14
مرداد

عبادتی که بر باد است!


“رِندى می خواست مرا نقد بزند و بشناسد، اما آنقدر ناشیانه كه من هم فهمیده بودم و خودش هم فهمیده بود كه من فهمیده ام، ولى به روى خود نمى آورد و با غرور مى گفت كه: من با خیلى ها گفت وگو كرده ام و از خیلى ها پرسیده ام كه براى رسیدن به كمال از چه راهى باید رفت. بعضى ها مرا به ریاضت دعوت كرده اند و به تمركز و خلوت دستور داده اند. بعضى به عبادت و ذكر و نماز و مستحبات. بعضى به خدمت به خلق و محبت و ایثار.
ببین این نماز، این ذكر، این ریاضت و این خدمت و یا این شهادت و جهاد، امرى و تكلیفى به آن رسیده است، پس تمامى اینها ارزش دارد و پذیرفته است و یا امرى به آنها نرسیده است، پس تمامیشان بر باد…
بعضى ها به جهاد و شهادت. تو چه مى گویى؟ تو كدام راه را انتخاب مى كنى.
پیدا بود كه من هر كدام از اینها را انتخاب كردم او به مقصود رسیده بود و من را در جوالى كرده بود و به چوب بسته بود.
من خندیدم و نگاهش كردم، بی تاب بود و تحمل نگاه را نداشت. مثل بچه ها اصرار مى كرد كه بگو عبادت یا…
گفتم هیچكدام. نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه شهادت…
تعجب كرد و دید كه شكار از دستش پرید. او خیال مى كرد كه راهها را بسته و مرا به تور انداخته و از زبان خودم شناساییم كرده است. او حساب مى كرد كه اگر جوابش را ندهم، باز جوابش را گرفته است، اما حساب این یكى را نكرده بود و جا خورد.
گفتم نه شهادت، نه ریاضت، نه خدمت و نه عبادت، بل عبودیت، بل اطاعت.
از تو تنها عمل نمى خواهند. عمل اسكناس است كه ارزش ندارد. ارزش آن وابسته به پشتوانه ى آن است. مهم عبادت نیست، مهم عبودیت است.
ببین این نماز، این ذكر، این ریاضت و این خدمت و یا این شهادت و جهاد، امرى و تكلیفى به آن رسیده است، پس تمامى اینها ارزش دارد و پذیرفته است و یا امرى به آنها نرسیده است، پس تمامیشان بر باد…
صراط مستقیم، راه نزدیك، راه میان بر، همین عبودیت و اطاعت است، نه عبادت، نه ریاضت، نه خدمت به خلق و نه شهادت. شهادتى كه از امر او الهام نگیرد و خدمتى كه از او مایه نگیرد و ریاضتى كه از او نباشد و عبادتى كه نشان او را نداشته باشد، بر باد است . كُلُّ اَمرٍ ذى بالٍ لَم یبدأ بِبِسم اللَّه فَهواَبتَر . آنچه نشان او را بر خود ندارد، دم بریده است، ناقص است، بى ارزش است . آنچه از او نشان گرفت، معنى دارد، حتى اگر جمع كردن پشكل ها و پاك كردن بینى یتیمى باشد.
بیچارگى ما در این است که می خواهیم از استدلال و اشراق و عرفان و شریعت و طریقت به او برسیم . اینها ما را جز به خودشان نمى رسانند. و این است كه پس از یك عمر، جز خستگى، جز غرور، جز نخوت و نمایش، حاصلى نداریم.
هنگامیكه به كشف و شهودى می رسیم، به تسخیر و قدرتى مى رسیم، به صنعت و دانشى مى رسیم، آنچنانیم كه نگو، و خیال مى كنیم كه رسید ه ایم و به حق راه یافته ایم، در حالى كه نه فقه و اصول، نه تفسیر و نه كلام، نه حكمت و نه اشراق و نه عرفان و سلوك، هیچكدام ما را نمى رسانند. آنچه ما را مى رساند عبودیت است و اطاعت است.
اطاعت هم امر می خواهد، تا دستورى نباشد، امتثالى نیست، اطاعتى نیست.
امر او هم از میان كارها به آن كارى تعلق می گیرد كه مهم ترین است.
در هر لحظه بیش از یك امر نیست و این امر به آن كارى تعلق گرفته كه اهمیت بیشترى دارد…
ما به جاى اینكه نقش خودمان را عوض كنیم و از بازیگر ى ها دست بكشیم، بازیچه ها را عوض مى كنیم و شغل ها را تغییر مى دهیم همین كه در یك مرحله از یك كار وازده مى شویم، دنبال كارى تاز ه تر و متنو عتر مى رویم و خیال مى كنیم كه آزاد شد ه ایم، در حالى كه شغل ها عوض شد ه اند. و این است كه پس از مدتى دوباره خستگى است و وازدگى. گاهى دنبال فقه هستیم و گاهى دنبال حكمت و گاهى دنبال عرفان و هر لحظه به شكلى در مى آییم، ولى آرام نمى گیریم و نمى رسیم. بى ظرفیت و خسته و متحیر و خائف و محزون هستیم و نشان مى دهیم كه هنوز درمرحله ى ایمان هم شكل نگرفته ایم.
اگر به جاى این همه، بیاییم كارهایى كه امكانش را داریم بررسى كنیم و از این میان بهترینش و مهمترینش را انتخاب كنیم، راحت مى شویم و همانطور كه گفتیم در گرو اینكه به كارمان هم علاقمند باشیم، نخواهیم بود، ازاین سطح بیرون مى آییم و با ذوق و طبعمان حركت نمى كنیم.
و كسى كه در این كلاس می نشیند دیگر شغل ثابثى نخواهد داشت، كه تا آخر عمر چنان خو اهم كرد و كجا خواهم بود، كه هر لحظه، همراه تحول ها، تكلیف تازه اى پیش مى آید. آنچه ثابت و پا برجاست، نقش ماست، كه عبودیت است و اطاعت، این است كه اصالت دارد، نه عبادت نه خدمت، نه ریاضت و نه شهادت.
با این دید دیگر در گرو موقعیت ها نخواهیم بود، كه اگر با فلانى باشیم بهتر خواهم بود. اگر با فلانى ازدواج كنم،به من رشد مى دهد و از این حر ف ها… چون هیچ كسى نمى تواند به تو رشد بدهد . این تو هستى كه در هرموقعیتى مى توانى رشد كنى و یا خسارت ببینى.
 در هر حال این زمینه ها مهم نیستند، وضعیتى كه تو مى گیرى و اطاعتى كه توخواهى داشت، تو را بالا مى برد و یا پایین مى آورد. البته این حرف ها بر ما كه با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى كند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى كنیم و اسمش را هم مى گذاریم رشد، غافل از آنكه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینكه در هر موقعیتى تكلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیت هاى خوب و یا بد نباشیم، این نقش ثابتى است كه در كنار حادثه هاى متغیر به تو امن و تسلط مى دهد و راه نزدیك، صراط مستقیم تا رشد انسان، همین توحید، همین عبودیت، همین اطاعت و اتّباع رسول است . هر كسى هر چه مى خواهد بگوید، كه ما از راه نزدیك به حق مى رسانیم، یا چه ها مى كنیم و چه ها نمى كنیم. گُوشَت از این حرف ها پر باشد. این قرآن است كه راه نزدیك را نشان مى دهد و صراط مستقیم را معین مى كنید.
أَن اعبد ونى هذا صراطٌ مستَقیم 
إِنَّنی هدینى ربى إلى صراط مستَقیم دیناً قَیماً ملَّةَ إِبراهیم حنیفاً و ما كانَ منَ الْمشْرکین -اتَّبِعونى هذا صراطٌ مستَقیم -
این آیه ها و تمامى آیه هاى تقوا، از این صراط مستقیم حكایت مى كند، چون تقوى همین اطاعت است، همین اتباع و اقتداى به پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله وسلم است.
همین طور كه دیدى عبادت را از عبودیت جدا كردیم چه بسیار عبادت هایى كه خودشان ویل و عذاب انسان است. هنگامى كه نماز همراه امر نباشد و تكلیف تو كار دیگرى باشد، این عبادت ارزشى ندارد و عبودیت نیست.
عبادتى عبودیت است كه با اطاعت اللَّه همراه باشد و از امر او الهام گرفته باشد و این صراط مستقیم و راه نزدیك است كه تو را پیش مى برد. این على علیه السلام است كه تمام وجودش عبد است و عبودیت او صراط مستقیم است و اگرمى بینى كه صراط مستقیم به على علیه السلام تفسیر مى شود از همینجاست كه یك قدم از مرز بیرون نمى گذارد و آنجا كه شور شمشیر دارد، بیل به دست مى گیرد و نخلستان ها را آباد مى كند. 
منبع:
صفایی حایری، علی، دیداری تازه با قرآن

صفحات: · 2


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...