15
شهریور

آشنايى با زمين كربلا

آشنايى با زمين كربلا

روايت شده است كه وقتى كه جناب سلمان (ره ) از جانب اميرالمؤ منين عليه السلام به حكومت مداين ماءمور گرديد و عازم مداين شد، آن عالى مقام با كاروانى همراه شد، و به درازگوشى سوار شده به منزل مى رفتند، و قانون آن جناب بود كه يك فرسخ راه را سوار الاغ ميشد، و يك فرسخ راه را پياده مى رفت ، تا آن حيوان ناراحت نشود، و در ميان اهل قافله قانون مراعات احوال حيوان مركوب آن جناب معروف و معلوم شده بود.
در منزلى از منازل كه نوبت سوارى الاغ بود، آن جناب سواره شد و به قدر نيم فرسخ سوار بود، كه ناگاه اهل قافله ديدند، آن جناب بى اختيار از الاغ مركوب خود پياده شد، و بى اختيار خود را به زمين انداخت و آن زمين را به آغوش كشيد و مانند ابر بهارى زار زار ميگريست ، اهل قافله متعجب شده و متوجه آن جناب بودند.
ناگاه ديدند بعد از زمانى از آن زمين گريان و نالان برخاسته و چند قدم راه رفت ، باز خود را به زمين افكند، صدا به گريه و ناله بلند كرد، زمانى با شدت گريست ، بعد از آن قدرى رفته باز خود را به زمين افكند، با شدت تمام صيحه و ضجه زده ، مانند زن ثلكى ميگريست ، و مى ناليد تا اين كه اهل قافله را معلوم شد كه آن زمين ، زمين كربلاست

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

تعزيه بنا كردن در خانه فاطمه عليهاالسلام براى امام حسين عليه السلام

تعزيه بنا كردن در خانه فاطمه عليهاالسلام براى امام حسين عليه السلام

در كتاب مفتاح النجنة از كتاب كنزالغرائب روايت كرده است كه روزى حضرت فاطمه عليها السلام براى دو نور ديدگان خود حسن و حسين عليهما السلام جامه تازه دوخته و به آن دو بزرگواران پوشانيد.
و آن ها را به خدمت جد بزرگوارشان فرستاده بود، جناب رسول صلى الله عليه و آله فرزندان دلبند خود را به كنار گرفته و ايشان را مى بوسيد، ناگاه نظر انورش بر جامه امام حسين عليه السلام افتاد ديد كه ، گريبان جامه او تنگ است و از شدت تنگى در گرداگرد گلوى مباركش خطى سرخ پديد آمده است ، بر خاطر مباركش گران آمده فى الفور دكمه جامه اش را گشوده و جاى خط را بوسيد و به آن نگاه مى كرد و غمگين و دلگير مى شد در همان حال جبرئيل به حكم رب جليل رسيد.
بعد از سلام عرض كرد: يا رسول الله ، اين خط گريبان جامه حسين را ديده تحمل نكردى و غمگين شدى روزى باشد كه با خنجر جاى همين خط را مى برند، و با تيغ كين گلوى نازنينش را قطع كرده سر انورش را از بدن جدا مى نمايند، پس آن جناب از شنيدن اين كلام جانسوز بر مظلومى حسين گريه نمود، و جبرئيل هم در گريه حضرت را موافقت كرد، و گريه سر داد در آن حال فاطمه زهرا عليهاالسلام داخل گرديده و ديد كه پدر بزرگوارش ‍ گريان و پريشان است ، عرض كرد: يا ابتا ديده ات هرگز گريان مباد، پدر سبب گريه شما چيست ؟
فرمود: اى فاطمه به تو مى گويم ، به شرط آن كه صبر نمايى اينك جبرئيل از طرف پروردگار عالم خبر آورده است كه حسين در و كربلا با تيغ اهل جفا شربت شهادت خواهد نوشيد، و اعضاى بدن مباركش به ضرب شمشير و تير و نيزه پاره پاره خواهد شد جناب فاطمه عليها السلام از شنيدن اين خبر خود را بر خاك افكنده عرض كرد: يا ابتا اين مصيبت در چه وقت مى شود، فرمود وقتى كه هيچ يك از من و تو و پدر و برادرش حاضر نمى شويم .
جناب فاطمه عليهاالسلام از شنيدن اين سخن چنين گريست كه صداى گريه اش از حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله بلند شد، پس با ديده گريان عرض كرد: يا ابتا رخصت مرحمت فرما كه در حيات خودم تعزيه فرزند مظلومم را برپا كنم ، حضرت فرمود: آنچه كه خواهى بكن پس با دو ديده گريان داخل خانه شد، كه تعزيه حسين را برپا كند.
اول امر كرد كه در حجره ها پرده هاى سياه آويختند و در خانه صورت قبرى درست كردند، سياهى بر روى قبر كشيدند، اما به جهت اعلام زنان بنى هاشم فرستاده فرمود: به زنان بنى هاشم از ما سلام برسان و بگو كه كه فاطمه دختر خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله مى گويد اى زنان بنى هاشم و اى قربا و زارى با من موافقت كنيد. پس زنان بنى هاشم با نوحه و ناله و گريه و فغان وقتى رسيدند، ديدند كه فاطمه زهرا عليها اسلام گيسوان عنبرين خود را پريشان كرده و لباس سياه در بر كرده و خود را بر روى قبر افكنده و مى گريد، و مى گويد: اى شهيد مادر، واى غريب مادر تو را در صحراى كربلا تشنه شهيد مى كنند، زنان بنى هاشم اين حالت را كه ديدند، يكبار همگى مقنعه ها از سر كشيده خود را بر روى قبر انداخته واغريبا و وامظلوما و واحسينا گويان مشغول گريه شدند، چنانكه اهل بيت در شام شوم در خانه يزيد پليد عزادارى كردند

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

سلام دادن فاطمه عليهالسلام در حين موت به فرشتگان

سلام دادن فاطمه عليهالسلام در حين موت به همه فرشتگان مغرب خداوند

در كتاب فوائدالمشاهده از حضرت اميرالمومنين على عليه السلام روايت كرده ، كه آن حضرت فرمود: كه در وقت قبض روح مقدسه حضرت فاطمه عليهالسلام در نزدش نشسته بودم ، ديدم آن مخدره جواب سلام كسى را داد گفتم ، به كه سلام كردى ؟ عرض كرد به جناب جبرئيل كه آمده بود، به من سلام كرده و گفت : (السلام يقرئك السلام ) اى فاطمه خداوند به تو سلام مى رساند، حضرت امير عليه السلام فرمود: ديدم دفعه دوم جواب سلام گفت !گفتم : به كه سلام گفتى ؟ عرض كرد: به ميكائيل حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: ديدم دفعه سوم آن مخدره رنگش زرد شد و چشمانش فرو رفت و گفت : (و عليكم السلام يا قابض الارواح عجل و لاتعذبنى ) و بعد عرض كرد: (( اللهم اليك لا الى النار)) يعنى خداوندا مرا به سوى رحمت خود ببر نه به سوى آتش جهنم .
پس آن صديقه طاهره به آن جلالت شاءن به چه قسم از خدا مى ترسيد كه به اميرالمؤ منين عرض كرد يا على بعد از دفن من در سر قبر من بمان كه من از تنهايى قبر مى ترسم .
پس اى برادر از غفلت خود هشيار باش ، ببين چه عمل لايقى تحفه مى برى كه در قبر مونست باشد، و امر دين را، سهل خيال مكن ببين بزرگان دين از براى امر دين چه مصيبتها كشيده اند، تا دين را رواج دهند

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
15
شهریور

انتقام خواستن يك زوار

انتقام خواستن يك زوار از حضرت امير عليه السلام درباره كسى كه او را اذيت كردهبود

در كتاب مفتاح الجنة و در كتاب فاضلى نقل كرده يك وقت زوار به كربلا مى رفتند در منزل مسيب يك نفر از معاندين يك نفر از زوار را گرفت و پرسيد: به كجا مى روى ؟ گفت : به زيارت امام على عليه السلام مى روم كه سه حاجت دارم از حضرت بخواهم .
آن شخص دشمن اين را كه مى شنود، با تازيانه آهنينى كه در دست داشت آن زائر را آنقدر مى زند كه مشرف به هلاكت مى شود، بعد به زوار امام على عليه السلام مى گويد: اين حاجت را نيز بخواه كه انتقام تو را از من بستاند.
پس آن زائر با هزار زحمت خود را به روضه حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسانيده بعد از زيارت ، گريه و زارى بسيار كرده و به ضريح چسبيده عرض كرد: اى حلال مشكلات از همه مطلبهاى خود گذشتم ، مگر اين مطلب كه بايد انتقام مرا از آن ظالم بگيرى با آن حال آنقدر گريست كه به خواب رفت در عالم خواب ديد كه اميرالمؤ منين مى فرمايد: از تقصير آن شخص در گذر، و عفو كن عرض كرد: كه عفو نمى كنم مرا بسيار اذيت كرده است .
باز شروع به گريه و زارى كرد عرض كرد: كه يا على به زودى انتقام مرا از آن ظالم بگير پس بيدار شده ضريح را گرفته دادخواهى و سوگوارى كرده و مى گريد و مى ناليد، تا اين كه دوباره به خواب رفت در خواب حضرت را نيز ديد كه به او فرمود: كه به او ، آن شخص را به حسين ببخش بيدار شد و گفت آخر آن ظالم را با امام حسين عليه السلام چه مناسبت ، من نمى گذارم باز الحال كرد، بى هوش افتاد.
در عالم بى هوش حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام به او فرمود: كه آن شخص يك روز به جهت اذيت زوار در بيابان مى گشت ، تا به كنار فرات رسيد نظر به زمين كربلا نمود حال امام حسين عليه السلام را به خاطر آورد كه آب فرات با اين بسيارى در نزديكى چنين آبى آن حضرت را تشنه كشتند، و قطره اى از اين آب به او ندادند، پس متاءثر شده با شدت گريه كرد و به اين جهت خداوند عالم از گناهان او در گذشت و آن شخص خودش اين مطلب را مى داند پس زائر زيارتها را تمام كرد.
وقتى كه به مسيب رسيد آن شخص آن زائر را ديد و گفت : چرا از امام على نخواستى كه انتقام تو را از من بگيرد، گفت : عرض كردم اول خودش فرمود عفو كن ، نگذشتم بعد از آن فرمود به حسين ببخش كه احوالات او چنين است همين كه آن شخص احوالات خود را از او شنيد خود را به پاى زائر انداخت بوسيد و التماس كرد كه مرا عفو كن كه از آن توبه كرده ام و كار من آن قرار است كه حضرت على عليه السلام به تو فرموده پس همان شخص ‍ شيعه خالص شده و در نجف الاشرف مجاور آن حضرت گرديد تا وفات كرد (( رحمة الله تعالى عليه ))

داستانهايى از انوار آسمانى-يوسفى


free b2evolution skin
14
شهریور

عاقبت قاتل اميرالمؤ منين على عليه السلام

عاقبت قاتل اميرالمؤ منين على عليه السلام

در جلد هشتم بحارالانوار كه در احوال حضرت امير المؤ منين على عليه السلام است .
روايت كرده كه از راهبى كه مسلمان شده بود، سبب مسلمانى او را سوال كردند در جواب گفت :
روزى مرغى را ديدم در بالاى سنگى فرود آمد و ربع انسانى را قى كرد و رفت و دوباره آمد و ربع ديگرش را قى كرد و رفت دفعه سوم آمد و ربع سومش را قى كرد و رفت چون مراجعت نمود، ربع چهارمش را قى كرد و رفت ديدم كه آن ربع چهارگانه به انسان كاملى تبديل شد.
باز همان مرغ آمد چهار مرتبه و در هر مرتبه آن آدم را بلع نموده و رفت و روز ديگر نيز آن مرغ چهار مرتبه آمد و به قرار اولى معمول داشت آن راهب مى گويد:
كه پيش از آمدن مرغ من از آن شخص سوال نمودم تو كيستى و اين چه حكايت است ؟ در جواب گفت : من قاتل اميرالمؤ منين على عليه السلام هستم ، از روزى كه مرا كشته اند عذاب من اين است كه ديدى

داستانهايى از انوار آسمانى - يوسفى


free b2evolution skin