28
بهمن

شبهات(شهادت به ولایت علی علیه السلام در اذان و اقامه)

شبهه
شما شیعیان در اذان و اقامه جمله «أشهد أنّ علیّاً ولیّ اللَّه وأشهد أنّ علیّاً حجّه اللَّه» را اضافه کرده اید. و این از سه جهت اشکال دارد:

 

 

 

1. یقیناً این جمله در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و خلفا، در اذان و اقامه قرائت نمی شده است، پس این جمله جزء اذان و اقامه نبوده و اضافه نمودن آن بدعت است و بدعت نیز حرام است.

2. اضافه نمودن این جمله به اذان و اقامه موجب می شود میان اجزای اذان فاصله شود و این فاصله به اذان و اقامه خلل می رساند.

3. کلمه «ولیّ اللَّه» به معنای این است که علی علیه السلام ولیّ و قیّم خداوند است، در حالی که خداوند ولیّ و قیّم ندارد، او قادر مطلق و ولیّ همه مخلوقات است.

 

 


پاسخ شبهه
1. شیعه جمله «أشهد أنّ علیّاً ولیّ اللَّه …» را به عنوان جزئی از اجزای اذان و اقامه ذکر نمی کند تا بدعت لازم آید، بلکه اذان و اقامه بدون ذکر این جمله را نیز صحیح می داند، فقط این جمله را به عنوان شعار شیعه در اذان و اقامه ذکر می کند.

شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» می فرماید:

«روی أبوبکر الحضرمیّ وکلیب الأسدیّ عن أبی عبداللَّه علیه السلام أ نّه حکی لهما الأذان فقال: اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، أشهد أن لا إله الّا اللَّه، أشهد أن لا إله إلّااللَّه، أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه، حیّ علی الصلاه، حیّ علی الصلاه، حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل، حیّ علی خیر العمل، اللَّه أکبر، اللَّه أکبر، لا إله الّا اللَّه، لا إله الّا اللَّه، والإقامه کذلک …. 

 

 

 

و سپس می فرماید:

«هذا هو الأذان الصحیح، لا یُزادُ فیه ولا یُنْقَص منه. والمفوِّضه لَعَنَهم اللَّه قد وَضَعوا أخباراً وزادُوا فی الأذان (مُحمّدٌ وآل مَحَمّد خیرٌ البَرِیَّه) مرَّتین؛ وفی بعض روایاتِهم بعد أَشْهَد أنّ محمّداً رَسُول اللَّه (أشهد أنّ علیّاً ولیّ اللَّه) مرّتین؛ منهم من روی بدل ذلک (أشهد أنّ علیّاً أمیر المؤمنین حقّاً) مرّتین.

ولا شکّ أنّ علیّاً ولیّ اللَّه وأ نّه أمیرالمؤمنین حقّاً وأنّ محمّداً وآله خَیرُ البریّه. ولکن لَیسَ ذلک فی أصل الأذان. 

شیخ طوسی نیز در کتاب «المبسوط» می فرماید:

«فأمّا قول أشهد أنّ علیّاً أمیر المؤمنین وآل محمّد خَیرُ البَرِیّه عَلی ماوَرَد فی شَواذّ الأخبار فلَیس بِمُعَوَّل علیه فی الأَذان ولو فَعَله الإنسان لم یَأثِم به» .

 

 

 

علّامه حلّی در کتاب «منتهی المطلب» می فرماید:

«وأمّا ما رُوِی فی الشاذّ مِنْ قولِ أنّ عَلِیّاً ولیّ اللَّه ومحمّداً وآل محمّد خیرُ البریّه فَمِمّا لا یُعَوّلُ عَلیه» .

و صاحب کتاب «العروه الوثقی» می فرماید:

«وأمّا الشهادهُ لِعَلِیّ علیه السلام بالولایه وإمْرَهِ المُؤمِنین فلیست جزءاً منهما».

بنابراین، مشهور فقهای شیعه، شهادت به ولایت علی علیه السلام را جزء اذان و اقامه نمی دانند. با این وجود ذکر شهادت به ولایت علی علیه السلام را در اذان به عنوان شعار شیعه و از باب اینکه ولایت از متمّمات رسالت و مقوّمات ایمان است، ممدوح دانسته اند.

 

 

 

2. ذکر جمله «أَشْهد أنّ علیّاً ولیُّ اللَّه وأَنّ عَلیّاً حجّهُ اللَّه» هیچ خللی به ترتیب اذان و اقامه نمی رساند. و به تعبیر دیگر فصل مخلّ نیست. و گواه بر این مطلب وجدان و عرف است.

از ابویوسف، شاگرد ابوحنیفه این عبارت نقل شده است:

«لا أری بأساً بأن یقول المؤذّن السلام علیک أیّها الأمیر ورحمه اللَّه وبرکاته، حیّ علی الصلاه، حیّ علی الفلاح، الصلاه یرحمک اللَّه. »

«اشکالی ندارد مؤذّن (بعد از شهادت به رسالت) بگوید: السلام علیک أیّها الأمیر ورحمه اللَّه وبرکاته (مراد از امیر ظاهراً خلیفه وقت بوده است) ….»

وقتی ذکر این جملات در اذان خللی به ترتیب اذان نمی رساند، چگونه ذکر شهادت به ولایت علی علیه السلام فصل مخلّ است؟

 

 

 

3. تشکیک کنندگان در اذان شیعیان، شایسته است به این نکته توجّه داشته باشند که این صورت از اذان و اقامه که در میان اهل سنّت مرسوم است، در زمان حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله قرائت نمی شده است، بلکه آنان در اذان و اقامه ای که سنّت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، تصرّف نموده و تغییراتی داده اند.

اوّلًا: کلمه «حیّ علی خیر العمل» جزء اذان و اقامه بوده و امروزه اهل سنّت آن را حذف کرده اند و این بدعت است و بدعت حرام می باشد.

ابن ابی شیبه در کتاب «المصنّف» روایت کرده است:

«انّ عَلیّ بن الحسین کان یُؤذّن، فإذا بلغ حیّ علی الفلاح قال: حیّ علی خیر العمل، ویقول: هو الأذان الأوّل. وکان ابن عمر زاد فی أذانه: حیّ علی خیرِ العمل.»

«علی بن حسین در اذان، جمله (حیّ علی خیر العمل) را ذکر می کرد و می فرمود: این اذانی است که در صدر اسلام خوانده می شد. و ابن عمر در اذان، جمله (حیّ علی خیر العمل) را ذکر می کرد.»

و مُتْقی در کتاب «کنز العمّال» می گوید:

«عَنْ بِلال کانَ بِلال یُؤذّن بالصُبح فیقول: حیّ علی خیرالعمل. »

«از خود بلال روایت شده است که او در اذان صبح جمله «حیّ علی خیر العمل» را ذکر می کرد.»

ابن حزم در کتاب «المحلّی» می گوید:

«قد صحّ عن ابن عمر و أبی أمامه بن سهل بن حنیف انّهم کانوا یقولون فی أذانهم حیّ علی خیر العمل. »

«از ابن عمر و ابوامامه بن سهل بن حنیف با سند صحیح روایت شده است که آنان در أذان جمله حیّ علی خیر العمل را ذکر می کردند.»

 

 

 

و بیهقی نیز در کتاب «السنن الکبری» روایات گوناگونی با سندهای معتبر نقل می کند که گویای این واقعیّت است که جمله (حیّ علی خیر العمل) را بسیاری از صحابه و تابعین- مانند: ابن عمر و ابوامامه و بلال و امام سجّاد علیه السلام- در اذان ذکر می کرده اند. ثانیاً: جمله: «الصلاه خیر من النوم» را در اذان صبح اضافه کرده اند. در حالی که یقیناً این جمله در زمان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله جزء اذان صبح نبوده است. اگر چه بعضی از علمای اهل سنّت ذکر این جمله را به جای (حیّ علی خیر العمل) از دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله دانسته اند. ولی این دروغ است؛ زیرا مستند آنان روایتی است که در سند آن بعضی از راویان حذف شده اند، پس این روایت مرسَل است. علاوه بر آن در سند این روایت شخصی به نام عبد الرحمن بن سعد وجود دارد که مجهول می باشد. حذف جمله «حَیَّ عَلی خَیرِ العَمل» و اضافه جمله «الصلاهُ خَیرٌ من النّوم» از ابداعات عمر بن خطّاب، خلیفه دوم بوده است.

 

 

 

قوشجی در «شرح التجرید» می گوید: «عمر بالای منبر رفت و گفت: ای مردم! سه چیز در عهد پیامبر صلی الله علیه و آله بود و من آنها را منع و حرام می کنم، وهر کس را که مرتکب آنها شود، عقاب می کنم و آنها عبارتند از: عقد موقّت، متعه حجّ و گفتن حیّ علی خیر العمل.» امام مالک در کتاب «الموطأ» می گوید: «مؤذّن نزد عمر آمد و اذان صبح گفت، در حالی که او خواب بود، مؤذّن گفت «الصلاه خیر من النوم» یعنی: نماز بهتر از خواب است. سپس عمر امر کرد که این جمله در اذان صبح گنجانده شود.» و شوکانی در «نیل الأوطار» به نقل از کتاب «البحر الزخّار» می گوید: «أَحْدَثَه عُمَر، فقال ابنُه: هذه بِدْعَه ؛ جمله «الصلاه خیر من النوم» را عمر به اذان اضافه کرد. و پسرش به او گفت: این بدعت است.»
ودارقطنی نیز در کتاب «السنن» از عمری نقل کرده است که عمر بن الخطّاب به مؤذّن دستور داد جمله «الصّلاهُ خیرٌ مِنَ النّوم» را پس از جمله «حیَّ علی خَیر العمل» بگوید. در هر حال اگر جمله «الصلاه خیر من النوم» را به عنوان جزء اذان صبح ذکر کرده اند، بدعت و حرام است و اگر به عنوان شعار ذکر می کنند، خصوصیتی در این شعار دیده نمی شود. به خلاف شعار شهادت به ولایت علی علیه السلام که در حقیقت شعار رسول اللَّه صلی الله علیه و آله در روز غدیر است که فرمود: «مَنْ کُنتُ مَولاه فَهذا عَلیُّ مَولاه.»

 

 

 

4. در پاسخ از قسمت سوم شبهه عرض می کنیم: کلمه «ولیّ» در لغت، به معنای دوست در مقابل «عدوّ»، به معنای دشمن است . و «ولیّ اللَّه» به کسی گفته می شود که دوست و فرمانبردار خداوند باشد.

در کتاب «المنجد» می گوید: «المُؤمِنُ وَلیُّ اللَّه، أی: مطیع له تعالی.» و در اصطلاح نیز ولیّ اللَّه به کسی گفته می شود که با اطاعت تامّ و رعایت تقوا مقرَّب عنداللَّه باشد.

حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک الصحیحین» روایتی را نقل کرده است که این مطلب را تأیید می کند. آن روایت این است:

«زید بن أسلم از پدرش روایت کرده است: عمر بن خطّاب به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت که دید معاذ بن جبل در کنار قبر پیامبر گریه می کند. عمر به معاذ گفت: سبب گریه تو چیست؟ معاذ گفت: سبب گریه من چیزی است که از صاحب این قبر شنیدم. عمر گفت: چه چیزی از صاحب این قبر شنیدی؟

معاذ گفت: از او شنیدم که می فرماید: ریا، هر چند کم باشد شرک است، و هر کسی که با ولیّ خدا دشمنی کند، آشکارا به جنگ با خداوند برخاسته است، چون خداوند پرهیزگاران پنهان کار را دوست دارد؛ آنان که غیبت ظاهری آنان سبب فقدان واقعی آنها نیست و در صورت حضور در مکانی ناخوانده و ناشناخته می باشند، و قلبهای آنان چراغ هدایت بشر می باشد و از هر زمین تاریکی، نمایان می گردند.»

 

 

 

سپس حاکم نیشابوری می گوید: «هذا حدیثٌ صَحیح الإِسناد.»

در این روایت زیبا که به نوعی کنایه به عمر بن الخطّاب و غصب خلافت و گوشه نشین کردن علیّ ولیّ اللَّه علیه السلام است، جمله «ولیّ اللَّه» به معنای پرهیزگار و کسی که مصباح هدایت بشر است آورده شده است.

و ابن حجر در کتاب «فتح الباری»  به نقل از طوفی می گوید: «لمّا کان ولیّ اللَّه من تولّی اللَّه بالطاعه والتقوی تولّاه اللَّه بالحفظ والنّصره؛ چون ولیّ اللَّه کسی است که با اطاعت و تقوا به خدا نزدیک شده است، خداوند هم او را حفظ و یاری می کند.»

 

 

 

بنابراین ولیّ اللَّه یعنی دوست خداوند، فرمانبردار خداوند، نزدیک به خداوند.

و شکّی نیست که بهترین مصداق برای «ولیّ اللَّه» پس از پیامبر اسلام، علی بن ابیطالب علیه السلام می باشد.

منبع:در پرتو شریعت: پاسخ به شبهات وهابیت

نویسنده عباسعلی زارعی سبزواری.



free b2evolution skin
27
بهمن

شبهات( آیا نام گذاری به عبدالنبی و عبدالحسین شرک است؟)

از جمله شبهاتی که وهابیت مطرح می کند، این است که آنان نام گذاری به عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول را شرک می دانند و در کتاب های خود می نویسند:

این اسامی همچون عبدالمسیح و امثال آن است که مسیحیان بر خود می گذارند. آنان مسیح را می پرستند، حال آنکه در اعتقادات مسلمانان، محمد تنها بنده و پیامبر خداست.

 

 

 

پاسخ

اشتباه وهابیت در این است که با آنکه خود را پیرو قرآن میدانند و در حفظ ظاهر قرآن تلاش دارند، اما همانند خوارج حروفش را فرا گرفته اند. آنان از فهم معانی آن درمانده اند؛ زیرا در قرآن، کلمه عبد فقط به معنای عبادت و بندگی و پرستش نیامده است. خداوند در قرآن میگوید:

 

 

 

وَ أَنکِحُوا الْأَیامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ. (نور: 32)

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را.

در این آیه خداوند لفظ عبادکم را می آورد و دستور میدهد به عباد خودتان زن بدهید که عباد به معنای نوکر و غلام است، نه به معنای پرستش کنندگان. ما هم وقتی میگوییم عبدالنبی یا عبدالحسین؛ یعنی کسی که افتخار نوکری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید جوانان بهشت را دارد و مطیع دستورهای آنان است. آیا اطاعت از آنان شرک است؟ این در حالی است که خداوند به اطاعت از آنان فرمان می دهد و می فرماید:

یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ. (نساء: 59)

ای کسانی که [به وحدانیت خداوند] ایمان آورده اید! از خدا و پیامبر خدا و فرماندارانتان که از جانب خدا و رسول حکم دارند، اطاعت کنید.

آیا عبدالحسین و عبدالنبی و عبدالرسول بودن شرک است؟ اگر بگویند عبد و مطیع بودن برای امثال این پاکان شرک است، می پرسیم کدام آیه و روایت از چنین کاری ما را بر حذر داشته است؟

منبع:

 پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

علی باقر شیخانی، حسین اسحاقی


free b2evolution skin
26
بهمن

شبهات

شفاعت
«شفاعت» از ماده «شفع» به معنای جفت است. علت اینکه به وساطت شخص برای نجات گناه کار شفاعت گفته می شود، این است که مقام و موقعیت شفاعت کننده و نیروی تأثیر او، با عوامل نجاتی که در وجود شفاعت شونده هست (هر چند کم و اندک باشد) به ضمیمه و کمک هم، موجب خلاص شخص گناه کار می گردند.

 

 

 

شفاعت، یکی از اصول مسلم اسلام است که همه فرق مسلمان به پیروی از آیات قرآن و روایات، آن را پذیرفته اند. هر چند در نتیجه شفاعت با هم اختلاف نظر دارند.

حقیقت شفاعت این است که انسان گرامی که در نزد خداوند، قرب و مقامی دارد، از خدای متعال خواهان بخشودگی گناهان و یا ارتقاء درجه انسانی دیگر گردد و از راه اولیای خدا و بندگان برگزیده او رحمت و آمرزش و فیض الهی به مردم برسد. همان گونه که هدایت الهی که از فیض های خداوند است، در این دنیا از راه پیامبران و کتب آسمانی او به مردم می رسد، آمرزش الهی نیز در قیامت، از همین راه به گناه کاران می رسد.

رسول گرامی صلی الله علیه و آله فرمودند: «پنج چیز به من ارزانی شد … و شفاعت به من عطا شد، پس آن را برای امت خود ذخیره نمودم». 

 

 

 

در احادیث اسلامی دعای مسلمان در حق مسلمان دیگر شفاعت شمرده شده است. ابن عباس از پیامبر نقل می کند که هرگاه مسلمانی بمیرد و بر جنازه او چهل مرد - که شرک نمی ورزند - نماز بگزارند، خداوند شفاعت آنها را درباره وی می پذیرد. 

در این حدیث دعاکننده به عنوان شافع معرفی شده است. البته گفتنی است که شفاعت، مطلق و بدون قید و شرط نیست، بلکه شرایطی دارد:

١. شفیع از جانب خدا باید اذن داشته باشد. قرآن مجید در این باره می فرماید:

«لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» (مریم:٨٧)

آنان هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد.

همچنین درآیه دیگر می فرماید:

«یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً» (طه: ١٠٩)

در آن روز شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند به او اجازه داده و به گفتار او راضی است.

٢. شخص مورد شفاعت نیز باید شایستگی دریافت فیض الهی را از طریق شفیع پیدا کند؛ یعنی رابطه ایمانی او با خدا و پیوند روحی وی با شفیع، برقرار باشد، بنابراین کافران که رابطه ایمانی با خداوند ندارند و برخی از مسلمانان گناه کار؛ مانند گروه بی نماز و آدم کش که فاقد پیوند روحی با شفیع هستند، مورد شفاعت قرار نمی گیرند.

قرآن درباره افراد بی نماز و منکران روز رستاخیز می فرماید: « فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَهُ الشَّافِعِینَ » ؛ «ازاین رو، شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی بخشد» . (مدثر: 4٨)

همچنین درباره ستمگران می فرماید:

«ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» (مؤمن: ١٨)

برای ستمکاران دوستی وجود ندارد، و نه شفاعت کننده ای که شفاعتش پذیرفته شود.

بنابراین خداوند دعای اولیای خودش را در زندگی دنیوی سبب آمرزش قرار داده است چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به فرموده قرآن از کسانی بود که دعایش در حق گناه کاران مستجاب می شد:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (نساء: 64)

واگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.

در روز رستاخیز نیز دعا و وساطت ایشان می تواند سبب آمرزش یا بالا رفتن درجه بعضی از مردم شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: «شفاعت من در روز رستاخیز، از آن کسانی از امت من است که مرتکب گناهان کبیره شده اند» . 

 

 

 

اما فرقه وهابیت، شفاعت از اولیای خدا را حرام می داند. «ابن تیمیه» می گوید: «اگر کسی بگوید: از پیامبرصلی الله علیه و آله به جهت نزدیکی به خدا می خواهم تا شفیع من در این امور باشد، این از کارهای مشرکان است» . 

دلیل آنها بر شرک بودن شفاعت این است که خداوند بت پرستان حجاز را ازآن رو مشرک خوانده است که آنها از بت ها طلب شفاعت می نمودند و در مقابل آنها به ناله و زاری می پرداختند و درخواست وساطت می کردند؛ چنان که آیه زیر بر آن گواهی می دهد:

«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَ-ضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» (یونس: ١٨)

آنها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند و نه سودی می بخشد و می گویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند.

بنابراین هر نوع شفاعت خواهی از غیر خدا، شرک و پرستش شفیع خواهد بود.

پاسخ: این آیه کوچک ترین دلالتی بر مقصود آنان ندارد، و علت مشرک بودن آنان از نظر قرآن این است که بت ها را می پرستیدند تا سرانجام آنها را شفاعت کنند نه اینکه از بت ها شفاعت خواسته باشند؛ زیرا اگر شفاعت خواهی از بت ها، پرستش آنها بود، دیگر دلیلی نداشت که بعد از « وَ یَعْبُدُونَ » جمله « وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا » آورده شود.

عطف این دو جمله به هم، نشان می دهد که موضوع پرستش بت ها غیر از مسئله شفاعت خواهی از آنان بوده است. پرستش بت ها نشانه شرک و دوگانه پرستی است و شفاعت خواهی از سنگ و چوب عمل احمقانه و دور از منطق و علم است.

این آیه هرگز دلالت ندارد که شفاعت خواهی از بت ها پرستش آنها است، چه رسد به اینکه شفاعت خواهی از اولیای حق و عزیزان درگاه وی نشانه پرستش آنها باشد. 

بنابراین علاوه بر آیات قرآن که دلالت بر مشروعیت و تجویز شفاعت دارد، شواهد روایی و تاریخی بسیاری بر رویکرد مسلمانان از گذشته تاکنون بر اعتقاد به شفاعت وجود دارد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله دراین باره می فرمایند: «شفاعت من در روز رستاخیز، از آن کسانی از امت من است که مرتکب گناهان کبیره شده اند» . 

 

 

 

حتی در متن زیارتنامه هایی که علمای اهل سنت در کتب خویش آورده اند، مسئله توسل و شفاعت مطرح است، که به یک مورد آن اشاره می شود.

در یکی از زیارت ها خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

. . . سلام بر تو ای پیامبر رحمت و ای شفیع امت! . . .

درود خدا بر بهترین مکانی که جسم پاک تو را در برگرفته است.

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما مهمانان تو و زائران حرمت، از شهرهای دور، با پیمودن دشت ها و بیابان ها به زیارت تو آمده ایم و شرافت یافته ایم که در پیشگاه تو فرود آییم، تا به شفاعت تو دست یابیم و به یادگارها و آثار بازمانده از تو بنگریم و برخی از حقوق تو را ادا کنیم و تو را در پیشگاه پروردگارمان شفیع قرار دهیم. بار گناهان کمرهای ما را شکسته است و تو شفیعی هستی که شفاعتت پذیرفته است و ما را به شفاعتت وعده داده اند، پس در پیشگاه خدا شفیع ما باش و از پروردگار بخواه که ما را بر سنت تو بمیراند و در زمره همراهانت برانگیزد. . . شفاعت، شفاعت، یا رسول اللهصلی الله علیه و آله! . . . 

یکی از علمای اهل سنت می نویسد:

زائر پیامبر صلی الله علیه و آله به آن حضرت توسل جوید و در توسل به او، از خداوند به جاه و مقام وی مسئلت کند؛ زیرا توسل به حضرتش کوه های گناه و بارهای سنگین معاصی را فرو می ریزد. برکت شفاعت او و عظمتش در پیشگاه پروردگار، در حدی است که هیچ گناهی یارای ماندن در برابرش نیست. هرکس جز این عقیده داشته باشد، محرومی است که خداوند، چشم بصیرتش را کور کرده و دلش را به گمراهی کشانده است. آیا مخالف این عقیده، این آیه را نشنیده است: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ. . .» . 

در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله ، گناه کاران برای درخواست مغفرت به حضور وی می رسیدند و آن حضرت نیز به آنان، نسبت شرک نمی داد. در سنن ابن ماجه از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:

آیا می دانید که خدا امشب مرا بین چه چیزهایی مخیر فرمود؟ گفتیم: «خدا و پیامبر بهتر می دانند» . فرمود: «او مرا مخیر ساخت بین اینکه نصف امت من وارد بهشت گردند و بین شفاعت، پس شفاعت را اختیار نمودم» . گفتیم: «ای پیامبر خدا، از پروردگار خود بخواه که ما را شایسته شفاعت گرداند» . فرمود: «شفاعت، برای هر مسلمانی خواهد بود» 

در این حدیث به روشنی، یاران پیامبر از خود او درخواست شفاعت می کنند و می گویند: «أدع الله. . .»

منبع: زیارت(آثار،آسیب ها و شبهات) محمد رضا اسلامی ندوشن 


free b2evolution skin
19
بهمن

شبهات

توسل
«توسل» در لغت به معنای چیزی است که انسان به سبب آن به مقصود خود رهنمون می شود. در اصطلاح به این معناست که بنده، چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله قرب و نزدیکی اش به خدا گردد. 

یکی دیگر از عقاید مسلّم اسلامی، که وهابیت آن را انکار می کند، توسل است.

 

 

 

«عبدالعزیز بن باز» مفتی سابق سعودی می گوید:

توسل به جاه و برکت یا حقِ کسی، بدعت است، ولی شرک نیست؛ از همین رو هرگاه کسی بگوید: «اللّهم إنّی أسألک بجاه أنبیائک أو بجاه ولیک فلان أو بعبدک فلان أو بحقّ فلان أو برکه فلان» جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است. 

 

 

 

«شیخ صالح بن فوزان» می گوید:

هرکس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه هایی بین خود و خداوند قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است… و اگر به وسائط متوسل شود (به جهت جاه و مقام آنان) بدون آنکه آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسائل شرک است

 

 

 

این در حالی است که آیات متعدد قرآن و شواهد تاریخی و همچنین فتاوای اهل سنت بر خلاف این نظریه نادرست است.

«زینی دحلان» می گوید:

هرکس ذکرهای پیشینیان و دعاها و اوراد آنان را دنبال کند، در آنها مقدار زیادی از توسل به ذوات مقدسه می یابد. کسی بر آنان ایراد نگرفت، تا اینکه این منکران (وهابیان) آمدند. اگر قرار باشد که نمونه های توسل را جمع کنیم، کتابی عظیم می شود. 

«نووی» در برخی از کتاب هایش قائل به استحباب توسل شده است

 

 

 

نورالدین سمهودی می گوید:

استغاثه و شفاعت و توسل به پیامبر و جاه و برکت او نزد خداوند از کردار انبیا و سیره سلف صالح بوده و در هر زمانی انجام می گرفته است؛ چه قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتی در حیات دنیوی و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحیح باشد، همان گونه که در حدیث غار آمده، توسل به پیامبر اولی است. 

«حسن بن علی سقاف شافعی» می گوید:

توسل، استغاثه، طلب شفاعت از بزرگ مردم (محمد پیامبر و چراغ تاریکی ها) از امور مستحبی است که بر آن تأکید فراوان شده است، به ویژه هنگام گرفتاری ها، و سیره علمای اهل عمل و اولیای اهل عبادت، بزرگان محدثین و امامان سلف بر این بوده است. 

غماری در مقدمه کتابش می نویسد: «استحباب توسل در مذهب شافعی و دیگران (حنبلی، حنفی، مالکی) ، شایسته شمرده شده است» . 

 

 

 

 مواردی از توسلات انبیا و اولیای خدا در قرآن و روایات

«احمد بن حنبل» ، «ترمذی» ، «ابن ماجه» و «بیهقی» از «عثمان بن حنیف» روایت می کنند:

مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: اگر خواستی دعا می کنم و اگر صبر کنی برای تو بهتر است. عرض کرد: دعا بفرمایید. پیامبر به او فرمود: وضوی نیکو بگیر و این دعا را بخوان:

«اللّهمّ إنّی أَسألکَ وَ أَتوجَّهُ إلیکَ بِنَبیکَ مُحمّد نَبی الرَّحْمه. یا مُحمَّد إنّی تَوجَّهتُ بکَ إلی ربّی فی حاجتی فَتُقضَی لی. اللّهمَّ شفّعه فیَّ» . 

شخصی نزد پیامبر، از ضعف حافظه خود شکایت کرد. حضرت با دست نهادن بر سینه اش، به شیطان دستور داد که از درون او دور شود. از آن پس حافظه او قوی گشت و هر چه را می شنید، در یادش می ماند. فرزندان یعقوب به آن حضرت متوسل شدند تا در پیشگاه خدا برای آنان استغفار کند «قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ» (یوسف: ٩6) گفتند: پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم.

 

 

 

آنان در واقع آمرزش خود را از خدا می خواستند نه از حضرت یعقوب، و فقط در این کار حضرت یعقوب را واسطه قرار داده بودند؛ زیرا یعقوب پیش خدا آبرومند بود و خداوند دعای او را رد نمی کرد. به دنبال آن توسل، حضرت یعقوب فرمود: «قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (یوسف:٩٧) گفت به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است. همچنین امت موسی از آن حضرت درخواست کمک نمودند:

« وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً. . . » (اعراف: ١6٠)

و هنگامی که قوم موسی (در بیابان) از او تقاضای آب کردند، به او وحی فرستادیم که: عصای خود را بر سنگ بزن، ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست.

«وَ إِذِ اسْتَسْقی مُوسی لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً. . .» (بقره: 6٠)

و (به یاد آورید) زمانی را که موسی برای قوم خویش، آب طلبید، به او دستور دادیم عصای خود را بر آن سنگ مخصوص بزن، ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشید.

درباره پیامبر صلی الله علیه و آله، خداوند متعال می فرماید:

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً» (نساء: 64)

واگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، قطعاً خدا را توبه پذیر مهربان می یافتند.

علاوه بر آنچه گذشت، درباره توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله، روایات زیادی وجود دارد که صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله در مهم ترین مشکلاتشان به ایشان متوسل می شدند.

 

 

 

برخی از روایات و گزارش های تاریخی 

«انس بن مالک» می گوید:

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم مدینه دچار خ-شکسالی شدند. در روز جمعه هنگامی که پیامبر خطبه می خواند، مردی برخاست و گفت: «ای پیامبر خدا! کشتزارها و حیوانات ما در حال هلاک شدن هستند، از خدا بخواه که ما را سیراب گرداند» ، پیامبر صلی الله علیه و آله دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود. ان-س می گ-وی-د: «به قدری ب-اران بارید که آب بر منازل هم جاری شد» ، جمعه دیگر همان مرد ب-رخ-اس-ت، و گ-ف-ت: «ی-ا رسول الله! خانه های ما در حال ویران شدن است، از خدا بخواه که باران بایستد» . پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به آسمان کرد، باران قطع شد و بر اطراف مدینه بارید. 

حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

شخصی سه روز بعد از دفن رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد و خود را روی قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله انداخت و خاک آن را بر سر ریخت و عرض کرد: «ای رسول خدا! گفتی، ما هم گفتارت را شنیدیم، از جانب خداوند بود، ما نیز اطاعت کردیم، از جمله آیاتی که بر تو نازل شد، این بود: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاءُوکَ» ، من به خود ظلم کرده ام، آمده ام تا برایم استغفار نمایی» ، از داخل قبر ندا داده شد که تو به طور حتم بخشیده شدی. (2)

دانشمندانی چون «ابن حیان» ، «ابن خزیمه» ، «ابوعلی خلال» ، «شیخ الحنابله» در زمان گرفتاری، به قبور اهل بیت پیامبر علیه السلام متوسل می شدند. 

در صحیح بخاری آمده است:

در سال هایی که قحطی و کم آبی می شد، عمربن الخطاب برای طلب باران به عباس عموی رسول الله صلی الله علیه و آله متوسل می شد و می گفت: «خدایا ما متوسل می شدیم به تو، به نبی مان [رسول الله صلی الله علیه و آله] پس باران نازل می کردی و ما را سیراب می کردی و [اکنون که رسول الله صلی الله علیه و آله در بین ما نیست] متوسل

می شویم به تو، به عموی پیامبر، پس مارا سیراب کن» ، پس سیراب می شدند. 

علامه امینی در توجیه توسل می فرماید:

توسل بیش از این نیست که شخصی با واسطه قراردادن ذوات مقدسه به خدا نزدیک شود و آنها را وسیله برآورده شدن حاجات خود قرار دهد؛ زیرا آنان نزد خدا آبرومندند؛ نه اینکه ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هایش دخیل بداند، بلکه آنان را مجاری فیض، حلقه های وصول واسطه های بین مولی و بندگان می داند. . . با این عقیده که تنها مؤثر حقیقی در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام کسانی که متوسل به ذوات مقدسه می شوند، همین نیت را دارند، حال این چه ضدیتی با توحید دارد؟ 

 

 

از این بیان معلوم شد که گفتن، یا رسول الله(صلی الله و علیه و آله وسلم)، یا علی(علیه السلام)، یا حسن(علیه السلام) و یا حسین(علیه السلام) و اسامی دیگر امامان (علیهم السلام) توسل(صدا زدن) است نه عبادت، همچنین متوسل شدن به رسول الله صلی الله علیه و آله و سایر اولیای خدا عبادت نیست، بلکه واسطه قرار دادن است؛ همان طور که خدا امر کرده مسلمانان نزد رسول الله صلی الله علیه و آله آمده و او برایشان طلب مغفرت کند.

 

 

 

با این بیان بطلان تفکر شرک بودن توسل روشن گردید؛ زیرا آیات و روایات صحت توسل چه در زمان حیات و چه پس از مرگ انبیا و اولیا الهی را ثابت می کند.

منبع: زیارت(آثار،آسیب ها و شبهات)

محمد رضا اسلامی ندوشن

 


free b2evolution skin
18
بهمن

شبهه

تبرک
تبرک در لغت به معنای طلب برکت است و برکت به معنای زیادی و رشد یا سعادت است. 

در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزی یا حقیقتی که خداوند متعال برای آنها امتیاز و مقام خاصی قرار داده است؛ همانند لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبر صلی الله علیه و آله یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفاتش.

 

 

 

مسئله تبرک یکی از مسائل اختلافی بین وهابیان و مسلمانان است. در عقاید فرقه وهابیت، تبرک به آثار صالحین و اولیای الهی و اماکن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان به شدت انکار شده است؛ و آن را از مصادیق شرک می دانند و با کسانی که این عقیده را دارند، مبارزه می کنند. آنها به حرمت تبرک فتوا داده اند، چنان که «صالح بن فوزان» -از مفتیان وهابیان - می گوید:

سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرک به این تربت و تقرب به ولی باشد، شرک اکبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجد الأقصی، بدعت است. 

 

 

 

«ابن عثیمین» می گوید: «تبرک جستن به پارچه کعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زیرا در این باره از پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی نرسیده است» . 

گروه دائمی مفتیان وهابیان می گویند:

 توجه کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها و تبرک به آنها بدعت و نوعی شرک و شبیه به عمل کفار در جاهلیت است. 

حاکم در مستدرک نقل می کند:

مروان بن حکم، وارد مسجد شد و مردی را دید که صورت بر قبر نهاده است، گردن او را گرفت و گفت: «می دانی چه می کنی؟» وقتی آن مرد صورتش را برداشت، مروان دید که ابوایوب انصاری است، او خطاب به مروان گفت: «من نزد سنگ نیامده ام، نزد پیامبرصلی الله علیه و آله آمده ام. ای مروان از پیامبرصلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: آن گاه که دین را صالحان رهبری کنند بر آن گریه نکنید، آن گاه گریه نمایید که نا اهلان رهبر باشند» . 


یکی از شبهاتی که وهابیان در مسئله تبرک مطرح می کنند این است که چرا شیعیان هنگام زیارت، در و دیوار حرم را می بوسند و به آنها تبرک می جویند؟

 

 

 

پاسخ این است که تبرک به آثار اولیای خدا، مسئله ای نیست که هم اکنون در میان گروهی از مسلمانان پدید آمده باشد، بلکه ریشه این رفتار را در زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و صحابه آن حضرت می توان یافت.

نه تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یاران آن بزرگوار، بلکه در میان امت پیامبران پیشین نیز این امر وجود داشته است. علاوه بر این، دلایل فراوانی بر مشروع بودن تبرک به آثار اولیاء، در کتاب و سنت وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

یوسف صدیق هنگامی که خود را به برادران خویش معرفی کرد و آنان را بخشید فرمود: « اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً » ؛ «این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می شود» . (یوسف:٩٣)

سپس خداوند می فرماید:

« فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً » (یوسف:٩6)

اما هنگامی که بشارت دهنده آمد آن (پیراهن) را بر صورت او افکند؛ ناگهان بینا شد.

این سخن گویای قرآن، نه تنها گواه روشنی بر تبرک جستن پیامبر خدا (حضرت یعقوب علیه السلام) به پیراهن پیامبری دیگر (حضرت یوسف علیه السلام) است، بلکه بیانگر آن است که این پیراهن، موجب بازگشت بینایی حضرت یعقوب (علیه السلام) گردید.

زمخشری می گوید:

تابوت، صندوق تورات بوده است، و هرگاه حضرت موسی علیه السلام در صدد جنگ برمی آمد، آن را بیرون می آوردند و در منظر بنی اسرائیل قرار می دادند تا با دیدن آن آرام شوند و در جهاد سست نگردند. 

رسول گرامی اسلامصلی الله علیه و آله نیز به هنگام طواف خانه خدا، حجرالاسود را استلام می نمود و یا می بوسید. در صورتی که اگر لمس کردن و یا بوسیدن سنگی، شرک به خدا بود، هرگز پیامبر به چنین کاری مبادرت نمی ورزید.

در کتب صحاح، مسانید، تاریخ و سنن، روایات فراوانی درباره تبرک جستن صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله به آثار آن حضرت، مانند لباس، آب وضو، ظرف آب و. . . به چشم می خورد که به روشنی دلالت بر مشروعیت تبرک دارد.

بخاری در صحیح خود، در ضمن روایتی طولانی که شرح برخی از ویژگی های پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران او را دربردارد، چنین می نویسد: «هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وضو می گرفت، نزدیک بود مسلمانان، (بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت) با هم بجنگند» . 

همچنین در جای دیگر آمده است که تارهایی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله نزد «ام سلمه» زوجه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد. 

قاضی عینی درباره موی پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید:

نزد ام سلمه تعدادی از موی پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در ظرفی نگهداری می کرد و همیشه مردم هنگامی که مریض می شدند، به آن تبرک می جستند و از آن استشفا می نمودند، و موی حضرت را برداشته و در ظرفی از آب گذاشته و آن را می آشامیدند و بدین صورت شفا می یافتند. 

مسلم در صحیح خود می نویسد: «کودکان را نزد پیامبر می آوردند و آن حضرت به منظور تبرک آنان، دعا می کرد» . 

انس می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله بر امّ سلیم وارد شد و از مشکی که بر دیوار آویزان شده بود؛ آب آشامید. امّ سلیم مشک را برداشته و دهانه آن را بریده و برای تبرک نزد خود نگاه داشت. 

همچنین صحابه می کوشیدند تا از جایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن آب نوشیده بود، آب بنوشند. انس بن مالک می گوید:

کارگران مدینه هر صبح با ظرف هایی از آب می آمدند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله با فروبردن دست در آنها، آن آب ها را تبرک کنند و حضرت چنین می کردند، حتی درروزهای بسیار سرد. 


 

انس بن مالک در روایتی می گوید: «سلمانی، سر رسول خدا صلی الله علیه و آله را می تراشید و هر موی آن حضرت در دست یکی از صحابه بود که بدان تبرک می جست» . 

ابوجحیفه می گوید:

در مکانی به نام حمراء ادم بودم که بلال آب وضوی پیامبر را بیرون آورد و مردم برای گرفتن قطره های آن با هم مسابقه می گزاردند تا به آن تبرک جویند. 

«ابوایوب انصاری» می گوید:

بعد از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد خانه ما شد؛ من برای حضرتش غذا می آوردم، هنگامی که ظرف غذا را بر می گرداندم، من و همسرم از محل دست های پیامبر صلی الله علیه و آله در غذا به نیت تبرک برمی داشتیم و استفاده می کردیم. 

«ابن سعد» می گوید:

از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار چاه بضاعه آمد و با دلوی از چاه آب کشید و با آن وضو گرفت و بقیه آن را داخل چاه ریخت. بعد از این جریان هرگاه شخصی مریض می شد، از آن چاه آب می کشیدند و او را می شستند، فوری شفا می یافت.

«حنظله» می گوید:

جد من مرا خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله برد و گفت: من پسرانی بزرگ و کوچک دارم که این کوچک ترین آنهاست. برای او دعا بفرمایید. پیامبر صلی الله علیه و آله دستی بر سر من کشید و فرمود: خداوند بر سعادتت بیفزاید، راوی می گوید: با چشم خود دیدم که بیمارانِ صورت باد کرده یا حیوانات  ورم کرده را نزد حنظله می آوردند و او با «بسم الله» دست بر سر خود می کشید و می گفت: این جای دست رسول خدا صلی الله علیه و آله است. سپس محل ورم کرده را مسح می کرد و ورم برطرف می شد. 

«صفیه» می گوید:

هرگاه عمر بر ما وارد می شد، دستور می داد تا کاسه ای که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ما بود به او دهیم، سپس آن را از آب زمزم پر می نمود و از آن می آشامید و (به قصد تبرک) بر صورتش می پاشید. 

«عبدالله بن محمد انصاری» می گوید:

همراه فقیه و ادیب مالکی به دمشق رفتیم، او تصمیم داشت که کفش مبارک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را که در دار الحدیث الاشرفیه بود، زیارت کند، من همراهش بودم. چون نگاهش به آن کفش مبارک افتاد، سر را برهنه کرد و به بوسیدن آن پرداخت و آن را بر صورت خود مالید و اشک هایش جاری بود و شعری را به این مضمون می خواند که اگر به مجنون گویند آیا لیلی و وصال و دیدار او را می خواهی، یا دنیا را با آن چه در آن است؟ خواهد گفت: غباری از خاک کفش لیلی برایم محبوب تر و برای درد عشقم شفابخش تر است. 

درکتاب های سنن و آداب، یکی از مستحبات زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله، تبرک جستن به آثار نبوی و اماکن مقدسی است که از دوران های گذشته به یادگار مانده است.

«خطیب شربینی» می گوید:

مستحب است که حاجی به سایر مشاهد و اماکن مدینه هم برود که نزدیک به سی محل می شود و مردم مدینه آنها را می شناسند. همچنین مستحب است زیارت بقیع و مسجد قبا و رفتن به سراغ چاه اریس و نوشیدن و وضو ساختن از آب آن، همچنین بقیه چاه های هفتگانه ای که در مدینه است. 

این موارد بخشی از روایات اهل سنت بر جواز تبرّک به آثار اولیای خداست. مسلمانان تنها به پاس احترام پیشوایان خود و پیشتازان دین خدا و به منظور ابراز محبت بی شائبه خود به آن آثار تبرک می جویند. اگر شیعیان هنگام زیارت حرم پیامبر و اهل بیت علیهم السلام، ضریح را می بوسند، و یا در و دیوار را لمس می کنند، تنها بدان جهت است که به پیامبر گرامی و عترت او عشق می ورزند و این یک مسئله عاطفی، انسانی است که در وجود یک انسان شیفته، تجلی می یابد.

منبع:زیارت (آثار،آسیب ها و شبهات)

محمدرضا اسلامی ندوشن


free b2evolution skin