25
فروردین

راهکارهای افزایش محبت به خدا

١. مقدم شمردن محبت خدا بر سایر محبتهای
به عبارتی هر جا بین محبت یک شخص و محبت خدا تعارض صورت گرفت، آنجا خواسته خدا را انجام بدهیم، چند مرتبه که این کار را انجام بدهیم، این محبت را به خودمان تلقین کنیم و به خودمان بفهمانیم که دل کندن از محبتهای زمینی هرچند سخت است؛ ولی امری ممکن است.

 

 

آری دلِ انسان به این سادگی تکان نمیخورد و حرف گوش نمیکند. امام صادق علیه السلام میفرماید:

«جا به جا کردن کوهها آسانتر از این است که قلبی بخواهد از جایش تکان بخورد؛ إزالَةُ الجِبالِ أهوَنُ مِن إزالَةِ قَلبٍ عَن مَوضِعِهِ»

کسی که محبتهای دیگر را بر خشنودی خدا مقدم بدارد، کارش زار است؛ و همین سبب هلاکت و نابودی اوست.

یکی از علماء نقل می کند: در مشهد به تحصیل علوم دینی و حوزوی اشتغال داشتم، یکی از طلبه ها که از دوستان من بود بیمار شد و بهقدری بیماریش شدید گردید که به حالت مرگ افتاد، در این هنگام ما او را تلقین میکردیم، به او میگفتیم: «بگو لا اله الا اللّه، اللّه اکبر و…،» او در پاسخ میگفت: نشکن، نمیگویم!

ما تعجب کردیم؛ زیرا او طلبه فاضلی بود، حال چرا پاسخ ما را نمیدهد و بهجای تلقین به یگانگی خداوند، سخن بیربطی به زبان میآورد؟ تا اینکه لحظاتی حالش خوب شد، از او پرسیدیم چرا در برابر تلقین ما، میگفتی: نشکن نمیگویم؟ رازش چیست؟

در پاسخ گفت: ابتدا آن ساعت مخصوصم

را بیاورید تا بشکنم، بعد ماجرا را برای شما تعریف میکنم. ساعتش را نزدش آوردند و به او دادند، او گفت: من به این ساعت علاقه بسیاری داشتم، هنگام احتضار، شنیدم شما به من میگویید: «بگو: لا اله الا اللّه و…؛»

ولی شخصی (شیطانی) در برابرم ایستاده بود و همین ساعت مرا در دست داشت و در دست دیگرش چکش بود. تا میخواستم جواب شما را بگویم و همنوا با تلقین شما، ذکر خدا به زبان بیاورم، آن شخص به من میگفت: اگر اللّه اکبر و لا اله الا اللّه بگویی، ساعت تو را میشکنم، من هم چون آن ساعت را بسیار دوست داشتم، به او میگفتم: نشکن نمیگویم.

انسان اگر میخواهد محبت خدا در دلش زیاد شود، باید سعی کند این محبت را بر همه چیز حتی زن، فرزند، ثروت و بر خودش هم مقدم بدارد. در آن صورت لحظه به لحظه محبت او نسبت به خدا بیشتر میشود.

خداوند در آیه ای میفرماید:

«قُلْ اِنْ کانَ ابآؤُکمْ وَ اَبْناؤُکمْ وَ اِخْوانُکمْ وَ اَزْواجُکمْ وَ عَشیرَتُکمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کسادَها وَ مَساکنُ تَرْضَونَها اَحَبَّ اِلَیکمْ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَجِهاد فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یأْتِی اللّهُ بِاَمْرِهِ وَاللّهُ لایهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین؛ بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خویشاوندانتان و اموالی که جمع آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیمناک هستید و منازلی که بدان دل بستهاید، نزد شما از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا محبوبترند، پس منتظر باشید تا خدا فرمان (قطعی) خود را بیاورد و خداوند قوم تبهکار را هدایت نمیکند.»

اگر خصلت روحی فردی به گونه ای است که اشیاء دنیا برایش از خدا محبوبترند؛ به گونه ای که، در سر دو راهی به جای خدا آنها را مقدّم میدارد و برمیگزیند؛ در این صورت، او فردی فاسق است و باید توبه کند.

جمله «فَتَرَبَّصُوا حَتی یأتِی اللّهُ بِاَمْرِه» در آیه فوق، تهدید است و نشان میدهد که چنین افرادی در یک موقعیت بسیار خطرناک قرار گرفته اند.

در منابع دینی بر مراقب از دوستان و عشق و محبتهای آنان سفارش بسیار شده است. زیرا برخی هستند که بهظاهر دوستی میکنند و در واقع دشمنان شما هستند. چنین افرادی و در اطراف انسان جمع میشوند به قصد اینکه از او سوءاستفاده کنند! چرا که اکثر آنها و یا حداقل بعضی از بهظاهر دوستان، فقط دنبال منافع خودشان هستند. پس مراقب خود باشید!

سعدی در تشبیهی زیبا میفرماید:

محبّت شدید به غیر خدا میتواند مانع محبّت خدا و عامل اعراض از عمل به وظائف الهی شود. از این رو، حدّ نصابی برای محبّت خدا تعیین شده که لازم است، محبّت انسان به خدا حداقلّ غالب باشد بر محبّت نسبت به اشیاء دیگر که فرموده است:

«وَالَّذینَ امَنُوا اَشَدُّ حُبَّاً لِلّه»

امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی چنین نجوا کرده است:

«الْحَمْدُ للهِ الَّذی تَحَبَّبَ اِلَی وَهُوَ غَنِی عَنّی وَالْحَمْدُ للهِِ الَّذی یحْلُمُ عَنّی حَتّی کَاَنّی لا ذَنْبَ لی فَرَبّی اَحْمَدُ شَیء عِنْدی وَاَحَقُّ بِحَمْدی؛ ستایش خدایی را که با من دوستی کند در صورتی که از من بی نیاز است و ستایش خدایی را که نسبت به من بردباری کند تا به جایی که گویا گناهی ندارم. پس پروردگار من ستودهترین چیزها است نزد من و به ستایش من سزاوارتر است.»

منبع:حیات طیبه


free b2evolution skin
25
فروردین

آمادگی برای محرومیت ها

کسی که ادعا میکند دلباخته و شیفته مولی امیرالمؤمنین و اهلبیت است، باید آمادگی رنج و محرومیتهایی را داشته باشد.

 

نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

حقیقی بودن علاقه درونی شخص، هنگامی نمایان میشود که فرد مورد امتحان قرار گیرد و حوادثی تلخ و ناراحتکننده در زندگی انسان رخ نماید، آنگاه است که دوستان حقیقی از دوستان مجازی جدا میگردند و گرنه در هنگام راحتی و آسایش هر کسی میتواند ادعای دوستی اهلبیت را داشته باشد. آری راه عشق، راهی بس دشوار و رنجآور و بلاخیز است. عاشق صادق هرگز از رنج و بلای در راه دوست نمیترسد بلکه با شوق و رغبت به استقبال آن میشتابد.

امام علی علیه السلام میفرماید:

«مَنْ تَوَلَّانَا فَلْیَلْبَسْ لِلْمِحَنِ إِهَابا؛ هر کسی ما اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را دوست بدارد باید برای محنتها پوستی دیگر بپوشد. کنایه از اینکه آماده انواع بلاها و مشکلات باشد.»

هر که در این بزم مقربتر است

جام بلا بیشترش میدهند

عاشق واقعی برای اینکه با معشوق خود همنشین شود باید هستی خویش را در اختیار محبوب بگذارد و خود را از تمام محبتها و تعلقات دیگر رها سازد. به گفته حافظ:

بحری است بحر عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه جان بسپارند، چاره نیست

در جای دیگر حضرت فرمود:

«مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلْیَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَابا؛ هر کسی ما اهلبیت را دوست بدارد پس باید فقر و محرومیتها را چنان لباس رویین بپذیرد.»

رنج و بلاء و مشقت، نقش مهمی در کشف استعدادها و رشد و تکامل آن دارد. بلاء با مؤمن کاری میکند تا در یک بستر طبیعی استعدادهای خود را بروز دهد و در برابر مصیبتها و مشکلات زندگی خود افزون بر دستیابی به صبر، فرصت برون رفت را بیابد و توانایی خود را آشکار سازد. در منابع دینی بر نقش مصیبت در زندگی انسان و کمال یافتن او توجه شده و بلا را همچون بادی است که همواره بر گیاه میوزد تا او را به کمال برساند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «حکایت مؤمن، حکایت ساقه گیاه است که بادها آن را به اینسو و آنسو کج و راست میکنند. مؤمن هم به واسطه بیماریها و دردها کج و راست میشود؛ اما حکایت منافق، حکایت عصای آهنین بی انعطافی است که هیچ آسیبی به آن نمیرسد تا اینکه مرگش به سراغش میآید و کمرش را در هم میشکند.»

 

 

در هر حال، مؤمن باید آمادگی سختیها و مشکلات را داشته باشد. البته عنایات خداوند و اهلبیت علیه السلام نیز شامل حال مؤمن می باشد و اجازه نمیدهند، سختیها و مشکلات، ایمان و اعتقاد مؤمنین را به خطر بیندازد.

عالم متقی مرحوم حاج میرزا محمد صدر بوشهری نقل کرده، هنگامیکه پدرم مرحوم حاج شیخ محمدعلی از نجف اشرف به هندوستان مسافرتی نمود، من و برادرم شیخ احمد در سن شش هفت سالگی بودیم، اتفاقاً سفر پدرم طولانی شد، به طوری که آن مبلغی که برای مخارج به مادر ما سپرده بود تمام شد و ما درمانده شدیم. هنگام عصر از گرسنگی گریه میکردیم و به مادر خود میچسبیدیم، پس مادرم به من و برادرم گفت وضو بگیرید و لباس ما را طاهر نمود و ما را از خانه بیرون آورد تا وارد صحن مقدس شدیم. مادرم گفت: من در ایوان مینشینم شما هم به حرم بروید و به حضرت امیر علیه السلام بگویید پدر ما نیست و ما امشب گرسنه ایم و از حضرت خرجی بگیرید و بیاورید تا برای شما شام آماده کنم.

 

 

ما وارد حرم شدیم، مثل جوجه سر به ضریح گذاشته عرض کردیم: آقا! پدر ما نیست و ما گرسنه هستیم دست خود را داخل ضریح نموده گفتیم خرجی بدهید تا مادرمان شام آماده کند، بعد از مدتی صدای اذان مغرب بلند شد و صدای قد قامت الصلوة شنیدیم. من به برادرم گفتم حضرت امیر علیه السلام میخواهند نماز بخوانند (به خیال بچکی گفتم حضرت نماز جماعت میخوانند) پس گوشه ای از حرم نشستیم و منتظر تمام شدن نماز شدیم، بعد از مدتی شخصی مقابل ما ایستاد و کیسه پولی به من داد و فرمود به مادرت بده و بگو تا پدر شما از مسافرت بیاید هر چه لازم داشتید به فلان محل (بنده فراموش کردم محلی را که حواله فرمودند) مراجعه کن.

مسافرت پدرم چند ماه طول کشید و در این مدت به بهترین وجهی مانند اعیان و اشراف زادگان نجف معیشت ما اداره میشد تا پدرم از مسافرت برگشت.

منبع:حیات طیبه


free b2evolution skin
25
فروردین

گام بیست و سوم: توبه (پیراستن از آلودگی)

«اللّهمَّ اغْسِلْنی فیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَطَهِّرْنی فیهِ مِنَ الْعُیُوبِ»، «بار خدایا مرا از گناهان شسته و از عیب ها پیراسته کن».

 

 

شب قدر، شب توبه و بازگشت به درگاه خداوند متعال و شب شستشوی اندام از آلودگی به گناهان است؛ این شب، شب پیراستن روح و جان از عیوب معنوی مانند کبر، ریا، حسد و عُجْب با آب توبه است که همه ی گناهان را پاک می کند؛ در همین زمینه فرمودند: «التائب من الذنب کمن لاذنب له»، «توبه کننده از گناه گویی هیچ گناهی مرتکب نشده است».

فیض بی کران خداوندی در طول ماه مبارک رمضان، که ماه ضیافت الهی است، بر همگان جاری است و گسترده ترین اش در شب های مبارک قدر است. سالک همواره انتظار چنین لحظاتی را می کشد تا نفخه ی رحمانی بوزد و دل مرده اش با نسیم بهاری و نغمه ی ملکوتی زنده شود.

پیر هرات در میدان توبه پیرامون آیه شریفه: «توبوا الی اللّه توبة نصوحأ»،«به درگاه خدا با توبه ای بی بازگشت توبه کنید»، گوید:

«توبه نشانِ راه است و سالار بارگاه و کلید گنج و شفیع وصال و میانجی پذیرش و شرط قبولی عمل و سرِّ همه شادی ها.

ارکان توبه سه چیز است. پشیمانی در دل، پوزش خواهی به زبان و بریدن از بدی و بَدان.

و اقسام توبه سه است: توبه ی مطیع، توبه ی عاصی و توبه ی عارف. توبه ی مطیع از بسیار دیدن طاعت است، توبه ی عاصی از اندک دیدن معصیت و توبه ی عارف از نسیان است و منت.

بسیار دیدن طاعت را سه نشان است: یکی خود را به کردار خود ناجی دیدن، دیگر مقّصران را به چشم خواری نگریستن و سه دیگر عیب کردار خود باز ناجستن.

و اندک دیدن معصیت را سه نشان است: یکی خود را مستحق آمرزش دیدن، دیگر بر اصرار آرام گرفتن و سه دیگر با بَدان الفت داشتن. نسیان و منت را سه نشان است: چشم احتقار از خود بر گرفتن، حال خود را قیمت نهادن و از شادی آشنایی فرو ایستادن».

دعای روز بیست و سوم ماه رمضان: «اللّهمَّ اغْسِلْنی فیهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَطَهِّرْنی فیهِ مِنَ الْعُیُوبِ وَامْتَحِنْ قَلْبی فیهِ بِتَقْوَی الْقُلُوبِ یا مُقیلَ عَثَراتِ الْمُذْنِبینَ».

[ذکر این روز «استغفر اللّه ربّی واتوب الیه» است.]

منبع : سی گام خودسازی/ محمود صلواتی.


free b2evolution skin
24
فروردین

اهمیت سلامت جسم و جان در ماه رمضان

روزه صرفاً انجام یک عمل عبادی نیست؛ بلکه در جایگاه خودش باتوجه به آثار معنوی و روحی روانی و بُعد اخروی اش، برای ما آثار بسیار پربرکت دنیوی و جسمانی هم دارد. اصولاً دستورات دین شریف اسلام این چنین است که فقط یک چراغ در وجود ما روشن کند، بلکه چراغ های متعددی را از حیث ظاهری و باطنی و دنیوی و اخروی در برابر ما روشن می کند و روزه هم جزوِ همین دستورات است.

 

 

در روایات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) از روزه به عنوان یکی از درمانگرهای دردهای روحی و حتی بیماری های جسمانی ما صحبت شده است. روایتی مشهور از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) است که می فرمایند:«صُومُوا تَصِحُّوا» (روزه بگیرید تا سالم بمانید.)

سالم ماندن یعنی دوربودن جسم از هرگونه بیماری و عیب و این نشان دهندۀ آثار درمانگر و داروییِ روزه است که می تواند جسم انسان، به خصوص کبد و کلیه و خون را از بیماری ها و آلودگی ها پاک کند. این امر سبب می شود که انسان از بیماری های احتمالی برحذر بماند؛ چراکه بخش زیادی از بیماری های جسمانی، معمولاً ناشی از آلودگی هایی است که ممکن است در خون و کبد وجود داشته باشد و روزه مانع این اتفاق هاست.

منبع:بهار طاعت/ جعفر حسن زاده


free b2evolution skin
24
فروردین

نشانه های گریز ناپذیری بنده از حکومت الهی 2. قدرت بی نهایت الهی

ما مسلمانان اعتقاد داریم که خداوند، همه صفات نیک را داراست. خدایی که حقیقتش بی نهایت است، پس علمش، قدرتش و … باید بی نهایت باشد. این در ناحیه اعتقاد است. اما برای باور کردن این مسئله بهتر است نشانه های قدرت الهی را مشاهده کنیم.

نقل شده: نمرود همواره با مرکب سلطنت، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد تا اینکه خداوند فرشته ای را به صورت انسان، برای نصیحت نزد نمرود فرستاد، این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت: «… اینک بعد از آن همه خیره سری ها و آزارها و سپس سرافکندگی ها و شکست ها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی، و به خدای ابراهیم (علیه السلام) که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از ظلم و ستم و شرک و استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاه های فراوان است و کافی است که با ناتوانترین آن ها تو و ارتش عظیم تو را از پای در آورد.»

 

نمرود این نصایح را به باد مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: «در سراسر زمین، هیچ کسی همچو من دارای نیروی نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم (علیه السلام) دارای سپاه هست، بگو فراهم کند، ما آماده جنگیدن با آنان هستیم.»

فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن.نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آن چه توانست آماده کرد. آنگاه نمرود، ابراهیم (علیه السلام) را طلبید و به او گفت: این لشگر من است!

ابراهیم (علیه السلام) جواب داد: شتاب مکن، هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند.

در حالی که نمرود و نمرودیان، سرمست غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از طرف آسمان انبوهی از پشه ظاهر شد و به جان سپاهیان نمرود افتادند (آن ها آن قدر زیاد بودند که مثلاً هزار پشه روی یک انسان می افتاد، و آن قدر گرسنه بودند که گویی ماه ها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود در هم شکست و به طور مفتضحانه به خاک هلاکت افتاد.

شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها به سوی قصر خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست، و وحشت زده به اطراف نگاه کرد. در آنجا پشه ای ندید، احساس آرامش کرد، با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست…

 

 

در همین لحظه باز همان فرشته ناصح، به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشکر ابراهیم (علیه السلام) را دیدی! اکنون بیا و توبه کن و به خدای ابراهیم (علیه السلام) ایمان بیاور تا نجات یابی!

نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح، اعتنا نکرد. تا اینکه روزی یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید، لب پایین و بالای او را گزید، لب های او ورم کرد، سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد، که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد، سرانجام او با آه و ناله و وضعیت بسیار نکبت باری به هلاکت رسید، و طومار زندگی ننگینش پیچیده شد.

به تعبیر قرآن «وَ أَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرین

نمرودیان با تزویر و نقشه های گوناگون خواستند تا ابراهیم را شکست دهند، ولی خود شکست خوردند.»

 

 

امام صادق (علیه السلام) درباره قضیه نمرود فرموده است: «خداوند ناتوان ترین خلق خود، پشه را به سوی یکی از جباران خودکامه (نمرود) فرستاد، آن پشه در بینی او وارد گردید، تا به مغز او رسید، و او را به هلاکت رسانید، و این یکی از حکمت های الهی است که با ناتوان ترین مخلوقاتش، قلدرترین موجودات را از پای در می آورد.»

در روایت دیگری آمده: «آن پشه نیمه فلج بود، و یک قسمت از بدنش قوت نداشت، وقتی که وارد مغز نمرود شد به زبان حال چنین گفت: ای نمرود! اگر می توانی مرده را زنده کنی، این نیمه مرده مرا زنده کن، تا با قوت آن قسمت از بدنم که فلجی آن خوب شده، از بینی تو بیرون آیم، و یا این قسم بدنم را که سالم است بمیران تا خلاص شوی.»

قارون یکی دیگر از انسان هایی بوده که با خیال خامش خود را قادر مطلق می دانست و فکر می کرد دستی بالای دست او نیست.

حضرت موسی (علیه السلام) بارها او را نصیحت کرد، ولی قارون فقط موسی (علیه السلام) را مسخره می کرد. تا آنکه آن حضرت در خشم شد و به زمین امر کرد تا به اذن الهی قارون را بگیرد. زمین شکافته شد و قارون با تختش تا ساق پا فرو رفتند. قارون به التماس افتاد، ولی موسی نپذیرفت و زمین قارون را با همراهان و تمام خزائنش در خود فرو برد. خطاب شد یا موسی! قارون چند بار به تو التماس کرد تا نجات یابد. عرض کرد: هفتاد بار. خطاب شد به حق جبروت خودم اگر یکبار از من تقاضای عفو می کرد او را می بخشیدم.ما نیز امروزه در کشورِ ایرانِ اسلامی زندگی می کنیم. کشوری که در سال پنجاه و هفت، کاری کرد که با هیچ کدوم از ضوابط و قواعد حکومتی سازگار نبود.

 

 

امام خمینی (ره) در مقابل کسی ایستاد که جز به قدرت خدا مقاومت در مقابل او امکان نداشت. خداوند متعالی تمامی شوکت و قدرت شاه را یک باره در زمین دفن کرد.

این داستان ها همه نشانه هایی از اراده و قدرت الهی است. آیا جا ندارد باور کنیم، خدای متعالی به راحتی می تواند قاعده بازی را زیر و رو کند؟

امام سجاد (علیه السلام) اینگونه با خداوند قادر مناجات می کنند: «اِلهی! … وَمِنْ اَینَ لِی النَّجاه وَلا تُسْتَطاعُ اِلاّ بِکَ لاَ الَّذی اَحْسَنَ اسْتَغْنی عَنْ عَوْنِکَ وَرَحْمَتِکَ وَلاَ الَّذی اَسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَیکَ وَلَمْ یرْضِکَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِکَ پروردگارا! از کجا نجاتی برایم باشد با اینکه نجاتی نتوان یافت جز به کمک تو. نه آن کسی که نیکی کند بی نیاز است از کمک تو و رحمتت و نه آن کسی که بد کند و دلیری بر تو کند و خوشنودی تو را نجوید از تحت قدرت تو بیرون رود.»

یکی از جاهایی که خداوند اراده می کند و قدرت خود را بر همه قدرت ها غلبه می دهد، جریان ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در این زمان که فساد و تباهی همه جا را در بر می گیرد، و مؤمنان تضعیف می شوند و ظالمان غلبه پیدا می کنند، خداوند منجی عالم بشریت را می فرستد و حکومت در اختیار مؤمنان ضعیف شده قرار می گیرد: «نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»اگر کسی ضعف و ناتوانی خود را بشناسد و از طرف دیگر به قدرت بی نهایت خدا ایمان و باور داشته باشد، قطعا دست از گناه و خطا برمی دارد و به سوی اطاعت و فرمانبرداری از دستورات خدا هدایت می شود.

 

 

روزی جوانی خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.

امام حسین (علیه السلام) فرمودند: «پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه می خواهی گناه کن.

اول: روزی خدا را مخور و هر چه می خواهی گناه کن؛

دوم: از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن؛

سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن؛

چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می خواهی گناه کن؛

پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن.»

جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های طرح شده چاره ای جز توبه نداشت.

منبع:حیات طیبه


free b2evolution skin