اى داخل قرآن مى دانند. از این رو نزاع لفظى است.(26)
به نظر مى رسد بتوان جایگاه سنت را در دین شناسى و خدمت به قرآن در این عرصه ها برشمرد:
1. تعلیم شیوه تفسیر قرآن به قرآن؛
2 . تعلیم شیوه استنباط از قرآن.
3 . تعلیم شیوه هاى اجراى قوانین و تطبیق شریعت در حوزه هاى زندگى؛
4 . تبیین معارف بلند قرآنى؛
5 . بیان تأویلات قرآن، بطون و مصادیق (جرى و تطبیق)؛
6 . بیان تفاصیل قوانین و احكام قرآنى در حوزه سكوت قرآن؛
7 . بیان موارد نسخ، و مخصص عمومات قرآنى؛
8 . شرح و بسط تاریخ انبیا و امت هاى سلف كه در قرآن به اجمال بدان اشارت رفته؛
هر یك از این محورها نمونه هاى بسیار در لا به لاى احادیث دارد كه از آن صرف نظر شد، چنان كه نیازمند شرح و بسط و دقت نظر مى باشد.
در پایان یادآور مى شود كه خارج ساختن حدیث از جایگاهش، خدمتى به ساحت قدسى آن نبوده، كه خیانتى نابخشودنى است، و بر قرآن پژوهان و محققان دانش حدیث است كه با حراست از مصدریت و محوریت قرآن، در این وادى بِكر گام نهاده و با اندیشه و فكر، مجالات خدمت سنت به قرآن را به خوبى بنمایانند.
________________________________________
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج2، ص226؛ ج23، ص109، 113، 118، 126، 133، 145، 147؛ ج25، ص237؛ ج35، ص184؛ ج36، ص331، 338؛ ج37، ص168
2 . وسائل الشیعة، ج18، ص79، ح15
3 . همان، ص78، ح12
4 . فرائدالاصول، ج1، ص56 ـ57؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج5، ص298
5 . بحارالانوار، ج1، ص3
6 . این تعبیر را برخى عالمان،نسبت به آیة الله خویى(ره) پس از نگارش «البیان» ابراز داشتند.
7 . المیزان فى تفسیر القرآن، ج5، ص9
8 . مقدمه اى بر فقه شیعه، ص46
9 . المیزان فى تفسیر القرآن، ج5، ص298
10 . صحیفه نور، ج21، ص170
11 . نساء(4) آیه 174
12 . آل عمران(3) آیه 138
13 . نحل(16) آیه 89
14 . مائده(5) آیه 3
15 . انعام(6) آیه 59
16 . همان، آیه 38
17 . چون: نحل(16) آیه 89؛ شورى(42) آیه 13؛ نمل(27) آیه 75؛ سبأ(34) آیه 3
18 . المیزان فى تفسیر القرآن، ج1، ص6
19 . نحل(16) آیه 44
20 . حشر(59) آیه 7
21 . نساء(4) آیه 64
22 . جمعه(62) آیه 2
23 . قرآن در اسلام، ص25و26
24 . همان، ص60
25 . افعال الرسول و دلالتها على الاحكام الشرعیة، محمد سلیمان اشقر(چاپ دوم: بیروت، موسسه الرسالة، 1408ق./ 1986م.) ج1، ص34ـ36
26 . السنة و مكانتها فى التشریع الاسلامى،مصطفى سباعى(چاپ چهارم: بیروت، المكتب الاسلامى، 1405ق.) ص380 و381
منبع:
فصلنامه علوم حدیث، شماره5
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب