«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق» قسمت چهارم
«نقد وبررسی نظریه ابن خلدون»
پرسش چهارم این است نظریه ابن خلدون درباب روایات مهدویت چیست؟ و پاسخ آن چه می باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: عصاره و خلاصه نظریه ابن خلدون در مقدمه کتابش آمده این است که می نویسد «هر چند مشهور میان کافهی مسلمانان عصور گذشته این است که در آخرالزمان به ناچار فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) ظهور میکند تا دین را تأیید نماید و عدالت را آشکار سازد و همهی مسلمانان پیرو او گردند و بر همهی کشورهای اسلامی مسلط گردد و مهدی نامیده میشود و گروهی از ائمهی حدیث، احادیث مهدی را نقل کردهاند که ترمذی، ابوداود، بزاز، ابنماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی از این گروه میباشند و همهی آنها این روایات را به جمعی از صحابهی پیامبر از جمله علی، ابنعباس، ابنعمر، طلحه، ابنمسعود و … اسناد دادهاند ولی این اسناد به گونهای است که میتوان دربارهی برخی از رجال آن طعن و جرح مانند غفلت، سوءحافظه، ضعف و … وارد نمود. و از آنجا که نزد اهل حدیث جرح مقدم بر تعدیل است، این مسأله «تقدم جرح بر تعدیل» این احادیث را از درجهی صحت ساقط مینماید. (مقدمه ابن خلدون،ص 312)
اشکال اول؛ این است ابنخلدون بر قاعدهی تقدم جرح بر تعدیل به شکل مطلق اعتماد نموده و از کوچکترین طعنی که به راویان این روایات وارد آمده بحث کرده تا آنها را از درجهی حجیت ساقط نماید. در حالیکه قاعدهی تقدیم جرح بر تعدیل مطلق نیست و درخصوص آن اقوال فراوانی وجود دارد که به مواردی به اختصار اشاره میشود:
الف) جرح بر تعدیل، زمانی مقدم است که جرح مفسر (روشن) باشد که این نظر عدهای از اصولیین از جمله رازی و امدی است. اما گاهی جرح مفسر با تعدیل تعارضی ندارد و آن زمانی است که مدح معدل، مفسر باشد.
ب) هرگاه تعداد معدلین زیاد باشد، تعدیل بر جرح مقدم است که این قول و مذهب بخاری در نقل روایات از بعضی راویانی است که در مورد آنها طعنی وجود دارد. (نک: الکفایه فی علم الدرایه، 105، خطیب بغدادی).
ج) تعدیل مقدم بر جرح است که این مطلب را از الطیب الطبری و وی از شافعی نقل نموده است. (نک: رشاد الفحول، 68).
د) گروه دیگر معتقدند که رجحان با قول کسی است که حافظتر باشد. یعنی اگر معدلون، احفظ باشند باید به قول آنها عمل شود و اگر جارحون احفظ باشند باید به قول ایشان عمل نمود که این مطلب را امام بلقینی نقل نموده است. ( تدریب الرادی، 1/263)
بنابراین اشکال ابن خلدون درصورتی می تواند روایات باب مهدویت را تضعیف نماید «جرح» به صورت مطلق بر«تعدیل» مقدم باشد درحالی ازنظر اصول این چنین نیست.
اشکال دوم؛ این است شخصیت ابنخلدون، که به عنوان مورخ شناخته شده است، در تاریخ و فلسفهی تاریخ آوازه و شهرت دارد نه در حدیث.
«احمد شاکر»، دانشمند و محقق در جواب و رد ابنخلدون اقدام نمود، چنین میگوید:
«ابنخلدون وارد مقولهای شده است که دانش آن را نداشته است. وی به امور سیاسی و دولت مشغول بوده و در خدمت پادشاهان و امرا بوده است و لذا توهم کرده که موضوع حضرت مهدی(ع) یک عقیدهی شیعی است یا آنکه خود را در این موضوع به وهم و خیال انداخته است.» (امام مهدی استادقرشی، 270)
اشکال سوم؛ این است نظریه ابن خلدون همانگونه که خود به آن اعتراف دارند مخالف باباو ر همه مسلمین است چراکه وی می نویسد: «مشهور میان کافهی مسلمانان عصور گذشته این است که در آخرالزمان به ناچار فردی از خاندان پیامبر اسلام(ص) ظهور میکند تا دین را تأیید نماید و عدالت را آشکار سازد و همهی مسلمانان پیرو او گردند و بر همهی کشورهای اسلامی مسلط گردد و مهدی نامیده میشود.» «عبدالرحمن بن محمد، مقدمهی ابنخلدون، ص 311الاعلمی للمطبوعات، بیتا.»
پس از آن چنین میافزاید که گروهی از ائمهی حدیث، احادیث مهدی را نقل کردهاند که ترمذی، ابوداود، بزاز، ابنماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی ازک این گروه میباشند و همهی آنها این روایات را به جمعی از صحابهی پیامبر از جمله علی، ابنعباس، ابنعمر، طلحه، ابنمسعود و … اسناد دادهاند. همان»)
منبع:«تحلیل جامع از امامت طولانی حضرت مهدی سلام الله علیه از سال «255 تا 1445ه.ق»/ سید محمدتقی قادری»