خواستگاری مطهّر
خواستگاری مطهّر
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به لحاظ کمال، جمال، نسب و شرف، در چنان اوجی بودند که خواستگاران بسیاری داشتند. از میان سرشناسان، مهاجران، انصار و مالداران قریش، بسیاری بودند که خواستگاریهایی از حضرت رسول(صلی الله علیه واله) انجام داده بودند ولی پاسخ ایشان هربار این بود: «در انتظار قضای الهی باش.» (کاتب واحدی، بیتا: ج8 ، ص 19)
به نقل طبقات الکبری، حتی ابوبکر و عمر هم از وی خواستگاری کرده بودند اما پاسخ پیامبر(صلی الله علیه واله) به همه آنها منفی بود. بدین ترتیب آن حضرت(صلی الله علیه واله) افراد متعددی را رد فرموده بودند. (الاربلی، 1995م: ج1، ص371) حتی عدهای از بزرگان با نفوذی که بر بلندای مقام دختر رسول اکرم(صلی الله علیه واله) آگاه نبودند، مسئله خواستگاری از فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را زمزمه میکردند اما پیامبر(صلی الله علیه واله) خوش نداشتند، کسی در این رابطه سخن بگوید و با بعضی از خواستگاران نیز به گونهای رفتار میکردند که ایشان میفهمیدند که پیامبر(صلی الله علیه واله) به واسطة این پیشنهاد از آنان رنجیده است.
در سایر روایات، عذرهای دیگری نیز برای رد خواستگاران نقل شده است که نشان از اطلاع پیامبر(صلی الله علیه واله) بر امری عظیم داشت. چنانچه فرمودند: «امر ازدواج فاطمه(سلام الله علیها) به دست خداوند است. (همان)
این جریان، برای کسانی که اوج مقام این دو نفس مطهر را نزد حضرت رسول(صلی الله علیه واله) میدانستند، واقعهای متوقع بود؛ زیرا پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) به وجود نازنین فاطمه(سلام الله علیها) میفرمودند: «من ترا به همسری کسی درمیآورم که از همه نیکوخوترست و در دین اسلام از همه پیشقدمتر.» (امینی، بیتا: ج3، ص 20)
گاهی انصار به علیابن ابیطالب(علیه السلام) پیشنهاد میکردند که از فاطمه(سلام الله علیها) خواستگاری نماید اما امام علی(علیه السلام) به دلایلی بدین امر اقدام نمیفرمود. نقل است که روزی سعدبن معاذ به همراه جمعی دیگر، برای بیان این پیشنهاد به جستجوی علی(علیه السلام) پرداختند و وی را در یکی از نخلستانها، در حالی که به کار مشغول بود، یافتند. از او خواستند که برای خواستگاری فاطمه (سلام الله علیها) تعجیل نماید. علی(علیه السلام) که آرزومند چنین وصلتی بود، کار خویش را رها کرد و به خانه برگشت و پس از تطهیر و تنظیف، روانة منزل رسول خدا(صلی الله علیه واله) شد و پس از عرض سلام در حضور مبارک پیامبر(صلی الله علیه واله) نشست، در حالی که بر چهرة نورانیاش، سرخی حیا نشسته بود.
علی(علیه السلام) سر مبارکش را پایین انداخت و نتوانست تمنای خود را بر زبان آورد. لختی گذشت، در حالی که هر دو وجود مبارک، ساکت بودند. لبهای پیامبر(صلی الله علیه واله) به تکلم درآمد و این سکوت شکسته شد و آن حضرت(صلی الله علیه واله) فرمودند: یا علی! گویا برای خواستهای نزد من آمدهای که از اظهار آن شرم داری. بدون پروا، حاجت خود را بخواه و مطمئن باش که پذیرفته میشود. علی(علیه السلام) در پاسخ عرض کرد: ای رسول خدا(صلی الله علیه واله) پدر و مادرم فدایتان باد. من در خانه شما بزرگ شدهام، با مهر شما پرورش یافتهام و نیکوتر از پدر و مادرم، در تربیت من کوشش فرمودهای و از فیض وجود تو، هدایت یافتهام. ای پیامبر خدا! سوگند به خدا که اندوخته دنیا و آخرت من تویی، اکنون آن هنگامی رسیده است که باید خانوادهای تشکیل دهم و با او انس گیرم. اگر مصلحت باشد و تو فاطمه(سلام الله علیها) را به عقد من درآوری، سعادت بزرگی نصیب من شده است. (الاربلی، 1995م: ج2، ص 355)
پیامبر(صلی الله علیه واله) که از اسرار ازل و أبد خبر داشت و چهرة عقد آسمانی علی(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) را در ملکوت عالم، نظاره فرموده بود. از این پیشنهاد خرسند گردید و فرمود: علی، پیش از تو کسانی به خواستگاری فاطمه(سلام الله علیها) آمده بودند اما دخترم نپذیرفت، بگذار تا نظر او را جویا شوم. آنگاه به نزد فاطمه(سلام الله علیها) رفت و فرمود: دخترم، علیابنابیطالب تو را از من خواستگاری کرده است. تو خویشی او را با ما و سابقة او را در اسلام میدانی و از فضیلت او آگاهی، آیا اجازه میدهی که تو را به ازدواج او درآورم؟ فاطمه(سلام الله علیها) بیآنکه چهرة خویش را برگرداند، به خاطر شرم و حیا، ساکت ماند ولی حرکتی که ناشی از نارضایتی باشد، از خود بروز نداد. رسول اکرم(صلی الله علیه واله) در سکوت پرمعنا و ژرف زهرا(سلام الله علیها)، رضایت او را دریافت و فرمود: «الله اکبر، سکوتها رضاها.»[2] (همان، ص356)
فهرست منابع:
کاتب واحدی، ابن سعد: «طبقات الکبری»، انتشارات دار صادر، بیروت، بیتا.
امینی، عبدالحسین: «الغدیر»، دارالکتب العربی، بیروت، بیتا.
الاربلی، ابیالحسن علی بن العیسی ابن ابیالفتح: «الکشف الغمة»، انتشارات مرکز تحقیقات فارسی ایران پاکستان، اسلام آباد، 1995م.
حوزه
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب