اربعین و شعر اربعین
اربعین
در فرهنگ اسلامی و در معارف عرفانی، عدد چهل جایگاه خاصی دارد. چلّه نشینی برای اجابت دعا یا رسیدن به مقامات سلوک و عرفان معروف است. همچنین حفظ کردن چهل حدیث، حفظ اخلاصِ در چهل صباح (روز)، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، چهل شب چهارشنبه، و بسیاری از این نمونه ها.
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین روز شهادت حسین بن علی(ع) گفته می شود که مصادف با بیستم ماه صفر است. در این روز دوستداران آن حضرت مراسم سوگواری را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی برپا می کنند و باعزاداری بر مصیبت بزرگ سید و سالار شهیدان و خاندان با وفایش به تعظیم شعائر دینی می پردازند.
نخستین اربعین
در چهلمین شامگاه شهادت سید و سالار شهیدان دو عاشقِ دلباخته حضرت ـ جابر بن عبداللّه انصاری و عطیه عوفی ـ به عشق زیارت تربت سیدالشهدا(ع) برمزار آن امام همام و یاران نیک کردار و وفادارش حاضر شدند و قبور امام و یارانش را زیارت کردند. این امر، شروعی برای تکریم و پاسداشت اربعین حسین(ع) و اصحابش و اولین اربعین حسینی بود.
رمز تداوم
تکریم و پاسداشت اربعین و احیای خاطره غمبار عاشورا رمز تداوم شور عاشورایی در زمان های بعد بوده. و همین ویژگی سبب احیای تشیع و سیره راستین ائمه اطهار علیهم السلام شده است.
قتلگاه
هنگام حرکت کاروان، اسرا به عمر سعد گفتند: شما را به خدا، ما بر کشتگان مان عبور دهید. چون اسیران بدن های پاره پاره شهدا را مشاهده کردند که در زیر سم اسبان لگدکوب شده فریاد برآوردند و به فغان و ناله پرداختند و نقل می کنند که در این هنگام اهل خیام خود را از بالای شتران بر شهدا و کشتگان شان افکندند.
دراین بین زینب علیهاالسلام بر کنار جنازه برادر قرار گرفته، دست های خود را زیر آن پیکر مقدس برد و به طرف آسمان بالا آورد و گفت: «خداوندا این قربانی را از ما قبول کن». سپس رو به مدینه فرمود: «ای رسول خدا، ای آنکه ملائکه زمین و آسمان بر تو درود می فرستند، این حسین توست که اعضای او را پاره پاره کرده اند و سر او را از قفا بریده اند. این حسین توست که جسد او در صحرا افتاده و بادها بر او می وزند و خاک بر او می نشانند.
بوی عطر
پس از رفتن قافله کربلا، صحنه عجیبی بر صحرای کربلا مستولی شد. اجساد مطهر اهل بیت رسول خدا(ص) و یاران امام(ع) غرقه درخون روی زمین افتاده بودند و بر آنها خاک نشسته بود. منظره ای بسیار دردآور بود. از بدن های مطهر آنان نور به آسمان می تابید و نسیمی که بر آن اجساد عزیز می گذشت عطر خوشی می افشاند. در آن میان پیکر سید جوانان بهشت به گونه ای بود که از مشاهده آن حتی دل سنگ پاره می شد. انوار الهی از آن بدن مطهر ساطع و بوی عطر از پیرامون آن پیکر مقدس به مشام می رسید.
خطبه ای دندان شکن
زینب ای شیرازه ام الکتاب
ای به کام تو، زبان بوتراب
ای بیانت سر به سر توفان خشم
نوح می دوزد به توفان تو چشم
آنگاه که زنان کوفه با مشاهده احوال کاروان حسینی زاری می کردند و گریبان خود چاک می زدند و مردان کوفی به همراه آنان می گریستند، حضرت زینب بر سر مردم نهیب زد که «خاموش باشید!» آنگاه پس از ستایش خداوند و درود بر رسولش فرمود: «ای مردم کوفه، ای جماعت نیرنگ و افسون و بی بهرگان از غیرت و حمیّت، اشک چشمتان خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد، مَثَل شما مَثَل آن زنی است که تار و پودِ تافته خود را درهم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد. شما سوگندهایتان را دست آویز فساد و نابودی خود قرار دادید».
کلامی نورانی
در میان وِلوِله اهل کوفه، امام زین العابدین(ع) با اشاره مردم را به سکوت دعوت کرد. آنگاه پس از حمد و ثنای الهی و درود بر جد گرامی اش فرمود: «ای مردم هر کس مرا می شناسد، می داند که من کیستم و آنکه مرا نمی شناسد بداند که من علی فرزند حسین هستم که او را در کنار فرات با کامی خشکیده و عطشناک و بدون هیچ گناهی، از دم شمشیر گذراندند. من فرزند آن کسی هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند و اموال او را به غارت بردند و افراد خانواده او را به زنجیر اسارت کشیدند.
ای مردم، شما را به خدا سوگند، آیا به خاطر دارید که به پدرم نامه ها نوشتید و او را دعوت کردید، ولی با او نیرنگ باختید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید، ولی او را تنها گذاردید و با او به پیکار برخاستید. شما را نابودی باد! چه بد توشه ای برای خود اندوختید و رأی شما چه زشت و ناپسند بود.
مادر عاشور
کربلا می مرد اگر زینب نبود
شیعه می پژمرد اگر زینب نبود
بدون شک نام زینب، بانوی صبور و پرصلابت و خطیب قاطع و افشاگر، تداعی گر نام و یاد عاشورا و اربعین است. او مادر عاشورا است که زندگی اش با ماجرای جانسوز و همیشه جاوید کربلا گره خورده و تبیین کننده اهداف نهضت عاشورا است.
ترویج دین اگر چه به قتل حسین بود
تکمیل دین به موی پریشان زینب است
وصال خون
پس از مدتی که اهل بیت علیهم السلام در شام بودند، به دستور یزید، «نعمان» وسائل سفر آنان را فراهم نمود و به همراهی مردی امین آنان را روانه مدینه منوره کرد.
اهل بیت به سفر خود ادامه دادند تا به دو راهی جاده عراق و مدینه رسیدند در این هنگام از امیر کاروان خواستند تا آنان را به کربلا ببرد چون به کربلا رسیدند، جابربن عبداللّه انصاری را دیدند که با تنی چند از بنی هاشم و خاندان پیامبر برای زیارت امام حسین(ع) آمده بودند، همزمان با آنان به کربلا وارد شدند و سخت گریستند و ناله و زاری کردند. زینب در میان جمع زنان گریبان چاک می زد و با صدایی حزین که دل ها را جریحه دار می کرد، می گفت: «وا اَخاهُ ! واحسیناهُ! وا حَبیبَ رَسولِ اللّه ِ و ابن مکَةَ و منی و ابنَ فاطمة الزهراء و ابن علیٍ المرتضی. آهٍ ثم آهٍ». بدین صورت خاندان داغدیده رسالت تا سه روز برای عزیزان خود سوگواری کردند و پس از آن عازم مدینه شدند.
دفن شهد
هنگامی که امام و یارانش به شهادت رسیدند، عمر سعد بر کشته های سپاه خود نماز خواند و آنها را به خاک سپرد و پیکر پاک شهیدان را به همان حال رها کرد.
پس از سه روز، قبیله بنی اسد جهت خاک سپاری شهدا به سوی قتلگاه روانه شدند. نخست تصمیم داشتند پیکر امام را دفن کنند ولی پیکر او و سایر شهدا را که سر بر بدن نداشتند نشناختند. مانده بودند که چه کنند. ناگاه دیدند سوار ناشناسی نزد آنان آمد و گفت: برای چه به اینجا آمده اید؟ گفتند: برای دفن این اجساد مطهر آمده ایم، ولی بدن ها را نمی شناسیم. همین که آن سوار ـ که کسی جز امام سجاد(ع) نبود ـ این جمله را شنید، با صدای بلند گریه کرد. سپس به آنها فرمود: من شما را راهنمایی می کنم. سپس شروع به شناسایی اجساد نمود و به کمک بنی اسد آنها را به خاک سپردند.
خطبه شور
خطبه یعنی اعتراض آتشین
خطبه یعنی درد زین العابدین
خطبه یعنی تشنگی آموختن
در کنار آب لب را دوختن
خطبه شورانگیز و افشاگر امام سجاد(ع) لرزه بر یزید می اندازد و امام پس از تحمل رنج ها و سختی های فراوان لب به سخن می گشاید تا تمام آمال یزید و یزیدیان نقش بر آب شود. آن حضرت می فرماید: «ای مردم، خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است: به ما علم، بردباری، سخاوت، فصاحت و شجاعت ارزانی داشت و محبت ما را در قلوب مؤمنان نهاد و ما را بدین ویژگی بر دیگران برتری داد که پیامبر بزرگ اسلام، امیرالمؤمنین علی(ع)، جعفر طیار، شیر خدا و شیر رسول خدا، حمزه و امام حسن و امام حسین دو فرزند بزرگوار رسول اکرم را از ما قرار داد. ای مردم من فرزند مکه و منایم؛ من فرزند زمزم و صفایم؛ من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود؛ من فرزند حسین شهید کربلایم؛ من فرزند علی مرتضی و فرزند محمد مصطفی و پسر فاطمه زهرایم؛ من فرزند آنم که در خون خود آغشته شد و پسر اویم که فرشتگان در ماتم او گریستند».
ورود به مدینه
کاروان آل البیت به جانب شهر مدینه رهسپار شدند. بشیر بن جذلم می گوید: به آرامی می رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم. حضرت سجاد(ع) فرمود تا بار از شتران برداشته، خیمه ها را برافراشتند و اهل حرم در آن خیمه ها فرود آمدند. امام مرا طلبید و فرمود: خدای تعالی پدرت جذلم را رحمت کند که شاعری نیکو بود. آیا تو را نیز از شعر بهره ای هست؟ عرض کردم: آری یابن رسول اللّه . فرمود: هم اکنون وارد شهر مدینه شو و خبر شهادت اباعبداللّه (ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن.
بشیر می گوید بر اسب خویش سوار شدم و با شتاب وارد شهر مدینه شدم و به جانب مسجد نبوی رفتم. چون بدانجا رسیدم با صدایی رسا اشعاری را که در همان لحظه سروده بودم خواندم. سپس رو به مردم کردم و گفتم این علی بن الحسین(ع) است که با عمه و خواهرانش در بیرون شهر فرود آمده اند و من فرستاده اویم که شما را از ماجرایی که بر آنان رفته است آگاه سازم. وقتی این خبر را به مردم رساندم در مدینه هیچ زنی نماند مگر این که از خانه خود، در حالی که زاری می کرد و می گریست بیرون آمد. من مانند آن روز را به یاد ندارم که گروه بسیاری از مردم یک دل و یک زبان گریه کنند.
مدینه آشنای غم
اهل بیت علیهم السلام در روز جمعه ـ هنگامی که خطیب سرگرم خواندن خطبه نماز جمعه بود ـ وارد مدینه شدند و مصائب حسین(ع) و آنچه را بر او وارد شده بود برای مردم بازگو کردند.
داغ ها تازه شد و باز حزن و اندوه آنان را فرا گرفت و در سوگ شهیدان کربلا نوحه سرایی کرده می گریستند. این نوحه سرایی ها و گریستن ها سرآغازی برای پیدایش موجی عظیم و جاودانه برای احیای دین اسلام و آثار آن، و براندازی ستم در جهان شد که تا هم اکنون ادامه دارد.
ندامت
اهل عراق پس از شهادت امام حسین(ع) تأسف خوردند و از آنچه کرده بودند و منجر به شهادت امام شده بود پشیمان شدند. آنان دریافتند که خطای بزرگی مرتکب شده اند و پی بردند که این گناه از آنها بخشیده نمی شود و این لکه ننگ از دامان آنها شسته نمی گردد، مگر اینکه کشندگان آن حضرت را کیفر دهند و آنها را به قتل برسانند، یا خود دراین راه کشته شوند و همین حقیقت انگیزه قیام های متعدد بعد از عاشورا شد.
شعر اربعین
بوی کربلا
بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد
دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد
دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند
که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد
به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید
به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد
اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون
ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد
به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته
به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد
اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش
همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد…
عبدالعلی نگارنده
قصه عشق
آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت
چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید
که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت
سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت
که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت
جلوه روح خدا در افق خون تو دید
آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت
مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت
هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت
حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب
که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت
آب شرمنده ایثار علمدار تو شد
که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت
بر تو بستند اگر آب، سواران عرب
دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت
با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند
سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت
نصراللّه مردانی
شیون در کربلا
اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید
گوییا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست
کز اسیران ره شام خبر می آید
صامت بروجردی
کاروان اربعین
آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام
از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من
بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام
اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام
قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
ازبرایت دامنی اشک روان آورده ام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آورده ام
تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آورده ام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشه ای از درد دل را بر زبان آورده ام
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
دل غمین
ما را که غیر داغ غمت برجبین نبود
نگذشت لحظه یی که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتاب محمل زینب کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشه چین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر ازین نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمی گرفت
در شام و کوفه، خطبه من آتشین نبود
در حیرتم که بی تو چرا زنده ام
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
محمدجواد غفورزاده (شفق)
خورشید هامون
ساربانا ز اشتران بگشای بار
لحظه ای ما را به حال خود گذار
اینکه بینی سرزمین کربلاست
خاک او آغشته با خون خداست
در حریم قدسی صحرای دوست
بشنو این گلبانگ، این آوای اوست
نی نوا، در نینوای راستین
مویه ها دارد ز نای اربعین
ناله آتش بال در پرواز بین
همطراز آه گردون تا زمین
اشک می ریزد ز چشم کائنات
در عزای تشنه کامان فرات
آن بلا جویان که تا بزم حضور
راه پیمودند با سامان نور
رایت توحید از اینان پایدار
ماند و می ماند به دور روزگار
گر فرات اینجا چو دریا خون گریست
نی عجب، خورشید برهامون گریست
مشفق کاشانی
غوغای غم
بار بگشایید اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینو سرشت
ماه اینجا واله و سرگشته است
و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
اربعین است اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم ها به پاست
گویی از آن خیمه های نیم سوز
خود صدای العطش آید هنوز
هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است
هر چه ریزد اشک در اینجا کم است
باشد از حسرت در اینجا یادها
هان به گوش دل شنو فریادها
تا قیامت کربلا ماتم سراست
حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست
حبیب اللّه چایچیان (حسان)
خون پاک
چرا گلزار و گلشن گشته غمناک
چرا گریان ز غم روح الامین است
مگر از شام آید کاروانی
که صوتش مُحرق قلب حزین است
جهان شد از چه رو کانون ماتم
مگر از نو عزای شاه دین است
حسین آن کو به راه حق پرستی
چو بابش فرد بی مثل و قرین است
ز هفتاد و دو قربانی که او داد
ز یزدان در خور صد آفرین است
نیامد مثل او دیگر به گیتی
که بحر عشق را دُرّی ثمین است
ز قتل خویشتن احیای دین کرد
از آن رو محیی دین مبین است
وجودش مَفْخَر دین نبی شد
جنابش خاتم دین را نگین است
خدا بر خون پاکت خون بها شد
کسی را جز تو کی قدری چنین است
ابوالحسن همدانی (طوطی)
سوز دل
بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درسْ بهر مسلمین است
دلا کوی حسین عرش زمین است
مطاف و کعبه دل ها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
حسین بن علی، آن را نگین است
دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است
که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
جواد محدثی
محراب محبت
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین
این چه شوری ست که از یاد تو برپاست حسین
این چه رازی ست که صد شعله فرو مرد و هنوز
روشن از داغ تو ظلمت کده ماست حسین
تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر
حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین
گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک
رقم مِهر تو بر صفحه دل هاست حسین
دامن از شوق تمنّای تو، گلزار صفا
سینه از آتش سودای تو سیناست حسین
راهیان حرم قدس تو با شهپر عشق
همه رفتند و جهان محو تماشاست حسین
گر نه خون تو ثمر داد به میدان بلا
این همه شور شهادت به چه معناست حسین
تا به محراب محبت تو امامی، پیداست
خاک هر وادی گلرنگ، مصلاست حسین
غرق در موج مکافات کن اقلیم ضلال
قطره در قطره خونت همه دریاست حسین
بهمن صالحی
ارمغان کربلا
دیده خونبار دارد آسمان کربلا
هست تا در انتظار کاروان کربلا
روز و شب در انتظار مقدمِ آلِ علی ست
تشنه کامی ها به دشتِ بیکران کربلا
باغبان می داند و گلچین، که از سوز عطش
می رود بر بادْ هر گل در خزانِ کربلا
از گلویِ نازکِ مرغ چمن خون می چکد
بر فرازِ باغ و دستِ باغبان کربلا
سرپناهش جای گل، خار مغیلان می شود
عندلیب خسته بی آشیان کربلا
می کندجا بر فراز نی ز بیداد زمان
مِهر و ماه و اخترانِ آسمانِ کربلا
از برای دردِ بی درمان بیماران عشق
تربت خونِ خدا شد ارمغان کربلا
همچو «رودی» دامن از اشک بصر دریا کند
هر که می جوید خبر از داستان کربلا
حسین پروین مهر (رودی)
آیینه
آیینه شدی تا که خدا در تو درخشید
خورشیدترین حادثه ها در تو درخشید
بر دوست همان روز که با حنجره ی خون
گفتی تو «بلی» کرب و بلا در تو درخشید
شد کرب و بلا کعبه ی تو، حج تو مقبول
گفتی تو چو لبیّک، بلا در تو درخشید
ای معجزه ی سرخ به ایثار تو سوگند
تو خون خدایی، که خدا در تو درخشید
رضا اسماعیلی
لاله های غصّه
باز عاشوراییان پیدا شدند
باز هم سوداییان شیدا شدند
وقت آن شد عشق خونین تر شود
لاله های غصه رنگین تر شود
بلبل اینجا ناله ها سر می کند
لاله اینجا چشم هاتر می کند
اربعین غصه های گل کجاست
اربعین ناله بلبل کجاست
اربعین عشق، عباست چه شد
اربعین، فریاد احساست چه شد
اربعین از نینوای خون بگو
اربعین از اعتلای خون بگو
هان بگو از عشق، از معنای دین
وصف عباس آن مراد مومنین
ما فدای عشق بی آلایش ات
ما به قربان تمام خواهشت
تو مراد عشق بی پایان شدی
قبله گاه و معبد پاکان شدی
ساهره غلامی
غروب آتشین
صد نوا خیزد ز نای نینوایت یا حسین
نغمه های عشق باشد در نوایت یا حسین
می زند آتش به قلب دوستانت دم به دم
داستان جانگداز کربلایت یا حسین
زد شرر بر قلب خونین تو در دشت بلا
داغ مرگ اکبر گلگون قبایت یا حسین
جان فدا کردی به راه مکتب آزادگی
جان هر آزاده ای گردد فدایت یا حسین
من چه در وصف تو گویم، ای شهید حق که هست
خون بهای خون تو خون خدایت یا حسین
کی شود ریزه خورخوان خوانین، آن که هست
ریزه خوار خوان احسان و عطایت یا حسین
بس که مشتاق حریم با صفایت گشته ام
پر زند مرغ دل من در هوایت یا حسین
در غروب آتشین دشمن پی غارتگری
زد شرر از ظلم و کین بر خیمه هایت یا حسین
محسن حافظی
خون بها
چون تیر عشق جا به کمان بلا کند
اول نشست، بر دلِ اهل ولا کند
در حیرتند خیره سران از چه عشق دوست
احباب را به بندبلا مبتلا کند
بیگانه را تحمل بار نیاز نیست
معشوق، ناز خود همه بر آشنا کند
تن پرور از کجا و تمنّای وصل دوست
دردی ندارد او که طبیبش دوا کند
آن را که نیست شور حسینی به سر ز عشق
با دوست کی معامله کربلا کند
یک باره پشت پا به سرِ ما سوا زند
تا ز آن میان از این همه خود را سوا کند
آری کسی که کشته او این بود سزاست
خود را اگر به کشته خود خون بها کند
باللّه اگر نبود خدا خون بهای او
عالم نبود در خورِ نعلین پای او
حجة الاسلام نیّر تبریزی
محشر
ای برافروخته از عشق رخت اختر ما
خاطراتی است ز دریای غمت دفتر ما
از سرت بر سر نی سرّ خدا سر می زد
ای حسین ای اثر بندگی ات بر سر ما
آتشی بر دل هر خشک وتر انداخته است
ماجرای لب خشک تو و چشم تر ما
ز شهیدان به خون خفته کویت ما راست
خاطراتی که نخواهد رود از خاطر ما
کاش می سوختم از سوز غمت تا شاید
ببرد باد به صحرای تو خاکستر ما
به سراپای تو ای مظهر ایثار قسم
که غمت شعله فکنده است ز پا تا سر ما
دیگران را غم محشر بود و ما را نیست
چون که آغاز به نام تو شود محشر ما
سر پرواز به کویت همه داریم ولی
بسته اند ای پسر فاطمه بال و پر ما
سید رضا مؤید
رسید اربعین
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
غرق تلاطم شده بحر محیط
یک سره درد است بساط بَسیط
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین
محمدشریف صادقی (وفا)
مهرِ گیا
خار غم نیست که در کرب و بلا می روید
گل درد است که از دشت وفا می روید
می خلد خار مِحَن پای دلم را که هنوز
گل اندوه ز باغ دل ما می روید
یادگار غم هفتاد و دو تن لاله رخ است
این همه لاله که در کرب و بلا می روید
لاله را با گل افسرده سر و کاری نیست
این گل از تربت ارباب صفا می روید
تا چه حد در دل تو عشق خدا بود حسین
که ز خاک تو گل عشق خدا می روید
شوق جانبازی اگر در دل تو راه نداشت
پس ز خاک تو گل شوق چرا می روید
نی در آن بادیه از آن به نوا سرگرم است
که به جای گل از این دشت بلا می روید
با ولای علی و آل چو «پروانه» بسوز
که ز خاک من و تو مهرِ گیا می روید
محمدعلی مجاهدی
قطره ای از سبوی حسین
آبروی ما بود از آبرویت یا حسین
سرمه چشمان ما از خاک کویت یا حسین
در گلستان وفا در جست و جو سرگشته ایم
تا به وجد آییم ما یک دم ز بویت یا حسین
ما همه دیوانگان وادی عشق توییم
کاین چنین برخاست از ما «های و هو»یت یا حسین
ای که عالم جملگی مست تمنای تواند
قطره ای در جام ما ریز از سبویت یا حسین
این دل سرگشته ما را به لطفت دست گیر
تا به کام خود رسد از جست و جویت یا حسین
عاشقان کربلا در حیرتند ای شاه دین
تا ببینند از نگاه عشق، رویت یا حسین
گرچه عاشق گشته بر اوصاف ناب تو، رسول
لیک باشد آرزویش، گفت و گویت یا حسین
رسول لشکری نیا
نینوا
مانند نوی نوای تو را مشق می کنند
قومی که نینوای تو را مشق می کنند
قومی که در سکوت غریبانه این چنین
تکلیف آشنای تو را مشق می کنند
با آن که از تمام جهت ندبه می وزد
هر شب فقط دعای تو را مشق می کنند
حتی کبوتران حرم، چشم در رهت
هر جمعه ردِّ پای تو را مشق می کنند
مردان آب در شب گهواره های رنج
بی تاب،های های تو را مشق می کنند
تا بانگ دسته های عزادار می رسد
این قوم نینوای تو را مشق می کنند
مریم سقلاطونی
برگرفته شده از: أربعینات chelhadith.ir
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب