ارزش يك ضربه ذوالفقارت از عبادت جن و انس برتر شد
غدير بركه نيست، اقيانوسى ناپيدا است كه سراسر هستى را پوشانده است؛ غدير يك مقطع تاريخى نيست، همه تاريخ است. غدير با على (علیه السلام) پيوند خورده است. سخن از غدير، سخن از خدا و على (علیه السلام) است. و سخن از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابراهيم (علیه السلام) و موسى (علیه السلام) و عيسى (علیه السلام) است.
غدير ضرورتى بود كه بايد براى هدايت و ارشاد مردم و ادامه رسالت انبياى الهى به وجود مى آمد، و شخصى كه بتواند چنين رسالتى را عهده دار شود كسى جز على (علیه السلام) نبود. او تربيت شده مكتب پيامبر عظيم الشان اسلام، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مفسر بزرگ قرآن است.
اى بازو توانمند قرآن و اى شمشير شكست ناپذير پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، اى خون و گوشت جان احمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اى لسان صدق الله و اى كبريا، تو، سر بسم الله الرحمن الرحيمى كه همه حسنها و جمالها و كمالها مستجمع در الله است و تو نقطه باء بسم اللهى كه خود فرمودى: تمام اسرار الهى در كتابهاى آسمانى است و همه آنچه در كتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم الله است و آنچه مندرج در بسم الله است مجتمع در باء بسم الله و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره حضرت على (علیه السلام) فرمود: در شب معراج كه به آسمان رفتم. چنان به خدا نزديك شدم كه فاصله من و خدايم به اندازه دو كمان يا دو زراع يا كمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در ميان مخلوقات كدام را از همه بيشتر دوست دارى. عرض كردم: على (علیه السلام) را، خطاب رسيد: پس تماشا كن. چون نگريستم، ديدم، على بى ابى طالب آنجاست.
اى شخصيت بى كران و جامع اضداد! كه را رسد تا تو را وصف كند؟! اى كه عارف امانت مى آويزد و عاشق در عشق تو سينه چاك مى كند و در شيدايى تو نغمه جانسوز مى سرايد، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى شوند و پهلوانان در ميدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرات و جسارت و قدرت مى گيرند و با يا على شهره آفاق مى شوند، يتيمان خود را در آغوش تو مى افكنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خويش احساس مى كنند و دردمندان، خود را در سايه لطف تو تسلى مى دهند و محرومان همه جا با هم ناله اند.
ولتر، فيلسوف فرانسوى مى گويد:
شخصيت على (علیه السلام) چون درياى پهناور تمام جهان هستى را در برگرفته و اين دريا فقط با يك قطره اشك كودك يتيمى توفانى و متلاطم مى شود.
اى سر ناله ها و زلال اشكها، خمار نگاهها و معناى عدالتها! هيچ قلبى ظرافت راز و هيچ گوشى محرم اسرار تو نبود! چرا راز غمها را در اعماق چاه پنهان مى كردى؟! اگر بشريت از اين غصه جان دهد، بر او ملالى نيست.
فرمانده از تو شيوه رزم و رزمنده در ركاب تو رمز حماسه و ستيز و استاندار و فرماندار از تو راه و رسم كشور دارى و سياست آموخت. على اى معلم اعظم و مربى اعلى، اى آنكه تمام فضائل و مكارم در وجود تو جلوه گر شده و همه بدان معترف بودند. آرى معاويه در اين باره گفت: هيچ قصرى نبود كه بخواهم و مالك آن نباشم، هيچ زن زيبا رويى نبود كه ميل او كنم و در كنارش نباشم. هيچ غذاى لذيذ و دلپذيرى نبود كه اشتها داشته باشم و برايم فراهم نباشد، اما ندانستم محبت و عشق چيست. اى كاش تمام آنچه كه داشتم مى دادم تا يك دقيقه زندگى على (علیه السلام) را به من بدهند و در آن دقيقه مى فهميدم كه محبت و عشق چيست! عشق به خدا و عشق به مردم و عشق به كار و عشق به كار كه خستگى و ملامت در آن نباشد.
عايشه مى گويد كه پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: الحق مع على (علیه السلام) يزول معه حيث مازال
رسول اكرم به حضرت على (علیه السلام) فرمود: براستى حق همراه تو و بر قلب و زبان تو جارى است. حق بين دستها و مقابل چشمان توست. ايمان با گوشت و خون تو آميخته است، همچنان كه با گوشت و خون من آميخته شده است.
نور در حق جمال تو چنان درخشيد كه ديده ها را توان تماشاى آن نيست. آن زمان كه در بستر شهادت خفته بودى و ظرف شير برايت آوردند، قدرى از آن نوشيدى و بقيه را به قاتلت دادى، همان قاتل پست كه شمشير خود را با هزار درهم به زهر آلوده بود. اين گونه بودى كه هيچ مادرى چون تو را نمى زايد. اى شير خدا در ميدان پيكار، آن قدر پيش تاختى كه ارزش يك ضربه ذوالفقارت از عبادت جن و انس برتر شد. هيچ جوانمردى به پاى تو نرسيد و هيچ اسلحه اى بهاى شمشير تو را پيدا نكرد. اى سربازان كارزار! اگر در جنگ بدر، مجسمه هاى كفر و الحاد چون وليد و عتبه و شيبه و ديگر شجاعان عرب را با بازوان نيرومند خود به خاك نمى افكندى، هرگز مسلمانان ياراى مقاومت نداشتند؛ نه تنها آن سه نفر كه بيش از نصف لشكر دشمن به دست تو هلاك شدند در نبرد خندق كه به فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رويارويى تمامى كفر در برابر تمامى ايمان بود، عمروبن عبدود مظهر شرك و غرور را به خاك افكندى، همو كه هيچ پهلوانى را ياراى مقابله با او نبود، اما اى فاتح، چه شد كه وقتى او را بر زمين انداختى و روى سينه اش نشستى، ناگهان برخاستى؟ چه شد؟ براى اثبات اخلاصت بود و آموزش اين درس كه: شمشير بايد براى خدا آخته شود و براى حق بر سر دشمن فرود آيد. الله اكبر!
الله اكبر از شجاعت و قدرت تو كه درب قلعه خيبر را، كه پنجاه نفر توانايى كندن آن را نداشتند، به تنهايى از جا كندى؛ همان درى كه وقتى به سويى انداختى، هفتاد نفر شدند تا آن را حركت دادند…
تو در تمام جنگها بشارتگر پيروزى و بركت بودى. احد تو تنها وفادار رسول خدا بودى و از فرمانش سر نتافتى، در حالى كه ديگران مفتون غنائم شدند و سخن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فراموش كردند و ثمره تلخ آن را چشيدند، در جنگ طائف، ذات السلال، حنين، فتح مكه و… نقش بر همگان آشكار بود.
در فتح مكه پاى بر دوش پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاردى، نگران از آن كه دوش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را نيازارى رسول حق، شادمان و آرام، نه تنها سنگينى پايت را احساس نكرد، بلكه آرامش و خنكى دستى را احساس كرد كه خدا در عرش بر دوش او نهاده بود:
والنبى قال لنا***ليلة المعراج لما صعده
وضع الله على كتفى يدا***فاحس القلب ان يقدر ان قد برده
و على واضع اقدامه***فى محل وضع الله يده.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است كه شب معراج وقتى به آسمانها عروج كردم خداوند دستى بر شانه من نهاد كه دلم احساس خنكى (رحمت او را) نمود و على (روز سرنگونى بتها و پاكسازى كعبه)بر جايى پاى نهاد كه خداوند دست نهاده بود.
منبع
پيام غدير، انصاری عذرا
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب