29
آبان

سلام بر بسیج

سلام بر بسیج ،

این كوچك های بزرگ !…

و این بزرگ های كوچك!

بسیج ، فقط كلمه ای بود، ساده وسطحی،

نوشته در قاموس ها و فرهنگنامه ها،

خفته درخاطره ها و زاویه ذهن ها .

ناگهان،

” بسیج ” ، معنایی یافت، عمیق و ژرف،

مفهومی به خود گرفت، زنده و درمتن زندگی .


بسیج ، مدرسه عشق شد، دانشگاه شهادت گشت، معبد “عارفان مسلح ” شد. و… بسیجی ، شیر روز و زاهد شب و دیده بیدار، در شبهای خوف و خطر، در شهرها ، و جبهه ها .

می خواستیم بسیج را درك كنیم و بسیجی را بشناسیم . سراغ آدرس مدرسه ای را می گرفتیم كه اینان، در كلاسهایشان عشق را آموخته اند، عشق را تفسیر و معنی كرده اند.

گفتند:

- بروید جبهه!

پرسیدیم : كجای جبهه ؟ جبهه وسیع است ، به كدام نشانی ؟

گفتند : نشانی نمی خواهد. جبهه، خودش نشانی است. آدرسی روشن تر از ” جبهه ” نمی توان داد. و اصلاً آدرسهای دیگر را هم با نشانی جبهه پیدا می كنند. اگر بروید جبهه ، بسیجیان همه جا هستند. حضوری سرخ و حماسی ، حضوری سرشار ازایمان و عرفان ، بالای هر ارتفاع ، در شیار هر كوه، در سینه هر صحرا، در پنهه هر دشت ، دركناره هر رود خانه، در موج های ملایم هر جزیره و ساحل، حول و حوش هر میدان مین، پشت هر خاكریز، درون هر سنگر، … از غرب تا جنوب، در خشكی و آب ،

كوچك و بزرگ ،

پیر و جوان ،

شهری و روستایی ، و … چه می دانیم ، خودتان بروید از نزدیك ببیینید و بشناسید.

بیشترشان اهل كاغذ و قلم و كتاب و دفتر و كلاس و امتحان اند … ولی نه همه .

ازجاهای دیگر هم آمده اند:

از روستاها ، زراعت را رها كرده و آمده اند،

از پشت نیمكت های كلاس درس،

از لابلای دستگاههای تولیدی كارخانجات،

از اطاق های ادارت و نهادها،

از انجمهای اسلامی ،

از پشت ترازو و پیشخوان كسب و كار،

از حجره های مدارس علمیه و حوزه های دینی،

از پادگان ها، كلانتری ها، مراكز ژاندارمری ،

از كنار بساط دستفروشی

از پای ساختمان نیمه تمام ،

از آزمایشگاه دانشكده ، و… بالاخره هر جا كه فكرش را بكنید .

خلاصه… همه هستند، از هرجا، از هر صنف ، از هرقشر، از هر شهر، …

گفتیم :

مگر اینها كار و زندگی و زن و بچه و پدر و مادر ندارند؟

گفتند: چرا … چرا … ولی ، خوب، جهاد در راه خدا هم كار است ، بلكه بالاترین كارها. زندگی واقعی هم درجبهه است. زن و بچه هم فدای اسلام .

البته خدا هم روزی رسان است و نگهدار…

پدرو مادر هم كه … چرا، دارند ، ولی خود آنان بچه هایشان را برای همین تربیت كرده اند. خودشان می فرستند، افتخارهم می كنند.

دیدیم ،عجب سوال نابجایی كردیم!

پرسیدیم : بسیجی ها توی جبهه چه می كنند؟

گفتند : همه كار،… از رانندگی و آبرسانی گرفته تا خط شكنی در شب حمله ، از آشپزی گرفته تا سنگر كنی،

از دژبانی گرفته تا شناسایی،

از كارهای مربوط به اورژانس گرفته ، تا كار درستاد معراج – تخلیه شهدا – از خیاطی و تعمیر كاری و بنایی ونجاری گرفته، تا دیده بانی وآرپی جی زنی ،

از كارهای آموزشی و تبلیغی گرفته تا تخلیه اسرا، به پشت جبهه،

از تابلو نویسی و طراحی و كارهای فرهنگی گرفته، تا مخابرات و بی سیم و…

گفتیم : مهمترین كارشان چیست؟

گفتند : حرف حساب دوكلمه بیشتر نیست . كار مهمشان ” جهاد ” است و ” شهادت “.

پرسیدیم : اینهمه بسیجی ، با این خصوصیات، با این آمادگی ، با این شوق ، كجا درس خوانده اند؟ كجا تربیت شده اند؟

گفتند : اینها محصول تربیت های پاك مادرانند . اینان، نمك خورده سفره امام حسین (ع) اند. اینان، عمری داستان كربلا را شنیده اند و بر قهرمانان كربلا درود فرستاده اند و برمظلومیت شهدای عاشورا گریه كرده اند . اینها همه از بركت آن مجالس و جلسات و برنامه هاست. از…

در این گفتگو بودیم كه دو تا از بسیجی ها پیدا یشان شد…

روی پیشانی بندشان نوشته بود: ” یاحسین “

هفده هیجده ساله بودند. سن زیادی نداشتند ولی قیافه شان مردانه بود و قامتشان رشید. مثل سرو، … هر كدام كلاشی در دست، با تجهیزات و كوله پشتی … گرد و غبار به موهای سر و مژه ها و ابروها یشان نشسته بود.

سلام واحوالپرسی … و دست دادیم ، واینكه … خسته نباشید و خدا یارتان .

گفتیم : چرا از دیگران در باره اینان سوال كنیم ؟ بگذار از خودشان بپرسیم .

چشممان به پشت پیراهن یكی شان افتاد، كه نوشته بود:

- یا زیارت، یا شهادت.

یك مرتبه یاد روزی افتادیم كه از شهرهای خود اعزام می شدند…


news.yahoo.com


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...