19
آذر

زکات طلبکار

و فی حدیثه (علیه السلام) إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا کَانَ لَهُ الدَّیْنُ «1208» الظَّنُونُ یَجِبُ عَلَیْهِ أَنْ یُزَکِّیَهُ لِمَا مَضَى إِذَا قَبَضَهُ .

در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (در زکاة وام) 1- هرگاه مردى را بستانکارى باشد که نداند وام را (از بدهکار) مى ستاند یا نه اگر آنرا گرفت براى سالى که بر آن گذشته بر او واجب است که زکاة آنرا (بمستحقّ آن) بدهد .(ظاهر این فرمایش مخالف فتواى فقهاء است که مى گویند: زکوة وام بر وام دهنده واجب نیست هر چند بداند که آن وام را دریافت مى نماید چه جاى آنکه در گمان باشد، و بعضى فرموده اند: این در صورتى است که تأخیر در گرفتن از طرف وام دهنده باشد یعنى خود نستاند و دو دل باشد در گرفتن و نگرفتن که اگر بگیرد زکوة سال گذشته بر او واجب مى باشد، و این قول خلاف مشهور بلکه خلاف اجماع متأخّرین است چنانکه مرحوم شیخ محمّد حسن «رحمه اللّه» در کتاب جواهر الکلام فرموده و مرحوم حاجّ آقا رضا همدانىّ «قدّس سرّه» در کتاب مصباح الفقیه فرمایش او را تأیید نموده.

فالظنون الذی لا یعلم صاحبه أ یقبضه من الذی هو علیه أم لا فکأنه الذی یظن به فمرة یرجوه و مرة لا یرجوه و هو من أفصح الکلام و کذلک کل أمر تطلبه و لا تدری على أی شی ء أنت منه فهو ظنون و على ذلک قول الأعشى ما یجعل الجد الظنون الذی جنب صوب اللجب الماطر مثل الفراتی إذا ما طما یقذف بالبوصی و الماهر و الجد البئر العادیة فی الصحراء و الظنون التی لا یعلم هل فیها ماء أم لا .

، و سیّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) دین ظنون دین و وامى است که بستانکار نمى داند آنرا از بدهکار مى گیرد یا نمى گیرد، مانند آنکه بستانکار در گمان است گاهى به رسیدن آن امید دارد و گاهى نومید است و آن از فصیحترین و رساترین ص1209 سخن است (بمقصود) و همچنین هر چه را که تو بطلبى و ندانى آنرا بدست مى آورى یا نه آن ظنون است، و بر این معنى است گفتار اعشى (از شعراى بنام زمان جاهلیّت که عرب بشعر او تغنّى مى نموده و سرود مى خوانده): ما یجعل الجدّ الظّنون الّذى جنّب صوب اللّجب الماطر مثل الفراتىّ إذا ما طما یقذف بالبوصىّ و الماهر یعنى قرار نمى شود داد چاهى را که گمان مى رود آب دارد یا نه و دور است از آمدن باران صدا دار ریزان بمانند آب فرات هنگام طغیان که (بسبب بسیارى آب و موجهاى پى در پى) کشتى و شناور ماهر را از پا در آورد (این بیان مانند مثل است براى برابر نبودن بخیل و زفت با کریم و بخشنده) و جدّ بمعنى چاه کهنه است در بیابان و ظنون چاهى است که دانسته نشود آب دارد یا نه. 

منبع نهج البلاغه غرائب شماره ۶


free b2evolution skin
19
آذر

نور ایمان در قلب

و فی حدیثه (علیه السلام) إِنَّ الْإِیمَانَ یَبْدُو لُمْظَةً فِی الْقَلْبِ کُلَّمَا ازْدَادَ الْإِیمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ.

در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (در باره ایمان)ایمان در دل چون نقطه سفیدى پیدا میشود هر چند ایمان افزون شود آن نقطه سفید فزونى مى گیرد.

و اللمظة مثل النکتة أو نحوها من البیاض و منه قیل فرس ألمظ إذا کان بجحفلته شی ء من البیاض.

(سیّد رضىّ «رحمه اللّه» فرماید:) لمظة چون نقطه یا مانند آنست از سفیدى، و از این معنى است که گفته شده: فرس ألمظ هرگاه بلب زیرین اسب خال سفیدى باشد (ابن ابى الحدید در اینجا مى نویسد: ابو عبید گفته: در این حدیث حجّت و دلیل است بر کسیکه انکار کرده و درست نمى داند که ایمان زیاده و کم میشود، نمى بینى که در این حدیث هست هرگاه ایمان زیاده شود آن نقطه سفید افزون گردد و لکن طریحىّ «رحمه اللّه» صاحب کتاب مجمع البحرین در لغت لمظ پس از نقل این حدیث مى نویسد: قوله الإیمان یبدو لمظة، تقدیر آن علامة الإیمان است یعنى نشانه ایمان مانند نقطه سفید در دل کسیکه در اوّلین بار ایمان آورده هویدا مى گردد، پس چون به زبان اقرار و اعتراف نمود آن نقطه زیاده میشود، و چون بجوارح عمل صالح و کار نیک انجام داد آن نقطه افزونى یابد و همچنین «یعنى هرگاه مثلا بدنیا و کالاى آن دل نبست باز آن نقطه زیاده تر گردد» پس ناچار مضاف یعنى علامت و نشانه را در تقدیر مى گیریم، زیرا ایمان همان تصدیق بخدا و رسول او است در همه اوامر و نواهى و در آن زیاده شدن و فزونى یافتن تصوّر نمى شود).

منبع نهج البلاغه غرائب شماره ۵


free b2evolution skin
17
آذر

دوری از دشمنی

و فی حدیثه (علیه السلام) إِنَّ لِلْخُصُومَةِ قُحَماً

در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (در زیان زد و خورد) نزاع و زد و خورد را رنجها ص1204 و نابودیها است (چون اگر شخص در آن کوشیده پافشارى نماید به معصیت و گناه گرفتار شود، و اگر از آن چشم پوشد و دست بردارد مغلوب و مظلوم گردد، و در هر دو صورت رنج بیند و چنین فردی از پرهیزکارى باز مى ماند چنانکه در فرمایش دویست و نودم باین نکته تصریح شده، پس سزاوار آنست که کارى کند که نزاع و زد و خورد پیش نیاید. 

یرید بالقحم المهالک لأنها تقحم أصحابها فی المهالک و المتالف فی الأکثر فمن ذلک قحمة الأعراب و هو أن تصیبهم السنة فتتعرق أموالهم فذلک تقحمها فیهم.و قیل فیه وجه آخر و هو أنها تقحمهم بلاد الریف أی تحوجهم إلى دخول الحضر عند محول البدو.

سیّد رضىّ «علیه الرّحمة» فرماید:) امام علیه السّلام از لفظ قحم نابودیها را اراده نموده است، زیرا زد و خورد بیشتر اوقات اشخاص را بسختیها و نابودیها مى افکند، و (جمله) قحمة الأعراب یعنى سختى بادیه نشینان عرب، از آن گرفته شده است، و مراد اینست که قحطى و خشکسالى ایشان را دریابد بطوریکه دارائیهاى آنان را از بین ببرد و از چارپایانشان باقى نگذارد مگر استخوان بى گوشت که معنى نابود شدن دارائیهاشان همین است. و در (معنى) قحمة الأعراب جور دیگر هم گفته شده است، و آن اینست که قحطى و خشکسالى آنها را به رفتن شهرهاى آباد وا مى دارد یعنى خشکیدن بیابان (نبودن آب و گیاه در آن) ایشان را نیازمند گرداند و وادار نماید که بشهر آیند.

منبع نهج البلاغه غرائب شماره۳


free b2evolution skin
3
آذر

خطیب ماهر

و فی حدیثه (علیه السلام) هَذَا الْخَطِیبُ الشَّحْشَحُ .

در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (که در آن صعصعة ابن صوحان عبدىّ را «که از بزرگواران و خواصّ و نیکان اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام است» مى ستاید) این خطبه خوان ماهر و زیرک .

یرید الماهر بالخطبة الماضی فیها و کل ماض فی کلام أو سیر فهو شحشح و الشحشح فی غیر هذا الموضع البخیل الممسک.

(سیّد رضىّ «رحمه اللّه» فرماید:) (از لفظ شحشح) شخص ماهر و زیرک و استاد در خطبه خواندن و تواناى در اداى سخن رسا را خواسته است، و هر تند گذر در سخن و رفتار را شحشح گویند، و شحشح در غیر این مقام بمعنى بخیل و زفت آمده که از بخشش خوددارى مى نماید (ابن ابى الحدید در اینجا مى نویسد: صعصعه را فخر و سرفرازى همین بس که مانند علىّ علیه السّلام او را به مهارت و استادى و فصاحت زبان و توانائى بر سخن بستاید). 

منبع نهج البلاغه غرائب شماره ۲


free b2evolution skin
2
آذر

قیام یعسوب دین

فصل نذکر فیه شیئا من اختیار غریب کلامه (علیه السلام) المحتاج إلى التفسیر


ص1202 در این فصل بیان مى کنیم چند فرازى از آنچه برگزیده شده (در این کتاب) از سخن آن حضرت علیه السّلام که معنى آن دور از فهم و بتفسیر و بیان نیازمند است.

فی حدیثه (علیه السلام) فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ ضَرَبَ یَعْسُوبُ الدِّینِ بِذَنَبِهِ فَیَجْتَمِعُونَ إِلَیْهِ کَمَا یَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِیفِ.

در گفتار آن حضرت علیه السّلام است (که از عظمت و بزرگى حضرت صاحب الزّمان «عجّل اللّه فرجه» خبر داده) چون وقت آن برسد آقاى بزرگوار و پیشواى دین (از پنهان بودن و نگرانى آشکار گردیده بر مقام سلطنت و خلافت خود) مستقرّ و پابرجا گردد، پس (مؤمنین از اطراف جهان) نزد آن بزرگوار گرد آیند چنانکه پاره هاى ابر در فصل پاییز گرد آمده بهم مى پیوندد (این فرمایش صریح است باینکه امام زمان علیه السّلام زنده و از دشمنان پنهان و در روى زمین سیر میکند و هر وقت خدا بخواهد آشکار میشود. 

منبع نهج البلاغه غرائب شماره یک


free b2evolution skin