9
مرداد

داستانك3

متشکرم


چند روز پیش، “یولیا واسیلی اونا” پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم.
به او گفتم: - بنشینید یولیا.

می‌دانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید.

ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این طور نیست؟

صفحات: 1· · 3· 4· 5· 6


free b2evolution skin


فرم در حال بارگذاری ...