20
اردیبهشت

استخدام شو، حجابتو بردار!

 حجاب و پوشش مناسب نداشتن  از مسائلی است که میتواند سلامت فرد،خانواده و جامعه را تهدید کند و تأثیرات آسیب زا و جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد.

 

 


free b2evolution skin
20
اردیبهشت

ستاره هایی که محجبه شدند(ديامز خواننده معروف تازه مسلمان فرانسوي)

 بدون حجاب، ایمان به خدا بی‌معناست،دین اسلام ساده‌تر و روشن‌تر از دینی است که درآن بزرگ شدم یعنی مسیحیت. در قرآن تاریخ پیامبران را می‌خوانم انسان‌هایی که من از آن‌ها تحمل، صبر و بخشش را یاد گرفتم. هدف من حتی اگرساده به نظر برسد، این است که هر روز که از خواب بلند می‌شوم سعی کنم بهتر از دیروز باشم.

 

 


ملانی جورجیادیز”، با نام هنری “دیامز”، خواننده مشهور رپ فرانسوی
 “ملانی جورجیادیز”، با نام هنری “دیامز”، خواننده مشهور رپ  فرانسوی است که  پدری یونانی و مادری فرانسوی دارد. درچهار سالگی به‌همراه والدینش برای ادامه زندگی به پاریس رفت و در یکی از محله‌های فقیرنشین این شهر سکنی گزید. وی خوانندگی را از سال ۱۹۹۴  در گروه خوانندگی جوانان آغاز کرد وبه دلیل استعداد زیادش توانست طی چند سال به شهرت برسد. «دیامز» دارای شخصیتی قوی و صدایی ویژه است. او چند وقت اخیر و به‌وی‍ژه پس از شهرت یافتن، دچار مشکلات روحی، روانی و عاطفی بسیار زیادی شده بود و از آن به شدت رنج می‌برد همین امرموجب گوشه‌گیری و سکوت و انزاوی او شده بود؛ به‌صورتی‌که حتی زمانی می‌خواست خودکشی کند. اما وقتی مسلمان شد چیزهایی تازه‌ای در زندگی کشف کرد. اجازه بدهید تا با هم مصاحبه او را دنبال کنیم و از زبان خودش این ماجرا را بشنویم.

 

 

چرا سکوت خودتان را شکستید؟

پس از آن‌چه که به اصطلاح «رسوایی» است و بیشتر به‌عنوان گذشته، پشت سر من بود یعنی تیمارستان، جنون، رسیدن به پوچی و نیستی. با مسلمان شدن دوباره متولد شدم. اسلام در من تغییرات زیادی ایجاد کرد، به‌خصوص این‌که من یک عمر به دنبال شهرت بودم و تلاش می‌کردم تا به این موقعیت برسم. به خودم گفتم: ” بس کن! کمی برای پیشرفت بالغ شو! شاید یک روز کتابی در   این‌باره بنویسم من عاشق کلماتم، آن‌ها من را به سمت رپ هدایت کردند و امروز من  به آرامش رسیده‌ام. سرگذشت من تا حد زیادی مانند سایر هنرمندان است.

 

 

آخرین کنسرت شما در دسامبر ۲۰۱۰ بود. آیا این نوعی بازنشستگی از کارتان است؟

اگر ازاین طریق به زندگی بدون استرس برسم، بله. اگر ازاین طریق بتوانم مانند یک فرد عادی ‌زندگی کنم و مانند دیگران در مسایل دیگر هم وارد شوم، بله. قبل ازاین‌، من به زمان فکر نمی‌کردم. گرداب زندگی دیامز  ۲۰۰۰۰ ساعتی بود که پیش از این زندگی کرده بود، شور و شوقی نداشتم و هیچ چیز مانع ‌نگرانی واضطراب من نمی‌شد، نه پول، نه شکوه و نه زندگی مجلل و… همه این‌ها را به‌عنوان ضرورت زندگی در اختیار داشتم اما باز تنها بودم.

 

 

اسلام چه چیزی به شما داد؟

دین اسلام ساده‌تر و روشن‌تر از دینی است که درآن بزرگ شدم یعنی مسیحیت. در قرآن تاریخ پیامبران را می‌خوانم انسان‌هایی که من از آن‌ها تحمل، صبر و بخشش را یاد گرفتم. هدف من حتی اگرساده به نظر برسد، این است که هر روز که از خواب بلند می‌شوم سعی کنم بهتر از دیروز باشم.

 

 

 

چه ارزش‌هایی در کودکی ‌آموخته‌اید؟

بچه‌ها در خانواده هستند و من این آموزش‌هایی را که دارم ازمادرم، پدربزرگ و مادربزرگم دریافت کرده‌ام دوست داشتم‌ این‌ها را ادامه بدهم حتی قبل از این‌که مذهبی شوم، اما وقتی موسیقی زندگی من را کاملا پرکرد، مثل این بود که من دربیابان لم یزرع بودم و راه می‌رفتم، راه می‌رفتم، راه می‌رفتم تا به معنویت برسم و ازآن به‌عنوان یک راه درمانی استفاده ‌کنم.

 

 

 

شهرت شما از بین رفته اما آیا موسیقی رپ را کنار گذاشتید؟

من زندگی بدنامی را سپری نکرده‌ام. قبول دارم که خیلی از شادی‌هایم درتماس با مردم صورت گرفت اما صادقانه عمل می‌کردم، با این حال تلاشی که داشتم به‌نظرم برای به دست آوردن آزادی‌های بود که ازدست داده بودم. من در ترانه‌هایم گریه می‌کردم. موسیقی رپ درمان من بود هر آن‌چه برایم اتفاق می‌افتاد را می‌نوشتم به مدت ده سال دردم را روی کاغذ نوشتم که به صورت یک مجموعه درآمده است؛ در یک زمانی ناراحتی من فراتر ازکلمات شد، آن وقت بیشتر از نوشتن تمایل داشتم تا یک ترانه خوب بگویم و مردم آن را لمس کنند. وقتی درمان من درکلینیک روانپزشکی تمام شده بودم فرار کردم و به یک شخصیت پناه بردم؛ وقتی که درخانه‌ام تنها بودم ازخودم می‌پرسیدم که می‌توانم کارهای خوبی انجام بدهم؟ آن زمان دیگر دیامز تنها نیست؟! ستاره بودن چه معنایی دارد؟ من درجایگاهی که بودم خیلی احساس گناه می‌کردم خودم را  خاص نمی‌دانستم.

 

 

 

درآن زمان، شما روی موسیقی متمرکز بودید و با انگیزه آن را دنبال می‌کردید آیا حالا ایمان را جایگزین آن کرده‌اید؟

هرگز نمی‌توانم این‌ها را با هم مقایسه کنم. امروز، من تنها برای خدا و عشق به او زندگی  می‌کنم. دیگر احساس تنهایی و نگرانی ندارم. زندگی من معنا و مفهوم پیدا کرده است. یک واقعیت روزانه است که من هر روز پنج بار با عمق جان دعا می‌کنم (نماز می‌خوانم).

 

 

 

شما در کتاب‌تان آورده‌اید که بابت داشتن حجاب از مردم خجالت نمی‌کشم آیا فکرمی‌کنید این دیدگاه شما با توجه به عکس‌هایی که از شما منتشر شده باعث شوکه شدن عده‌ای نمی‌شود؟

درک می‌کنم، اولش برای خودمن هم تعجب‌آور بود. انتشارعکس‌هایم در پاریس بعد از مسلمان شدن بازی بسیار  خشونت‌آمیزی بود. این من را اذیت می‌کند. آن‌ها عکس‌های خصوصی من را به سرقت برده‌اند. قبل از این‌که تصاویرم منتشر شود، به خودم می‌گفتم که اگریک روز بخواهم با پوشش حجاب در ملاء‌عام حاضر شوم، کم کم خواهد بود. منتظر یک فرصت بودم. کاری به زمان نداشتم فراتر رفته بودم چون من غرق شده بودم. درواقع درمن تحولی ایجاد شده بود که حاکی از اخلاق، مهربانی، محبت و صلح، و در مقابل تعصب من و بدی‌های من بود. این کتاب هشداری بود که باید اعتراف کنم مسکنی درمقابل همه دروغ‌هایی بود که به من نسبت داده شد. نمی‌فهمم چگونه می‌توان از ایمان صحبت کرد ولی حجاب نداشت. این دو از هم جداناپذیر هستند.

 

 

 

چه دلیلی برای داشتن حجاب داری؟

هنگامی که شما کتاب من را می‌خوانید متوجه می‌شوید که این تنها دیدگاه من نیست. اجازه بدهید قبل از آن توضیحی بدهم. آیا زن چادری و محجبه یا کسی که به اسلام گرایش پیدا کرده استقلال فکری و عاطفی ندارد؟ در صورتی‌که ‌حجاب به او شجاعت، شخصیت، صبر، اعتقاد راسخ، معنویت قوی می‌دهد. حجاب من رابطه با خداست. خودم به تنهایی تصمیم گرفته بودم باحجاب شوم. من با  همه اعضا و جوارحم می‌دانم باید باحجاب باشم هنگانی که در مکان‌های شلوغ به من خیره می‌شوند آسوده هستم من با حجاب خودم را دریافتم.

 

 

 

حجاب شما بیشتر از ترانه‌هایی که دردفاع از زنان و شرایط زمان به شیوه مردانه می‌خواندید باعث تعجب شده است آیا شما سخنگوی گروه فمینیست هستید؟

هرگز ادعایی نداشته‌ام وهمیشه ازاین‌که نقش راهنما و لیدر را داشته باشم خودداری کرده‌ام. من به‌عنوان یک زن از زنان  صحبت می‌کردم که درانتخاب‌شان آزادی داشته باشند دراین رابطه با شما موافقم و نظرم تغییر نکرده است. اما چرا  مبارزه علیه ممنوعیت حجاب فمینیستی است؟!

شاید به این دلیل که زنان (فمینیست) برای پوشش شلوار جین، دامن کوتاه مبارزه کرده‌اند ؟

من، من برای حجاب خودم مبارزه آرام می‌کنم، البته قبل ازاین هم آزاد بودم اما چرا نباید آزادی من بیشتر باشد وحجاب داشته باشم؟ کم کم فهمیدم که این مساله باعث ناراحتی  خیلی‌هاست .

 

 

کتاب شما تبلیغ دینی ندارد اما خودتان یک مصداق در کتاب هستید

کلمه، تبلیغ چیزی نیست که من انتظارداشتم. هرکسی حق دارد از زندگی خودش بگوید که من خوشبخت هستم پس چرا آن را با دیگران به اشتراک نگذارد؟ وقتی که حجاب من به چشم می‌آید، مثل این است که روسری من، یک معضل در فرانسه شده است زیرا خیلی شنیده‌ام که می‌گویند این یک اقدام سیاسی و شورشی است.

 

 

منتقدان شما می‌گویند با وجود قانون حجاب در کشورهای اسلامی، زنان این کشورها آزادی ندارند

من همیشه قائل به آزادی بوده‌ام. اما مسئول آن‌چه که در کشور افغانستان یا هرجای دیگری اتفاق می‌افتد نیستم. من می‌توانم ازحجاب در فرانسه صحبت کنم، زیرا در فرانسه زندگی می‌کنم.  احساس عدم تمایل به حرف زدن دراین‌باره هم ندارم، به‌خاطراین‌که این مسئولیت سنگینی است. خیلی‌ها درباره حجاب نمی‌دانند و من نمی‌توانم به همه سوالات آن‌ها پاسخ بدهم ولی نسبت به حجابم پایبند هستم.

 

 

در مورد دختر کوچک‌تان به ما بگویید .

من زمانی که این کتاب را نوشتم که انتظار تولد دخترم «مریم» را می‌کشیدم. هنگامی که او به دنیا آمد معنای واقعی قدرت عشق را حس کردم و اینکه چه شادی‌ای‌! زنان با زایمان به دست می‌آورند این‌که به یاد داشته باشیم از کجاآمده‌ایم و روی این مساله فکر کنیم.

 

 

امروز شما در آرامش هستید آیا برنامه‌ای برای ادامه کار ندارید؟

ترجیح می‌دهم درمورد آینده به موسیقی رپ فکر نکنم. نیازی به موسیقی احساس نمی‌کنم چیز دیگری به زندگی من آرامش داده است. خانواده‌ام را دارم. می‌خواهم به آموزش بپردازم و به کودکان یتیم در آفریقا کمک کنم. بعد از آن نوشتن را دوست دارم. قبل ازاین زندگی من مثل یک ماراتن بود، دیگر از آن خسته شدم .

منبع:رهیافته


free b2evolution skin
18
اردیبهشت

ستاره هایی که محجبه شدند(دختر مانکن فرانسوي که مسلمان شد)

«فا بیان» دختر ۲۸ ساله فرانسوی است تا چندی قبل مدل لباس بسیار معروفی بود که شرکت‌های بزرگ به خاطر زيبايي‌اش با او قراردادهای کلان می‌بستند.

 

 


عکس او در مجله‌ها و شبکه‌های مختلف تلویزیونی به نمایش در می‌آمد ولی حالا در روستاهای دور دست افغانستان به درمان بیماران می‌پردازد و از زندگی خودش بسیار راضی و خوشحال است چرا که او حالا اسلام را پذیرفته و یک مسلمان است.

فا بیان با اعتماد به نفس کامل گفت: «اگر لطف و رحمت خداوند شامل من نمی‌شد، هیچ گاه نمی‌توانستم مسلمان شوم و تا آخر عمرم مانند یک حیوان زندگی می‌کردم. من در آن زندگی فقط به دنبال سیراب کردن هوس و شهوت‌های خود بودم و هیچ اصول و ارزشی برای خود نداشتم. از کودکی آرزو داشتم پرستار شوم، اکنون که مسلمان شده‌ام به آرزوی خود رسیده‌ام.»

بله او به آرزوهای خودش رسیده است و حالا راه هدایت را پیدا کرده است. او تا دیروز همه خواسته‌های دنیایی را داشت، ثروت و شهرت و … اما حالا حقیقت را داشت، آرامش را داشت، اعتماد به نفس را داشته چیزی را داشت که قبلاً هیچ‌گاه نداشته، «ایمان».

 

 

 

او گفت: «در حال و هوای کودکی همواره خودم را در حالت کمک به کودکان بیمار تخیل می‌کردم اما وقتی بزرگ‌تر شدم، به دلیل زیبایی ظاهری که دارم ناخودآگاه به سمت دنیای مدل کشیده شدم و از شکل من استفاده ابزاری می‌شد، دقیقاً مانند یک وسیله مدت دار که بویی از انسانیت در آن نبود.»

این دختر تازه مسلمان شده، همچنین گفت: «تا اینکه برای شرکت در یکی از برنامه‌ها به بیروت پایتخت لبنان دعوت شدم. وقتی به آنجا سفر کردم، صحنه‌هایی دیدم که در همه عمرم مانند آن را ندیده بودم. در آنجا پیش از گذشته از خودم منفور شدم و کم کم به سمت متحول شدن حرکت کردم تا اینکه در نهایت به اسلام که انسانیت واقعی در آن وجود دارد، رسیدم. پس از مسلمان شدن در بیروت به پاکستان سفر کردم و از مرز این کشور به افغانستان رفتم و با کمک به کودکان و مجروحان یکی از آرزوهای دیرینه و کودکی خود را محقق ساختم.»

 

 

وقتی فا بیان مسلمان شد خیلی‌ها تلاش کردند او را از راهی که انتخاب کرده بود منصرف کنند. «فا بیان» در این باره گفت: «شرکت‌های مدل پس از اینکه از مسلمان شدن من با خبر شدند، سعی کردند مرا به راه قبلی باز گردانند از همین رو هدایای بسیار زیادی برایم فرستادند و پیشنهاد دستمزد سه برابری نسبت به قبل را به من دادند اما من که تازه راه اصلی را یافته بودم، هدایا را پس فرستاده و همه پیشنهادات آنان را رد کردم و اکنون احساس می‌کنم که در خوشبختی کامل به سر می‌برم.”

 

 

خانواده او هم تلاش زیادی کردند جلوی کار او را بگیرند و اما فا بیان برای راهی که انتخاب کرده بود مصمم بود. حالا او زندگی‌اش را صرف کمک به دیگران می‌کند تا به ما هم یاد بدهد که مهم‌ترین داشته یک انسان ایمان اوست، به خاطر ایمان حتی می‌شود از ثروت و شهرت هم گذشت.

منبع: مشرق نیوز


free b2evolution skin
17
اردیبهشت

ستاره هایی که محجبه شدند(حکایت مسلمان شدن این مانکن)

یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم.


 

 

 
 تازه مسلمان: اخیرا سارا بوکر، هنر پیشه، مدل و مانکن تازه مسلمان آمریکایی، توضیحاتی را درباره خود ارائه داده است. او در گفتگویی خود را اینگونه معرفی و علت مسلمان شدنش را اینگونه بیان می کند: من یک زن امریکائی هستم که در مرکز امریکا بدنیا آمده ام. من مانند هر دختر دیگری بزرگ شدم. با علاقه و تعلق خاطر شدید به زرق و برق زندگی در “گران شهرها". در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم. یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی “زندگی پر زرق و برق” هستند. طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام می دهد را انجام می دادم. براساس ارزیابی ارزش خودم بر مبنای میزان جلب توجه دیگران من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم.

 

 

من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم. سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذابیت زنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام افت می کند. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم. به علت افزایش مستمر فاصله میان رضایت شخصی من و سبک زندگی ام، من در فرار از الکل و مهمانی ها (پارتی ها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم.

 

 

اما یک فاصله کوچک به یک دره تبدیل گشت. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر. یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر"، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا ترور و وحشت.

 

 

یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی کلیشه ای معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم (مفسر) و کشیشی یافتم. سرانجام من حقیقت را دریافتم: فعالیت ارضاء کننده جدید من چیزی جز قبول مذهبی بنام اسلام، که می تواند سرچشمه آرامش برای من بعنوان یک مسلمان “فعال” باشد، نبود.

 

 

من یک ردای زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، بیکینی، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و نه آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم. من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره هائی که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم.

 

 

ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرایش، درست کردن موهایم، و تمرین بدنی برای خوش اندام شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم. من از حجاب رضایت داشتم، اما دیدن رو به افزایش زنان مسلمانی که از نقاب استفاده می کنند کنجکاوی مرا درباره نقاب برانگیخت. من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم.

 

 

به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود. هیچ چیز مرا از تعویض بیکینی ام در ساحل جنوبی و زندگی پر زرق و برق سبک غربی ام با زندگی کردن در آرامش با خالقم و لذت بردن از زندگی در میان همنوعانم بعنوان یک شخص با ارزش، خوشحال نمی کند.

 

 

بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از حق لاینفک ام برای پوشیدن اش دفاع خواهم نمود. به شما زنانی که مفاهیم زشت کلیشه ای علیه حجاب فروتنانه اسلامی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.

منبع:پایگاه خبری فردا نیوز


free b2evolution skin
16
اردیبهشت

خدا آدم را برای جهنم نمی آفریند

 اینست که خدا عاشقته، خدا فرصتی به انسان داده تا  لیاقتش را برای رفتن به بهشت نشان بده.

با توجه به فرموده ی امیرالمومنین علی (علیه السلام) هدف از آفرینش انسان این است که انسان درباره ی نعمت‌های الهی بیندیشد و با استفاده از آن‌ها به بهشت راه یابد و از جهنم دوری کند.
امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام  در پاسخ به این سؤال میفرماید:
خداوند تمام آنچه را که در زمین است برای شما آفریده است تا دربارۀ آنها بیندیشید و با استفاده از آنها به بهشت راه یابید و خودتان را از عذاب دوزخ برهانید.

 


free b2evolution skin